بازگشت

تربيت گروه زيادي از افراد مستعد


از جمله بركات و دستاوردهاي مهم دانشگاه جعفري، پرورش تعداد زيادي از افراد حق طلب و دانشجو در رشته هاي مختلف علمي بود كه وجود بسياري از آنان مايه افتخار و سربلندي جهان اسلام بويژه جامعه تشيع مي باشد.

دانشجويان دانشگاه جعفري در زمينه مسائل تربيتي و خودسازي و پيمودن مراحل رشد و كمالات نفساني و نيز فراگيري علوم مختلف از محضر امام صادق (ع) و انتقال آنها به ديگران؛ همچنين مبارزه با خطوط و جريانهاي فكري و سياسي انحرافي و پاسداري از حريم امامت و اصول و ارزشهاي آن گامهاي بلندي برداشتند. برخي از آنان آنچنان منزلتي پيدا كردند كه نه تنها در آن زمان مشعلدار علم و هدايت بودند، بلكه نظرات و ديدگاههاي علمي آنان هم اكنون نيز مورد توجه مراكز بزرگ علمي و دانشگاهي جهان است و به عنوان پايه گذاران دانش جديد شناخته مي شوند.

مورخان و محدثان، تعداد پرورش يافتگان مكتب جعفري و راويان احاديث امام صادق (ع) را بالغ بر چهار هزار نفر ذكر كرده اند [1] كه از نقاط مختلف مثل خراسان، بغداد، مصر، دمشق، حمص، حضرموت، كوفه و... روي به مدينه آورده و در محضر پيشواي ششم علم مي آموختند. براساس نوشته مورخان، بيشترين رقم شاگردان آن حضرت را مردم حجاز و عراق و كمترين رقم را مردم شام تشكيل مي داد. علت اساسي آن را بايد سابقه فكري و فرهنگي اين دو نقطه دانست. مردم مدينه و كوفه - كه دو مركز مهم حكومت و نشر و گسترش - اسلام و تشيع بشمار مي رفتند - آمادگي بيشتري براي گرايش به اهل بيت و پذيرش حقيقت داشتند؛ در مقابل، مردم شام در طول ساليان دراز توسط حكمرانان اموي از اسلام و معارف آن دور نگهداشته شده بودند؛ از اين رو، در اين ناحيه بيش از ده نفر، افتخار شاگردي پيشواي ششم و كسب فيض از محضر مبارك آن حضرت را پيدا نكردند. [2] تشكيل حوزه گسترده علمي و تربيت جمع زيادي از دانشمندان، محدثان، فقيهان و صاحبنظران در رشته هاي مختلف علمي با آن همه محدوديتها و فشارهاي سياسي كه از سوي دستگاه خلافت نسبت به پيشواي ششم اعمال مي شد، از بزرگترين خدمات آن حضرت در آن شرايط بشمار مي رود.

البته ميزان كسب فيض و بهره گيري افراد از نور دانش امامت و تغذيه آنان از سفره گسترده پيشواي امت متفاوت بود و هر كسي به مقدار ظرفيت، لياقت و آمادگي خود از آن استفاده مي كرد.

تعدادي از شاگردان امام (ع) از محضر وي تنها بهره علمي بردند، بدون آنكه جانشان را با آب حياتبخش دانش - فراگرفته، شستشو دهند. ابوحنيفه، مالك بن انس، سفيان ثوري، سفيان بن عيينه و دهها نفر ديگر از علماي عامه جزو اين گروه بودند.

برخي ديگر آمادگي بيشتري داشتند و به موازات بهره هاي علمي و نقل روايت از امام (ع) در بعد اعتقادي و تربيتي نيز پيشرفتهايي نموده فكر و جان خود را از سرچشمه زلال امامت سيراب كردند و در آن شرايط حساس فرهنگي و سياسي، راه حق و رشد و كمال را پيموده وجود خويش را از انحراف و لغزش پاس داشتند. بيشتر دانشجويان مكتب جعفري را اين گروه تشكيل مي دادند.

گروه سوم افرادي بودند كه از محضر امام (ع) بيشترين استفاده را برده در بعد علمي و عملي پيشرفتهاي شگرف و تحسين برانگيزي داشتند. آنان در زمينه علمي به چنان توانمندي دست يافتند كه امام (ع)، بخشي از فعاليتهاي علمي و مناظرات و مبارزات فرهنگي خود با سران گروههاي مخالف را به ايشان واگذار مي كرد. [3] و با اعتماد و اطمينان خاطر از آنان مي خواست كه بر كرسي فتوا تكيه زنند و به مسائل و مراجعات ديني مردم پاسخ گويند. [4] در بعد اعتقادي، معنوي و تربيتي نيز به حدي از رشد و كمال رسيده بودند كه امام (ع) آنان را امين بر حلال و حرام خدا و وجودشان را مايه آبرو و زينت دين و برپا دارنده عدل و داد و راستي مي دانست. [5] اين گروه با بحثها و مناظره هاي علمي و اعتقادي فراواني كه با گروههاي مختلف فكري داشته و نيز نوشته ها و تأليفات ارزشمندي كه در موضوعات گوناگون فقهي، تفسيري، كلامي، اخلاقي و... از خود برجاي گذاشتند، حريم امامت را پاس داشتند و بزرگترين خدمت را به مكتب جعفري ارائه نمودند.

