بازگشت

امام كاظم و فاجعه فخ


رهبر نهضت فخ هر چند با درك و شناخت خود از واقعيتهاي جامعه و لزوم امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه با ظلم و بيدادگري، دست به قيام زد؛ لكن قيام او بي ارتباط با روش پيشواي هفتم (ع) نبود. سخنان حسين بن علي و مذاكره اي كه با امام كاظم (ع) داشته گوياي اين است كه وي در جريان قيام خود، با حضرت موسي بن جعفر (ع) در تماس بوده است. (ابراهيم بن اسحاق قطان) نقل مي كند:

(از حسين بن علي و يحيي بن عبدالله شنيدم كه مي گفتند: (ما قيام نكرديم مگر آنكه با خاندانمان و همچنين موسي بن جعفر (ع) مشورت كرديم و او ما را به قيام فرمان داد). [1] در گفتگويي كه در مراحل اوليه قيام بين حسين بن علي و امام كاظم (ع) روي داد. حضرت بي وفايي مردم و در نتيجه شكست حسين و شهادتش در اين راه را گوشزد فرمود، ليكن هنگامي كه احساس كرد حسين در تصميم خود استوار است وي را تشويق نموده و فرمود:

(گر چه تو كشته خواهي شد ولي همچنان در جهاد پيكار كوشا باش. اين گروه، مردمي فاسق و بدكارند كه اظهار ايمان مي كنند ولي در باطن منافق و مشركند؛ (انا لله و انا اليه راجعون)، من در اين كار راه از خداي بزرگ براي شما اجر و پاداش طلب مي كنم). [2] هنگامي كه سرهاي بريده شهدا را به مدينه آورد و در مجلسي كه گروهي از خاندان پيامبر (ص) و از جمله موسي بن جعفرعليه السلام - حضور داشتند به تماشا گذاردند. همه سكوت كرده بودند جز امام كاظم (ع) كه چون چشمش به سر بريده حسين بن علي، رهبر قيام فخ افتاد فرمود:

(انا لله و انا اليه راجعون، سوگند به خدا او در گذشت در حالي كه مسلمان و درست كار بود، بسيار روزه مي گرفت و شبها را به قيام و عبادت مي گذرانيد و امر به معروف و نهي از منكر مي كرد؛ در خاندان وي چون او وجود نداشت!) [3] از سوي ديگر هادي عباسي كه به موقعيت و نفود پيشوايي هفتم شيعيان (ع) در ميان سادات و انقلابيون آگاهي كامل داشت، پس از حادثه فخ از موسي بن جعفر (ع) سخت خشمگين شد؛ زيرا اعتقاد داشت در پس پرده رهبري اصلي اين قيامها را آن حضرت عهده دار است. از اين رو، هنگامي كه اسرا و همچنين سرهاي شهدا را نزد او بردند پس از فرمان قتل اسرا سراغ بقيه انقلابيون را گرفت: تا آنكه نام حضرت موسي بن جعفر (ع) به ميان آمد، هادي با خشم گفت:

(به خدا سوگند حسين (صاحب فخ) جز با دستور او بر ضد من قيام نكرده و جز محبت موسي بن جعفر راه ديگري نپيموده است، زيرا پيشوا و صاحب وصيت در ميان اين خاندان كسي جز موسي بن جعفر نيست؛ خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم). [4] شيعيان هنگامي كه از تهديد خليفه مطلع شدند به امام كاظم (ع) پيشنهاد كردند كه شما در جايي دور دست و پنهان از چشم اين ستمگر زندگي كنيد كه ما از شر او بيمناكيم.

امام تبسمي كرد و براي تسكين خاطر آنان به اشعاري تمثل جست كه مضمون يكي از آنها چنين است:

(آن گروه پست، تصور مي كردند كه بر پروردگار خود پيروز خواهند شد؛ پروردگار كه پيروز كننده پيروزمندان است.

سپس خطاب به اصحاب و خاندانش فرمود:

(به همين زوديها ترس و ناراحتي شما برطرف خواهد شد).

وقتي علت آن را پرسيدند، فرمود:

(اولين نامه اي كه از عراق مي رسد، خبر مرگ هادي را دربردارد. سوگند به حرمت اين قبر (اشاره به قبر مطهر پيامبر (ع) هادي هم امروز درگذشت) . [5] چند روزي طول نكشيد كه خبر مرگ هادي در همه جا منتشر گشت و با مرگ او ترس و نگراني شيعيان تبديل به خوشحالي شد وامام كاظم (ع) از شر اين ستمگر در امان ماند.

مورخان مرگ هادي را در ماه ربيع الاول، سال 170 هجري ذكر كرده اند. [6] .


پاورقي

[1] مقاتل الطالبين، ص 304. (ما خرجنا حتي شاورنا اهل بيتنا و شاورنا موسي بن جعفرٍ (ع) فامرنا بالخروج). برخي از محققان و صاحبنظران احتمال داده اند كه شايد جمله آخر روايت به صورت مجهول باشد يعني: امرنا بالخروج و در نتيجه جمله مجمل خواهد بود. علاوه بر آنكه از نظر سند ضعيف است و چه روايت مجعول باشد و دستگاه خلافت عباسي براي تأييد نظر به خود موسي بن جعفر (ع) را رهبر اصلي قيام معرفي كرده بود اين روايت را جعل كرده تا بهانه اي عليه آن حضرت داشته باشد.

[2] انك مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق يظهرون ايمانا و يسترون نفاقا و شركا و انا لله و انا اليه راجعون و عند الله عزوجل احتسبكم من عصبة (كافي، ج 1، كتاب الحجه، باب ما يفصل بين المحق و المبطل، ج 18، بحارالانوار، ج 48، ص 161 و 169 و مقاتل الطالبيين، ص 298).

[3] مضي و الله مسلماً، صالحاً، صواماً، قواماً، آمراً بالمعروف و ناهياً عن المنكر ما كان في اهل بيته مثله (بحارالانوار، ج 48، ص 5؛ مرآة العقول، ج 4، ص 155 و مقاتل الطالبيين، ص 302).

[4] بحارالانوار، ج 48، ص 151.

[5] ر. ك. بحارالانوار، ج 48، ص 151 - 152.

[6] ر. ك. الكامل في التاريخ، ج 6، ص 99 و تاريخ طبري، ج 8، ص 213.