بازگشت

ابوطاهر محمد بن علي بن بلال


شيخ طوسي در رجالش، وي را در زمره اصحاب امام عسكري (عليه السلام) ذكر كرده، او را توثيق نموده است. ابن شهرآشوب نيز او را از جمله ثقات امام عسكري (عليه السلام) برشمرده است. يكي از دلايل وكالت وي براي امام عسكري (عليه السلام) و نيز در اوايل عصر غيبت، آن است كه شيخ طوسي نام وي را در رديف وكلاي مذموم ائمّه (عليهم السلام) عنوان كرده است. و چون در اين باب، شيخ طوسي به ذكر اسامي وكلاي پيش از عصر غيبت پرداخته، از اين رو، وكالت وي براي امام عسكري (عليه السلام) قابل استنتاج است. از سوي ديگر، در عبارت منسوب به ابن طاووس، نام وي نيز جزو نُه نفري است كه به عنوان وكلاي عصر غيبت معرفي شده اند. بدين سان، چنين به دست مي آيد كه وكالت وي تا عصر غيبت ادامه داشته است.

به هر حال، ترديدي نيست كه وي يكي از وكلا و اصحاب برجسته امام عسكري (عليه السلام) و مورد اعتماد و توجه آن حضرت و شيعيانش بوده و وجود نام وي در سند برخي از روايات، حاكي از چنين جايگاهي است. براي نمونه، در روايتي كه در سند آن تعدادي از اهل قم همچون محمد بن حسين بن بندار قمي و محمد بن يحيي العطّار و محمد بن احمد بن يحيي حضور دارند، نقل شده كه محمد بن علي بن بلال بر سر قبر محمد بن اسماعيل بن بزيع براي زيارت آن، حاضر شد و بر بالاي سر او رو به قبله نشست و از صاحب قبر از امام جواد (عليه السلام) نقل كرد كه: هر كس قبر برادر مؤمنش را زيارت كند و بر بالاي سرش رو به قبله بنشيند و دست را بر روي قبر بگذارد و سوره «انا انزلناه» را هفت مرتبه بخواند، از فزع اكبر در امان است. و بنا به روايت كشي، ابوطاهر محمد بن علي بن بلال بسياري از كتب احمد بن عبدالله كرخي را روايت كرده است.

جايگاه والاي او نزد امام عسكري (عليه السلام)، از تأمّل در توقيع مفصّل آن حضرت خطاب به اسحاق بن اسماعيل نيشابوري قابل استفاده است. در بخشي از اين توقيع آمده است: «و يا اسحاق، اقرأ كتابنا علي البلالي ـ رضي الله عنه ـ فانّه الثقة المأمون العارف بما يجب عليه...». اين تعابير به خوبي حكايت از اعتماد امام(عليه السلام) بر وي دارد؛ و مؤيّد آنچه گذشت، روايت كليني، شيخ صدوق، شيخ مفيد و شيخ طوسي است مبني بر ارائه حضرت مهدي(عليه السلام) به بلالي و آگاه ساختن وي از جانشيني آن حضرت.

بنا به روايت كليني، شيخ صدوق و شيخ مفيد، دو سال پيش از شهادت امام عسكري(عليه السلام)، آن جناب طي توقيعي، ابوطاهر بلالي را از وجود جانشين آگاه ساختند؛ سه روز پيش از وفات نيز طي توقيعي ديگر، اين امر را مورد تأكيد قرار دادند و در ادامه فرمودند: «پس لعنت خدا بر آنكه منكر حقوق اولياء الله شود و مردم را عليه آنان تحريك كند.» بنا به نقل شيخ طوسي، محمد بن علي بن بلال در زمره چهل تن از سران شيعه بود كه در مجلس معرفي حضرت مهدي(عليه السلام) توسط امام عسكري(عليه السلام) حضور داشتند.

البته آنچه در اين زمينه نقل شد، علاوه بر اينكه مي تواند بر عُلُوّ جايگاه محمد بن علي بن بلال نزد امام عسكري (عليه السلام) دلالت داشته باشد، مي تواند حاكي از آن باشد كه امام عسكري (عليه السلام) با توجه به علم امامت، از آينده خطرناك بلالي مطلّع بوده اند. بنابراين، براي اتمام حجت، به طرق گوناگون، حجيّت و حقّانيت امامت حضرت مهدي (عليه السلام) را به وي گوشزد مي كرده اند، تا از خلال تصديق امامت آن جناب، تعبّد نسبت به اوامر او، از جمله سفير منسوب و انتخاب شده توسط آن حضرت نيز حاصل شود.

