بازگشت

امام موسي كاظم در دوره سياه هارون


مظلوميت علويان در جنگ فخّ سبب شد جانشين هادي، هارون الرشيد موقتاً نسبت به مخالفين خود بخصوص علويان، سياست ملايم و محتاطانه اي اتخاذ نمايد و همين باعث تقويت استراتژي سياسي سه حزب علوي موسوم به: «اماميه، اسماعيليان و حسنيان» انقلابي شد.

برخي از روايات نشان مي دهد كه هارون در اوائل كار نسبت به امام سختگيري نشان نمي داد.

در روايتي كه مرحوم صدوق آن را نقل كرده است، يكبار هارون در مدينه كسي را دنبال امام (عليه السلام) فرستاد و دستور داد فوراً حضرت را حاضر كند. وقتي مأمور خليفه به حضور امام رسيد و پيام هارون را ابلاغ كرد، امام فرمود:

«لولا انّي سمعت في خبر عن جدّي رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) انّ طاعة السّلطان للتّقية واجبة اذاً ما جئت».

(اگر خبري از جدم نشنيده بودم كه اطاعت از سلطان به جهت تقيه واجب است، هرگز پيش او نمي آمدم).

چون نزد رشيد حاضر شد او غضب خود را پنهان نمود و به احترام و نوازش امام پرداخت و پرسيد: چرا به ديدار ما نمي آئي؟ امام در پاسخ فرمود: «سعة مملكتك و حبّك للدّنيا».

(وسعت و گستردگي كشور تو و دنيا پرستيت مانع از آن است).

رشيد در اين ملاقات هدايايي به آن حضرت داد و امام در رابطه با قبول هدايا فرمود: «و الله لولا انّي اري ان اتزوّج بها من عُذّاب بني طالب لئلاّ ينقطع نسله ابداً ما قبلتُها». [1] .

(به خدا اگر من در فكر تزويج جوانهاي مجرد آل ابي طالب نبودم كه تا نسل آنها براي هميشه قطع نشود، هرگز اين هدايا را نمي پذيرفتم).

در روايت ديگري كه مرحوم مفيد آن را نقل كرده آمده است: موقعي كه موسي بن جعفر (عليه السلام) را پيش هارون آوردند از جمله سخناني كه به آن حضرت گفت، اين است كه، اين دنيا چيست؟ و براي چه كساني است؟ امام فرمود: «لشيعتنا فترة و لغيرهم فتنة» (براي شيعيان ما مايه آرامش خاطر و براي ديگران مايه ي آزمايش است).

گفت: پس چرا صاحب آن، آن را در اختيار نمي گيرد؟

فرمود: «اخذت منه عامرةٌٌ و لا يأخذها الاّ معمورة»

(درحالي كه آباد بود از او گرفته شده و وقتي آباد شود، صاحبش آن را تصاحب مي كند).

گفت: شيعيان شما كجايند؟

امام در جواب اين آيه را قرائت فرمود: (لم يكن الّذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكّين حتّي تأتيهم البيّنة) [2] .

«كفار اهل كتاب و مشركان از كفر خود دست بردار نبودند تا آنكه برايشان دليلي روشن از جانب خدا آمد».

هارون گفت: بنابراين ما كافريم؟

فرمود: نه ولي همچنانيد كه خدا فرموده: (الم تر الي الّذين بدّلوا نعمة الله كفراً و احلّوا قومهم دار البوار) [3] فغضب عند ذلك و غلّط عليه.

(آيا نمي بينيد كساني را كه نعمت خدا را رها كرده و كفر را پيشه خود ساختند، چگونه مردم خود را به هلاكت انداختند) در اين موقع هارون عصباني شد و به امام تندي كرد.

هارون در اين شرايط نيز از سياست محتاطانه خود دست بردار نبود، گويند روزي كه رشيد به مدينه وارد شد، فقط دويست دينار به حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) تقديم نمود، در حالي كه به كساني كه مزاحمش نبودند، هزاران دينار مي بخشيد علت اين كار را براي پسرش مأمون چنين توضيح داد كه اگر پول بيشتري در اختيار وي قرار دهد، چه بسا كه فردا صد هزار شمشير از سوي شيعيان و دوستان امام به رويش كشيده شود. [4] .

اسحاق هاشمي نقل مي كند كه: روزي نزد رشيد بوديم و او مي گفت، شنيده ام كه مردم مي پندارند كه من نسبت به علي (عليه السلام) كينه مي ورزم، به خدا سوگند من كسي را به اندازه او دوست نداشته ام ولي اين علويان سختگيرترين مردمند. [5] .

آنگاه گناه اين پندار مردم را به گردن علويان انداخته و مي گويد: اين علويان به بني اميه بيشتر تمايل دارند تا عباسيان... رشيد حتي در برابر علماي بزرگ از رفتار خود با طالبيان علناً توبه كرد. [6] .

امام كاظم (عليه السلام) بر لزوم رعايت تقيه پافشاري مي كرد و مي كوشيد تا تشكل شيعه و رهبري آنها كاملاً پنهاني و مخفي باشد و به تعدادي از هواداران خود اجازه داده بود، بدون اينكه شناخته شوند در حكومت عباسيان نفوذ كنند تا بتوانند در زمان خطر، شيعيان را حفظ كرده و برايشان كارگشائي نمايند از اينرو چندين خاندان اماميه مانند علي بن يقطين [7] و اشعث، نيز جعفر بن محمد اشعث و پسرش عباس كه حاكم خراسان شد و وضه (يا الواضح) كه در بريد مصر كار مي كرد در دستگاه حكومت عباسي صاحب اقتدار بودند [8] حتي آنان مانند ساير شيعيان وجوهات خود را در اختيار امام و وكلاي آن حضرت قرار مي دادند. علي بن يقطين هر سال مبالغ هنگفتي براي امام مي فرستاد. [9] .

كشي نقل مي كند كه خاندان بنو اشعث زكات خود را (30000 دينار) به وكيل امام كاظم (عليه السلام) در كوفه فرستادند. [10] .


پاورقي

[1] عيون اخبار الرضا ج1 ص76.

[2] سوره البينة آيه 1.

[3] سوره ابراهيم، آيه28.

[4] مفيد، اختصاص ص262 – بحارالانوار، ج48 ص138 بنقل از تفسير عياشي ج2 ص230.

[5] عيون اخبار الرضا ج1 ص92 – بحار ج48 ص131.

[6] سيوطي تاريخ خلفاء، ص293.

[7] شرح ميميه ابي فراس ص127.

[8] كشي، اختيار معرفة الرجال ص433 گزارش كاملي از ديگر اسامي در رجال نجاشي ص104 و158و254 آمده است.

[9] كافي، ج2 ص5 – 224.

[10] كشي، اختيار ص434.