بازگشت

مأذون بودن زيد از سوي امام صادق


اصيل ترين و گسترده ترين جنبشي كه در دوران امامت امام صادق (ع) بر ضد حكومت امويان صورت گرفت جنبش زيد بن علي بن حسين بود كه در سال 121 هجري قمري اتفاق افتاد. [1] مهمترين ويژگي قيام زيد در مقايسه با قيامهاي ديگر علويان اين است كه نه تنها مورد انكار امام صادق (ع) نبوده؛ بلكه با اذن آن حضرت انجام گرفته است.

براي اثبات اين مطلب نبايد در انتظار دليل صريحي از سوي امام صادق (ع) بود؛ زيرا اين مسئله از مهمترين و بارزترين مسائل سياسي بود كه مي بايست پنهاني و تحت پوشش (تقيه) انجام مي گرفت، با اين حال براي اثبات اين مطلب به دلايل و شواهدي چند مي توان استناد كرد از جمله:

1 - شخصيت زيد: زيد بن علي فردي والامقام، وارسته، دانشمند و عارف و معتقد به امامت امام صادق (ع) بود و حضرت به وي علاقه شديدي داشت. از اين رو، بسيار بعيد است كه شخصيتي همچون زيد نسبت به مسئله قيام و نهضتش عليه امويان كه به طور طبيعي تبعات و پيامدهاي زيادي براي خود او، امام صادق (ع) و شيعيان خواهد داشت، با دسترسي به امام زمانش بدون مشورت و اجازه وي دست به چنين اقدامي زده باشد؛ زيدي كه امام صادق را حجت خدا، امام زمان خود و واجب الاطاعه مي دانست، هرگز امكان ندارد در اين امر مهم سياسي و نظامي بدون مشورت آن حضرت، وارد شده باشد.

2 - روايات رسيده از معصومين عليهم السلام:روايات زيادي از امامان معصوم در باره زيد و قيام او در دست است كه مضمون بسياري از آنها تأييد قيام زيد از نظر آن بزرگواران از جمله امام صادق است. اينك چند نمونه.

در گفتگويي كه ميان امام رضا (ع) و مأمون درباره قيام زيد رخ داده است امام (ع) مي فرمايد:

(لقد حدثني ابي موسي بن جعفرٍ (ع) انه سمع اباه جعفر بن محمدٍ يقول: رحم الله عمي زيداً، انه دعا الي الرضا من آل محمدٍ، و لو ظفر لوفي بما دعا اليه، و قد استشارني في خروجه، فقلت له: يا عم ان رضيت ان تكون المقتول المصلوب بالكناسة فشأنك، فلما ولي قال جعفر بن محمدٍ: ويل لمن سمع واعيته فلم يجبه) [2] پدرم موسي بن جعفر براي من نقل كرد كه از پدرش جعفر بن محمد شنيده است كه مي فرمود: خدا رحمت كند عمويم زيد را، او به (الرضا من آل محمد) دعوت كرد و چنانچه پيروز مي شد به وعده خود وفا مي كرد. او درباره قيامش با من مشورت كرد. من به او گفتم: عمو جان! اگر بدين خشنودي كه همان كشته شده و به دار آويخته (كناسه) [3] باشي. مانعي ندارد و راهت همين است. هنگامي كه زيد از نزد حضرتش رفت امام فرمود: واي به حال كسي كه نداي او را بشنود و به ياري اش نشتابد.

گروهي از شيعيان پيش از قيام زيد به محضر امام صادق (ع) شرفياب شده نظر آن حضرت را درباره بيعت با زيد جويا شدند. امام (ع) فرمود: با وي بيعت كنيد. [4] فضيل مي گويد: پس از شهادت زيد به مدينه رفته به حضور امام صادق (ع) رسيدم. با خود گفتم از جريان شهادت زيد چيزي نگويم، مبادا امام ناراحت شود. امام (ع) خود آغاز به سخن كرد و پرسيد: اي فضيل! عمويم چه مي كرد؟ اشك در چشمم حلقه زد و بي اختيار گريستم. امام فرمود: او را كشتند؟ عرض كردم: آري به خدا سوگند، او را كشتند. فرمود: آيا پس از كشتن به دارش آويختند؟ گفتم: آري. قطرات اشك همچون دانه هاي مرواريد بر گونه هاي مباركش جاري شد. سپس فرمود: اي فضيل! آيا تو هم در ركاب عمويم با شاميان جنگيدي؟ گفتم: آري. پرسيد: چند نفر از نيروهاي دشمن را كشتي؟ گفتم: شش نفر را. فرمود: نكند در ريختن خون آنان ترديد داري؟ عرض كردم: اگر ترديد داشتم آنان را نمي كشتم. امام چنين دعا كرد:

(اشركني الله في تلك الدماء) خداوند مرا در (پاداش) ريختن اين خونهاي (ناپاك) شريك گرداند.

سپس فرمود:

(مضي و الله زيد عمي و اصحابه شهداء مثل ما مضي عليه علي بن ابي طالبٍ واصحابه) [5] سوگند به خدا، عمويم زيد و يارانش راه شهيدان حق را پيمودند آنسان كه علي بن ابي طالب و يارانش رفتند!

عبدالرحمان بن سيابه مي گويد: امام صادق (ع) مقداري پول به من داد امر كرد تا در ميان خانواده هايي كه مردانشان در جريان قيام عمويش زيد به شهادت رسيده بودند تقسيم كنم. [6] با تأمل در اين روايات و دهها روايات ديگر كه در تجليل از مقام شامخ زيد و شخصيت والاي او، و نيز قيام و نهضتش وارد شده است، هيچ گونه جاي ترديدي باقي نمي ماند كه قيام وي مورد رضايت و تأييد امامان از جمله امام صادق (ع) بوده است.

3 - تصريح فقهاي شيعه: بسياري از فقهاي بزرگ شيعه بر مأذون بودن زيد از امام صادق (ع) تصريح كرده اند كه در ذيل به نظريه بعضي از آنان اشاره مي كنيم.

شهيد اول:

(... او جاز ان يكون خروجهم باذن امامٍ واجب الطاعة كخروج زيد بن علي) [7] يا آنكه روا باشد كه قيام آنان به اجازه پيشواي واجب الطاعة باشد مانند قيام زيد بن علي (كه چنين بود) .

علامه مامقاني:

(اني اعتبر زيدا ثقة و اخباره صحاحا اصطلاحا بعد كون خروجه باذن الصادق


پاورقي

[1] ر. ك: تاريخ طبري، ج 7، ص 160.

[2] بحارالانوار، ج 46، ص 174.

[3] نام يكي از محله هاي كوفه: متعلق به قبيله بني اسد.

[4] كامل، ابن اثير، ج 5، ص 243.

[5] بحارالانوار، ج 46، ص 171.

[6] بحارالانوار، ج 46، ص 194.

[7] قواعد، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، ص 282.