با وجود آنچه در مورد بلالي ذكر شد، وي گاه با برخي رفتارها، زمينه ملامت هايي را نيز براي خود فراهم مي كرده است. بنا به نقل شيخ طوسي، در سفر حجّي، بلالي با وكيل مبرّز امام عسكري (عليه السلام) ـ يعني علي بن جعفر هماني ـ همسفر بود و از آنجا كه علي بن جعفر اموال بسياري را انفاق مي نمود. بلالي پس از بازگشت، نسبت به اين گشاده دستي وي، به امام عسكري (عليه السلام) شكايت كرد. ولي آن حضرت در پاسخ فرمودند: «ما او را به انفاق صدهزار دينار امر كرديم، و سپس وي را به مثل آن امر كرديم ولي او براي رعايت جانب ما، نپذيرفت! مردم را چه كار كه در آنچه بدانان مربوط نيست، دخالت مي كنند؟!...»

در برهه اي از عصر غيبت صغرا نيز وي همچنان شخصيت مقبولي نزد شيعيان داشت. بنا به نقل شيخ طوسي، روزي حسين بن روح به ابوعبدالله بزوفري گفت: هنگامي كه شيعيان در مسأله تفويض و غير آن، دچار اختلاف بودند، نزد ابو طاهر بن بلال رفتم و او را از اختلاف كلمه شيعيان مطلّع كردم و اين در زمان استقامت وي و پيش از انحرافش بود. وي براي پاسخ، چند روز مهلت خواست و سرانجام، روايتي منصوب به امام صادق(عليه السلام) با اين مضمون خارج كرد: «اگر خداوند قصد امري را بكند، آن را يك به يك بر پيامبر (صلي الله عليه وآله)، سپس اميرالمومنين و ساير ائمّه اطهار(عليهم السلام) تا صاحب الزمان (عليه السلام) عرضه مي كند و سپس به دنيا مي فرستد و هنگامي كه ملائكه بخواهند عملي را به سوي خدا بالا ببرند، ابتدا بر صاحب الزمان(عليه السلام) عرضه مي كنند و سپس بر هر يك از ائمّه(عليهم السلام) تا برسد به پيامبراكرم (صلي الله عليه وآله) و سپس بر خداوند عرضه مي شود. پس آنچه از جانب خدا نازل مي شود و آنچه به سوي او بالا مي رود، به واسطه معصومان (عليهم السلام) است و آنان نيز طرفة العيني از خدا بي نياز نيستند.»

اين روايت نشانگر آن است كه محمد بن علي بن بلال در دوره پيش از انحرافش، مورد عنايت و توجه بزرگان و خواص شيعه و حتي شخصيتي همچون حسين بن روح بوده است؛ نكته قابل ذكر در مورد اين روايت آنكه اين ارتباط ابن روح و بلالي مربوط به دوره سفير دوم است؛ يعني زماني كه ابن روح نقش دست يار براي سفير دوم داشت و خود به مقام سفارت نرسيده بود؛ زيرا انحراف بلالي در دوره سفير دوم و در معارضه با وي بروز كرد.

همان گونه كه گفته شد، شيخ طوسي در كتاب غيبت، در قسمت مربوط به وكلاي مذموم، نام محمد بن علي بن بلال را آورده و توضيحي نداده است، ولي در قسمت مربوط به مدّعيان دروغين بابيت در عصرغيبت صغرا، مجدّداً متعرّض نام وي شده و به دليل انحراف وي نيز اشاره كرده و در ادامه، جريان برخورد سفير دوم با بلالي براي استرداد اموال امام (عليه السلام) و استخلاص آن از دست وي را ذكر كرده است. آن سان كه از نقل شيخ طوسي استفاده مي شود، در عصر سفارت محمد بن عثمان بن سعيد، سفير دوم ناحيه مقدسه، ابوطاهر بلالي نيز همچنان نقش وكالت را عهده دار بود، ولي رفته رفته مشخص شد كه وي اموالي را كه به عنوان وكيل امام(عليه السلام) از شيعيان دريافت مي كند تا به سفير ناحيه مقدسه تحويل دهد، نزد خود نگاه مي دارد! و سرانجام، مدعي شد كه نايب و باب حضرت مهدي (عليه السلام) خود اوست! اين دعوي باطل تا حدّ رسوايي وي نزد شيعيان پيش رفت، تا جايي كه وي مطرود و ملعون امام (عليه السلام)، سفير او و شيعيان واقع شد. سفير دوم نيز اقداماتي را كه لازم مي دانست براي مقابله با وي انجام مي داد.

