بازگشت

مرارت ها و شهادت امام


رنج ها و غم هاي امام موسي بن جعفر (ع) بعد از فاجعه ي كربلا، دردناك تر و شديدتر از ساير ائمه (عليهم السلام) بود. هارون الرشيد همواره در كمين ايشان بود، اما نمي توانست به آن حضرت آسيبي برساند. شايد او از ترس اين كه مبادا سپاهيانش در صف ياران آن حضرت درآيند، از فرستادن آنان براي دست گيري و شهيد كردن امام، خودداري مي كرد.

علي بن يقطين، وزير هارون الرشيد و جعفر بن محمد بن اشعث، وزير ديگر هارون، هر دو شيعه بودند. هم چنين بزرگ ترين واليان و كارگزاران هارون در زمره ي هواخواهان اهل بيت (عليهم السلام) بودند. از اين رو هارون خود شخصاً به مدينه رفت تا امام كاظم(ع) را دست گير كند. نيروهاي مخصوص هارون به اضافه ي سپاهي از شعرا و علماي درباري و مشاوران، او را در اين سفر همراهي مي كردند و ميليون ها درهم و دينار از اموالي كه از مردم به چپاول برده بود، با خود حمل مي كرد و به اطرافيان خود بابت حق السكوت، بذل و بخشش مي نمود. در اين ميان به رؤساي قبايل و بزرگان و چهره هاي سرشناس مخالف، توجه و رسيدگي بيشتري نشان مي داد.

هارون الرشيد عازم مدينه شد تا بزرگ ترين مخالف حكومت غاصبانه ي خويش را دست گير كند. ابتدا هارون چند روزي نشست. مردم به ديدنش مي آمدند و او هم به آن ها حاتم بخشي مي كرد تا آن جا كه شكم هاي برخي از مخالفان را كه مخالفت آنان با حكومت جنبه ي شخصي و براي رسيدن به منافع خاصي بود، سير كرد. سپس عده اي را مأموريت داد تا در شهرها بگردند و بر ضد مخالفان حكومت تبليغات به راه اندازند. او هم چنين شاعران و مزدوران درباري را تشويق كرد كه در ستايش او شعر بسرايند و بر حرمت محاربه با هارون فتوا دهند. بعد هارون قدرت خود را پيش ديدگان مردم مدينه به نمايش گزارد تا كسي انديشه ي مبارزه با او را در سر نپروراند.

هنگامي كه همه ي شرايط براي هارون آماده شد، شخصاً به اجراي توطئه ي خويش پرداخت. او به مسجد رسول خدا(ص) رفت و به سوي قبر پيامبر(ص) حركت كرد و گفت: السلام عليك يا رسول الله! هارون در واقع با اين كار مي خواست شرعي بودن جانشيني خود را اثبات كند و آن را دليلي صحيح براي زنداني كردن امام جلوه دهد.

اما امام اين فرصت را از او گرفت و صف ها را شكافت و به طرف قبر پيامبر(ص) آمد و به آن قبر شريف رو كرد و در ميان حيرت و خاموشي مردم بانگ برآورد: السلام عليك يا رسول الله! السلام عليك يا جداه!

امام كاظم (ع) با اين بيان مي خواست بگويد: اي حاكم ستم گر! اگر رسول خدا پسرعموي توست و تو مي خواهي بر اساس اين پيوند نسبي، شرعي بودن حكومت خود را اثبات كني، بايد بداني كه من بدو نزديك ترم و آن حضرت، جد من است. بنابر اين من از تو به جانشيني و خلافت آن بزرگوار شايسته ترم!

هارون، مقصود امام را دريافت و در حالي كه مي كوشيد تصميم خود را براي دست گيري امام كاظم توجيه كند، گفت: اي رسول خدا! من از تو درباره ي كاري كه قصد انجام آن را دارم، پوزش مي خواهم. من قصد دارم موسي بن جعفر را به زندان بيفكنم، چون او مي خواهد ميان امت تو اختلاف و تفرقه ايجاد كند و خون آن ها را بريزد. چون روز بعد فرا رسيد، هارون، فضل بين ربيع را مأمور دست گيري امام كاظم (ع)كرد. فضل نيز دستور داد او را دست گير و زنداني كنند.



دشمن بود آگاه زمعصومي من

بيت الحرم آشفته زمحرومي من



من از غل و زنجير ننالم اما

زنجير كند ناله به مظلومي من