بازگشت

طرد شعار بني عباس


بني عباس بر اساس انتساب به رسول گرامي اسلام به حكومت خويش مشروعيت مي بخشيدند. آن حضرت بر اساس همين انتساب و دليلهاي متقن قرآني و شرعي اثبات نمود كه عترت پيامبر(ص) از اين جهت شايستگي بيشتري دارند زيرا كه آنها فرزند پيامبر(ص) محسوب مي شوند. در يكي از اين مباحثات، هارون مي پرسد چرا شما خود را فرزند پيامبر(ص) قلمداد مي كنيد در حالي كه شما فرزند دختر رسول خدا هستيد و فرزند دختر را نمي توان در شمار فرزندان به حساب آورد. حضرت از هارون مي خواهد كه او را از جواب معذور دارد. هارون نمي پذيرد. حضرت آيه ي زير را تلاوت مي كند: «و من ذريته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هارون و كذالك نجزي المحسنين و زكريا و يحيي و عيسي...» و مي فرمايد در اين آيه عيسي در شمار فرزندان نوح پيامبر(ص) آمده است با اينكه براي عيسي پدري نبوده است و فقط از ناحيه ي مادرش مريم به نوح نسبت دارد ما نيز از فرزندان پيامبر(ص) هستيم از جهت مادرمان فاطمه(س).

و آنچه كه اين رويارويي را بيشتر روشن مي كند جرياني است كه نويسنده ي كتاب احتجاج نقل مي كند: «چون هارون به مدينه وارد شد به همراه مردم متوجه قبر رسول گرامي اسلام شد. روبروي قبر رسول الله قرار گرفت و به قصد فخر و مباهات گفت:

السلام عليك يابن عم؛ سلام بر تو اي پسرعمو، در اين هنگام موسي بن جعفر(عليه السلام) نزديك قبر آمد و فرمود: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابه؛ سلام بر تو اي رسول خدا و سلام بر تو اي پدر. در اين هنگام چهره ي هارون دگرگون گشت و خشم در چهره اش نمايان گشت.» به اين ترتيب امام(عليه السلام) آنچه را كه هارون مي خواست بدان وسيله خود را شايسته ي خلافت قلمداد كند از بين برد و دليل شايستگي خويش دانست.