بازگشت

بهره برداري از تاكتيك تقيه


واژه (تقيه) از (وقايه) به معناي سپر گرفته شده و عبارت از تلاش پنهاني و انجام وظيفه در پوشش امري ديگر است. تقيه به عنوان يك ابزار و تاكتيك در زندگي سياسي و مبارزاتي بيشتر امامان عليهم السلام براي اجراي سياستهاي اصولي در شرايط بحراني و نامناسب مورد بهره برداري قرار مي گرفت.

بيشتر دوران امامت امام صادق (ع) در جو اختناق و استبداد حكومت اموي و عباسي سپري شد؛ از اين رو، آن حضرت ناچار بود برنامه هاي اصولي و بنيادي سياسي و فرهنگي خود را در پوشش (تقيه) به مرحله اجرا گذارد. اين تاكتيك در آن شرايط حساس سياسي بدان درجه از اهميت بود كه حضرتش آن را كيش خود و پدرانش و برخورداري از آن را نشانه داشتن دين دانسته مي فرمايد:

(ان التقية ديني و دين آبائي و لا دين لمن لا تقية له) [1] تقيه، آيين من و پدران من است و آن كس كه تقيه ندارد، دين ندارد.

از بعضي احاديث استفاده مي شود كه يكي از علل پا نگرفتن و يا به تأخير افتادن حكومت اسلامي به رهبري امامان (ع) رعايت نكردن اصل (تقيه) و افشاي امر حكومت و امامت از سوي بعضي از شيعيان بوده است. در روايتي امام باقر (ع) به ابوحمزه ثمالي فرمود:

خداوند براي اين امر (تشكيل حكومت علوي) سال هفتاد را معين كرده بود؛ چون حسين بن علي (ع) كشته شد، خشم خداوند بر زمينيان شدت يافت؛ بدين جهت آن را تا سال 140 به تأخير انداخت. ما اين موعد را براي شما گفتيم؛ ولي شما آن را افشا كرديد و پرده استتار اين راز را گشوديد؛ از آن پس خداوند براي آن نزد ما زمان و موعدي را معين نكرد. [2] .

پيشواي ششم در پرتو (تقيه) موفق شد بر بسياري از اهداف سياسي و فرهنگي خود دست يافته نقشه ها و توطئه هاي دشمن را خنثي كند؛ هر چند اجراي دقيق اين تاكتيك مستلزم آن بود كه اقدامات سياسي و متعرضانه آن حضرت و خصوصيات كمي و كيفي حوادث و كارهاي انجام شده همواره - چه در زمان وقوع حادثه و چه پس از آن - در پس پرده خفا باقي بماند و در نتيجه بخش عمده اي از زندگي سياسي آن گرامي در صفحات تاريخ منعكس نشود. [3] اينك با توجه به اين مقدمه، ابعاد و نمودارهاي مهم و برجسته زندگي سياسي فرهنگي و تربيتي امام صادق (ع) را - ضمن چند درس - تبيين مي كنيم.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 2، ص 74.

[2] كافي، ج 1، ص 368.

[3] لازم به يادآوري است كه بجز (تقيه) عوامل ديگري نيز در اين قضيه سهم داشت كه مهمترين آن را مي بايد در خصلت تاريخ نويسي و انگيزه هاي تاريخ نويسان جستجو كرد. اولاً از آنجا كه جمع شيعه در آن شرايط از نظر دستگاه خلافت جمعي محكوم و مطرود بود، در تاريخ رسمي آن روز اگر نامي هم داشته باشد و خاطره اي هم ازاو ثبت شود، بي شك چنان خواهد بود كه جريان حاكم خواسته و گفته نه آن چنان كه بوده است. ثانياً همه تاريخهاي معتبري كه منابع و مآخذ بيشتر تحقيقات و نوشته هاي بعدي به شمار مي آيد و تا چهار قرن پس از دوران امامت امام صادق (ع) نوشته شده است. داراي صبغه عباسي است. چه آنكه حكومت عباسيان تا نيمه قرن ششم يعني 656 هجري ادامه داشت و همه تاريخهاي معروف مثل تاريخ يعقوبي (متوفي: 284)، تاريخ طبري (متوفي:310)، مروج الذهب مسعودي (متوفي 346) در دوران حكومت و سلطنت اين خاندان و متأثر از نفوذ سياسي ايشان نوشته شده است. در چنين جو و شرايطي از يك مورخ عباسي هرگز انتظار نمي رود كه بخواهد يا بتواند اطلاعات درست و دقيقي از زندگي امام صادق (ع) را تحصيل كرده در كتاب خود ثبت كند. با توجه به اين دو عامل مي توان چنين نتيجه گرفت كه بخش عمده اي از زندگي و تلاشهاي سياسي و فرهنگي امام صادق (ع) در صفحات تاريخ منعكس نشده است و بسياري از آنچه منعكس شده با واقعيت فاصله زيادي دارد.