بازگشت

صوفيه


در اوائل قرن دوم هجري در درون جامعه اسلامي افرادي پيدا شدند كه خود را زاهد و صوفي ناميدند. [1] اين گروه در راستاي اعتقادات باطل و ضد اسلامي خود، در بهره گيري از نعمتهاي الهي و مواهب طبيعي روش خاصي اتخاذ كردند و چنين وانمود مي كردند كه روش صحيح و راه دين همان است كه ايشان مي روند.

آنان مدعي بودند كه بطور مطلق و در هر شرايطي بايد از نعمتهاي دنيوي دوري جست. مومن واقعي كسي است كه از پوشيدن لباس خوب، خوردن غذاي لذيذ و سكونت در خانه وسيع اجتناب ورزد. [2] طبعاً كساني كه اين مواهب را مورد استفاده قرار مي دادند از سوي اين گروه به دنيا دوستي و خروج از مسير ايمان متهم شده مورد تحقير و ملامت قرار مي گرفتند.

امام صادق در برابر اين جريان انحرافي نيز موضع گرفت و ضمن تأكيد و توصيه بر تهذيب نفس و توجه به معنويات و دل نبستن به دنيا و مظاهر آن، رهبران اين گروه را افرادي (فاسد العقيده) و دشمن اهل بيت (ع) قلمداد كرد. به نقل امام عسكري (ع) از امام صادق (ع) درباره ابوهاشم كوفي (بنيانگذار فرقه صوفيه) سؤال شد. آن حضرت فرمود:

(او مردي فاسد العقيده بود. او كسي بود كه مذهبي به نام تصوف اختراع كرد و آن را، راه فراري براي عقيده ناپاك خود قرار داد.) [3] يكي از ياران امام صادق (ع) به آن حضرت عرض كرد: در اين ايام گروهي پيدا شده اند به نام (صوفيه) ، در باره آنان چه مي فرماييد؟ امام (ع) فرمود:

(ايشان دشمنان ما هستند، كساني كه به آنان تمايل پيدا كنند جزو ايشان خواهند بود و با آنان محشور مي شوند. به همين زوديها گروهي كه نسبت به ما اظهار محبت مي نمايند، به ايشان تمايل و شباهت پيدا مي كنند و خود را با القاب آنها ملقب مي سازند و سخنان آنها را تأويل مي نمايند. كساني كه متمايل به آنان شوند از ما نيستند و ما از ايشان بيزاريم، و آنان كه سخنان ايشان را رد و انكار كنند مانند كساني هستند كه در ركاب پيامبر (ص) با كفار نبرد مي كردند.) [4] امام صادق (ع) در برخورد حضوري با سران صوفيه ايشان را به اشتباه و انحراف خود متوجه كرده، نصيحت و ارشادشان مي فرمود. نمونه بارز آن گفتگويي است كه ميان آن حضرت و سفيان ثوري در همين رابطه رخ داده و موجب شكست و سرافكندگي وي شده است. [5] .


پاورقي

[1] به نوشته مقدس اردبيلي نخستين كسي كه به اين نام خوانده شد و بذر اين مسلك را در سرزمين اسلام پاشيد ابوهاشم كوفي بود. (حديقة الشيعه، ص 560).

[2] لازم به يادآوري است كه بطلان مذهب صوفيه از اين جهت است كه آنان بطور مطلق و به صورت يك وظيفه الزامي، حكم به ترك لذات و نعمتهاي دنيوي مي كردند، وگرنه از ديدگاه اسلامي، گاهي ترك پاره اي از لذتها و نعمتهاي دنيوي براي خودسازي و يا همدردي با محرومان و نيز براي مقام رهبري جامعه اسلامي در هنگامي كه آن را در ظاهر نيز برعهده دارد وعامه مردم در فقر و تنگدستي بسر مي برند مانند پيامبر (ص) و اميرمؤمنان (ع)، لازم است، ولي اين غير از تفكر صوفيه است.

[3] حديقة الشيعه، ص 564.

[4] همان، ص 526.

[5] براي آگاهي از تفصيل اين گفتگو به كافي، ج 5، ص 65 و بحارالانوار، ج 47، ص 232 و ج 67، ص 122 رجوع كنيد.