بازگشت

اماميه پس از شهادت امام كاظم


شهادت امام كاظم ـ عليه السلام ـ شكاف ديگري را در ميان اماميه به وجود آورد و پنج فرقه از ايشان بيرون آمد كه مشهورترين آنها دو فرقه است: اول گروهي كه رحلت امام هفتم را انكار كردند و آن حضرت را «قائم» و «مهدي» دانسته و امامت را به آن حضرت ختم كردند و گفتند امام هفتم زنده است و تا دنيا را از عدل و قسط پر ننمايد رحلت نخواهد كرد. اين فرقه «واقفيه» خوانده شده اند [1] علت انكار رحلت امام كاظم ـ عليه السلام ـ از سوي اين گروه، اين است كه بعضي از وكلاي امام هفتم مانند عثمان بن عيسي رواسي در مصر، و زياد قندي، علي بن أبي حمزه، حيان و سراج در كوفه، مبلغ زيادي پول (بيش از صد هزار دينار) به عنوان سهم امام در اختيار داشتند. چون اينان اين پول را به نفع خود مصرف كرده بودند رحلت او و امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ را منكر شدند تا عذري براي عدم پرداخت سهم امام داشته باشند [2] از نقل كشي به نظر مي رسد كه محمد بن بشير و پدرانش واژه مهدي را در مورد امام كاظم ـ عليه السلام ـ به كار برده و وفات او را منكر شدند و لقب قائم مهدي به او دادند. [3] .

دوم گروهي كه بر خلاف واقفيه به رحلت امام هفتم قطع كردند و امامت را بعد از آن حضرت، حق امام ابو الحسن علي بن موسي الرضا (155 ـ 203) دانستند و به همين مناسبت به اسم «قطعيه» مشهور شدند. [4] .

امام رضا ـ عليه السلام ـ در اثبات حقوق خود براي امامت نه تنها از جانب پيروان برجسته پدرش، بلكه از سوي برخي از برادرانش نيز با مشكلات عديده اي روبرو شد. [5] با وجود اين عده زيادي از نزديكان مورد اعتماد و اهل علم و تقوي و فقهاي شيعيان حضرت امام كاظم ـ عليه السلام ـ با نقل نصوصي صريح و اشاراتي از آن حضرت درباره امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ آن حضرت را مورد تأييد قرار دادند از آن جمله: داود بن كثير رقي، محمد بن اسحاق عمار، علي بن يقطين، نعيم قابوسي، حسين بن مختار، زياد بن مروان، مخزومي، داود بن سليمان، نصر بن قابوس، داود بن زربي، يزيد بن سليط و محمد بن سنان هستند. [6] و به خاطر معجزاتي كه از آن حضرت ظاهر شد جمعي از واقفيگري رجوع كردند مثل عبدالرحمن بن حجاج و رفاعة بن موسي و يونس بن يعقوب و جميل بن دراج و حماد بن عيسي و ديگران اينها از اصحاب امام كاظم ـ عليه السلام ـ بودند كه در امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ به شك افتاده بودند كه بعداً شكشان بر طرف گرديد و همچنين برخي از شيعيان خود آن حضرت كه واقفي شده بودند از آن دست كشيدند و به امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ و امامهاي بعدي قائل شدند. [7] .

بدين جهت امام رضا ـ عليه السلام ـ در طي سالهاي (199ـ 183) بسياري از شيعيان پدر خود را نگه داشت و نظام مخفي ارتباطات را ترتيب داد تا وظائف مذهبي خويش را هدايت كند [8] به علاوه شخصيت امام رضا ـ عليه السلام ـ با ترجيح ابعاد مذهبي اسلام بر ابعاد سياسي، او را بر بسياري از افراد از جمله شخص مأمون برجسته تر و بارزتر مي نمود.


پاورقي

[1] اشعري قمي، كتاب المقالات و الفرق ص89 شماره 169، توضيح الملل، ج1 / 229.

[2] صدوق، علل الشرايع ج1 / 235ـ عيون ص2ـ 91، كشي، اختيار/ 467ـ 493.

[3] كشي، اختبار ص 478، طوسي، الغيبة ص43.

[4] توضيح الملل، ترجمه ملل و نحل ج 1 / 224.

[5] كشي، اختيار، ص464 و 472 ـ حتي برخي از آنان امام رضا ـ عليه السلام ـ را به دادگاه پيش قاضي احضار كردند. كافي ج1 / 8ـ 316.

[6] مفيد، ارشاد ص285.

[7] طوسي، الغيبة، ص47.

[8] كشي، اختيار 2 / 591.