شيخ طوسي در اين زمينه به ماجراي جالبي به نقل يكي از پيروان و هواداران بلالي اشاره كرده است كه حكايت از زيركي و تبحّر سفير ناحيه مقدسه در برخورد با اين جريانات و نيز اشراف ناحيه مقدسه بر دعاوي دروغين بابيت و مدعيان آن دارد. در اين نقل، فرد مزبور مي گويد: «روزي نزد ابوطاهر بن بلال بودم و برادرش، ابوالطيب و ابن حرز و گروهي از اصحاب و پيروانش نيز حضور داشتند كه غلام وي داخل شد و گفت: ابو جعفر عمري بر در خانه است. با شنيدن اين سخن، جماعت حاضر در جلسه به نحوي غيرمعمول و تعجب برانگيز به دست و پا افتاده و در فزع شدند! و پس از لحظاتي، ابوطاهر بلالي به غلام گفت: بگو داخل شود. پس ابوجعفر ـ رضي اللّه عنه ـ داخل شد و ابوطاهر و جماعت حاضر به احترامش به پا خاستند و او در صدر مجلس نشست؛ و ابوطاهر نيز همچون فردي ذليل در مقابلش نشست! پس از لحظاتي كه سكوت جلسه را فرا گرفت، ابوجعفر عمري رو به ابوطاهر كرد و فرمود: اي اباطاهر، تو را به خدا قسم مي دهم بگو كه آيا صاحب الزمان(عليه السلام) به تو فرمان نداد كه اموالي كه در نزد توست به من تحويل دهي؟ و ابوطاهر در پاسخ گفت: بله و با شنيدن اين پاسخ، ابوجعفر عمري برخاست و در حالي كه سكوت مرگ باري جلسه را فرا گرفته بود، آنجا را ترك كرد. هنگامي كه اهل مجلس به خود آمدند، برادرش، ابوالطيب، رو به وي كرد و گفت: تو صاحب الزمان (عليه السلام) را كجا ديده اي؟ و ابوطاهر در پاسخ گفت: ابوجعفر ـ رضي الله عنه ـ مرا به خانه اي داخل كرد و صاحب الزمان (عليه السلام) از جايي كه بر من اشراف داشت، به من امر فرمود كه آنچه را از اموال در نزدم است به عمري تحويل دهم! ابوالطيب پرسيد: تو از كجا فهميدي كه او صاحب الزمان (عليه السلام) است؟ و بلالي پاسخ داد: آن چنان هيبت و رعبي با ديدنش بر وجودم، مستولي گشت كه يقين كردم او كسي جز صاحب الزمان (عليه السلام) نيست!» وي (كه خود از پيروان ابوطاهر بلالي بوده) گويد: همين ماجرا سبب انقطاع من از ابوطاهر بلالي شد.

پس از آنكه بلالي بر شيوه منحرفانه خويش اصرار ورزيد، برخوردهاي صريح ناحيه مقدسه به وسيله صدور توقيع در لعن وي و همچنين اقدامات سفير دوم در دور كردن شيعيان از او و بيان ماهيت وي رو به فزوني نهاد، ولي تنها شاهد موجود، جمله اي است كه در انتهاي توقيع مربوط به شلمغاني بدين مضمون درباره بلالي و امثال او در عصر سفير سوم و به دست وي صادر شده است: «و اعلمهم ـ توّلاكم الله ـ أنّنا في التوّقي و المحاذرة منه ـ يعني الشلمغاني ـ علي مثل ما كنّا عليه ممّن تقدّمه من نظرائه من الشريعي و النميري و الهلالي و البلالي و غيرهم.»