بازگشت

امام علي بن موسي الرضا


پس از رحلت امام هفتم، فرزندش علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ جانشين آن حضرت شد و اين به خاطر برتري او از لحاظ علم و بردباري و پرهيزگاري وي نسبت به همه برادران و خاندان خود بود و شيعه و سني در وجود اين اوصاف در او و برتري آن بزرگوار خلافي نكرده اند و همگان آن حضرت را به اين اوصاف شناخته اند.

و دليل ديگر بر امامت آن حضرت نص صريح و اشاراتي است كه پدرش درباره امامت او پس از خود فرموده است در حالي كه درباره هيچ يك از برادران او و خاندان خود چنين نص و اشاره وجود ندارد. [1] .

امام هشتم پس از پدر بزرگوار خود به امر خدا و معرّفي پدر و گذشتگان خود به امامت رسيد امامت را با نص از سوي پدرش دريافت كرد. اشاره و نص صريح از امام كاظم ـ عليه السلام ـ درباره ي امامت امام رضا فراوان است كه از آن جمله:

بنا به گفته ي كليني، صحاف گويد: من و هشام بن حكم و علي بن يقطين در بغداد بوديم، علي بن يقطين گفت: خدمت حضرت موسي بن جعفر نشسته بودم كه پسرش علي وارد شد، امام فرمود: علي بن يقطين! هذا عليٌٌ سيد ولدي: همين علي سرور اولاد من است، من كنيه خود (ابوالحسن) را به او بخشيده ام. هشام دست خود را به پيشانيش زد و گفت: واي بر تو چه گفتي؟ ابن يقطين گفت: به خدا همينطور كه گفتم از او شنيدم. هشام گفت: با اين سخن به تو خبر داده كه امر امامت پس از وي به او متعلق است. [2] .

2ـ ابن قولويه (به سند خود) از داود رقي روايت كرده كه گويد: به امام كاظم ـ عليه السلام ـ عرض كردم، فدايت شوم، من پير شده ام، پس دست مرا بگير و از دوزخ رهائي بخش (امام و صاحب اختيار ما پس از تو كيست؟) حضرت با دست اشاره به فرزندش ابوالحسن ـ عليه السلام ـ كرد و فرمود: «هذا صاحبكم من بعدي» اين پس از من صاحب شماست. [3] .

3ـ اسحاق بن عمار گويد: به حضرت كاظم ـ عليه السلام ـ عرض كردم، آيا مرا به كسي كه دين و آئين خود را از او بگيرم راهنمائي نمي كنيد. امام فرمود: «هذا ابني علي إنّ أبي أخذ بيدي فأدخلني إلي قبر رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ فقال لي: يا بني إنّ الله جلّ اسمه قال: «إنّي جاعل في الأرض خليفة» و إنّ الله تعالي إذا قال قولاً وفي به. [4] اين پسرم علي است همانا پدرم دست مرا گرفت و مرا كنار قبر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ برد و فرمود: پسر جان خداي عزّوجل فرموده: «من در زمين جانشين قرار خواهم داد» و چون خداوند چيزي فرمايد به آن وفا كند. [5] (يعني مطابق اين وعده ي خداوند هميشه در زمين جانشيني از خداوند خواهد بود كه او امام و حجت خداست).

4ـ نعيم قابوس گويد: حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ فرمود: «إنّ ابني عليّاً أكبر ولدي و ابرهم عندي و أحبهم إلي و هو ينظر معي في الجفر و لم ينظر فيه إلّا نبي أو وصي نبيّ [6] فرزندم علي بزرگترين اولاد من است و خوش رفتارترين و محبوبترين آنان نزد من مي باشد و او با من در جفر مي نگرد، در صورتي كه جز پيغمبر يا وصي پيغمبر در آن نمي نگرد.

5ـ مخزومي گويد: موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ (پيش از زندان رفتنش) دنبال ما فرستاد و ما را جمع كرد و فرمود مي دانيد شما را براي چه دعوت كردم؟ گفتيم: نه. فرمود: «اشهدوا إنّ ابني هذا وصيي و القيّم بأمري و خليفتي من بعدي»: گواه باشيد كه اين پسرم وصي من است و پس از من جانشين من است. هر كه از من طلبي دارد از اين پسرم بگيرد و به هر كه وعده اي داده ام از او بخواهد و هر كسي از ملاقات من ناگزير است، جز به وسيله ي نامه ي او مرا ملاقات نكند. [7] .

خلاصه ي نص و اشاره بر امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ بسيار است كه نمونه هائي از آنها در اينجا ذكر گرديد.

طبق نظر بيشتر مورخان و دانشمندان اسلامي، امام رضا ـ عليه السلام ـ در سال 148 هـ. در شهر مدينه ديده به جهان گشود [8] يعني در همان سالي كه جدش امام صادق ـ عليه السلام ـ درگذشت و در ماه صفر 203 در شهر طوس كه از شهرهاي خراسان بود از دنيا رفت و از عمرش در آن روز 55 سال گذشته بود. نام مادرش «ام البنين» بود و بنا بر اين مدت امامت آن حضرت پس از پدر بزرگوارش 20 سال بود.

لقب مشهور آن حضرت «رضا» است براي حضرتش القاب و عناوين ديگري هم بوده، چنانكه او را صابر، فاضل، رضي، وفي لقب داده اند.


پاورقي

[1] مفيد، ارشاد ص285.

[2] كليني، كافي ج1 / 311.

[3] مفيد، ارشاد ص285ـ كافي ج1 / 312ـ طوسي، الغيبة ص25.

[4] مفيد، ارشاد، ص285ـ كليني، كافي ج1 / 312ـ الغيبة، طوسي ص25.

[5] ارشاد، ص281ـ كافي ج1 / 312ـ 311ـ الغيبة، ص26.

[6] كافي ج1 / 312ـ ارشاد ص 286ـ طوسي، الغيبة ص26.

[7] كليني در اين باره 16 روايت و مفيد 12 روايت نقل كرده است و شيخ حر عاملي در كتاب «اثبات الهداة» ج3 / 238ـ244 بابي را به اين موضوع اختصاص داده و در آن باب تنها از طرق شيعه 68 روايت نقل كرده است.

[8] كافي ج1 / 486ـ ارشاد ص285ـ دلائل الامامة ص 7ـ 175ـ فصول المهمة ص6ـ 245ـ كساني هم هستند كه تولد آن حضرت را در 153 دانسته اند مانند: اربلي در كشف الغمة، ابن شهر آشوب در مناقب و صدوق در عيون الأخبار، ابن خلكان در وفيات الأعيان و يافعي در مراة الجنان.