تنها در فقه حدود چهار صد كتاب و رساله از چهار صد نفر از اين گروه زبده و ممتاز از دانشجويان مكتب جعفري نگاشته شد كه در اصطلاح فقها به (اصول اربعمأة) يعني (اصول چهارصد گانه) معروف است كه بعدها با كوشش فقهاي گرانقدري مثل ثقة الاسلام كليني، شيخ طوسي و شيخ صدوق در كتابهاي ارزشمند: (كافي)، (استبصار)، (تهذيب) و (من لا يحضره الفقيه) گرد آمد و محتواي اين كتابها را تشكيل داد.

شاگردان ممتاز دانشگاه جعفري علاوه بر مهارتها و بايستگيهاي عمومي هر كدام در رشته خاصي از دانش - روز، مهارت و تخصص داشتند؛ به عنوان نمونه: حمران بن اعين در دانش قرائت قرآن؛ ابان بن تغلب در ادبيات عرب؛ زراره، محمد بن مسلم و... در فقه و حديث؛ مؤمن طاق در دانش كلام و تفسير قرآن؛ هشام بن حكم و هشام بن سالم در كلام و عقايد؛ جابر بن حيان در علوم طبيعي و....

در خاتمه اين بحث به سخناني از امام صادق (ع) درباره اين گروه از اصحاب خود تبرك مي جوييم تا قدر و منزلت علمي و جايگاه بلند معنوي آنان در ميان ديگر دانشجويان مكتب جعفري روشنتر شود.

1 - درباره زراره، محمد بن مسلم، بريد بن معاويه و ليث بختري:

(اوتاد روي زمين و سرشناسان دين چهار نفرند: محمد بن مسلم، بريد بن معاويه، ليث بن بختري مرادي و زرارة بن اعين.) [6] و نيز فرمود:

(ياران پدرم؛ زرارة بن اعين، محمد بن مسلم، ليث مرادي و بريد عجلي، مرده و زنده شان مايه آبرو و زينت (ما و دين) بوده اند. اينان برپا دارنده عدل و داد و صدق و راستي و از پيشروان و مقربانند.) [7] .

2 - درباره ابان بن تغلب، زماني كه خبر رحلتش را دريافت كرد:

(به خدا سوگند، مرگ ابان دل مرا به درد آورد.)

3 - در شأن داوود بن كثير رقي:

(داوود نزد ما به منزله مقداد است براي رسول خدا (ص) .) [8] .

4 - در مرتبت عبدالله بن ابي يعفور پس از درگذشت وي:

(... او به رحمت حق پيوست، در حالي كه به عهد و پيمان خويش با خدا، پيامبر و امام زمانش وفا كرد. وي از دنيا رفت در حالي كه آثار پسنديده اي از خود بر جاي گذاشت؛ كوششهايش قابل ستايش، لغزشهايش بخشوده و خود مشمول لطف و رحمت خداي خويش قرار گرفت. خدا و رسول او و پيشوايش از او خشنود بودند. سوگند به خويشاوندي ام با رسول خدا (ص)، در زمان ما كسي مطيع تر از او در برابر خدا، پيامبر و امامش نبود. او پيوسته چنين بود تا خدا به رحمت خود او را قبض روح كرد و به بهشت منتقل ساخت و در آنجا او را همنشين رسول خدا و اميرمؤمنان قرار داد...) [9] .

5 - درباره هشام بن حكم:

(هشام، خواهان و جوينده حق ما، پيشگام در (عمل به) سخن ما، تأييد كننده صداقت ما و به خاك مالنده دماغ باطل و دشمنان ماست.هر كس از او پيروي كند و پاي جاي پاي او بگذارد، از ما پيروي كرده و هر كه با وي به مخالفت برخيزد و منكر او شود، در حقيقت به دشمني ما برخاسته و منكر ما شده است.) [10] .


پاورقي

[1] براي آگاهي از نظرات آنان درباره تعداد راويان و دانشجويان، به الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 67 رجوع كنيد.

[2] ر. ك: الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج 2، ص 29.

[3] ر. ك: رجال كشي، ج 2، ص 554 - 556.

[4] ر. ك: همان، ص 622.

[5] ر. ك: همان، ص 508.

[6] رجال كشي، ج 2، ص 507.

[7] همان، ص 508.

[8] رجال كشي، ج 2، ص 704.

[9] همان، ص 518.

[10] معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 128.