بازگشت

مقدمه


«ولقد اخذ الله ميثاق بني اسرائيل و بعثنا منهم اثني عشر نقيبا» [1] .

تاريخ تشيع هماره با فراز و نشيب هاي زيادي همراه بوده است تا شيعيان را در بوته آزمايش قرار داده، صفوف حق و باطل و خالص از ناخالص را جدا نمايد. شيعيان حقيقي طبق روايات بسياري كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم و امامان معصوم عليهم السلام نقل شده، معتقد به دوازده جانشين براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هستند.

جابر جعفي از اصحاب امام باقر عليه السلام مي گويد: از آن حضرت سؤال كردم، معني اين آيه «ان عدة الشهور عندالله اثني عشر شهرا في كتاب الله ...» [2] چيست؟ (تعداد ماهها در كتاب خداوند از ابتداي آفرينش دوازده ماه معرفي شده است.)

حضرت آهي كشيد و فرمود: مقصود خداوند از سال، جدّم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است كه دوازده ماه دارد. از اميرالمؤمنين تا من و فرزندم جعفر، پسرش موسي، فرزند او علي، فرزندش محمد، فرزند او علي، فرزند او حسن، فرزند او مهدي. كه دوازده امام و حجت خدا در بين مردم و نگهبانان وحي و علم خدايند... [3] .

با اين همه، عده اي كه خود را شيعه مي دانند امامان را كمتر از دوازده نفر مي دانند كه واقفيه از جمله اين گروههاست در بيشتر موارد، منظور از واقفيّه كساني هستند كه در امام كاظم عليه السلام توقف كردند و ولايت امامهاي بعد از ايشان را نپذيرفتند.

واقفيه خود به دو گروه تقسيم شدند: گروهي معتقد بودند امام موسي بن جعفر عليه السلام زنده و از نظرها غايب است و گروهي ديگر كه اعتقاد داشتند حضرت كه آخرين امام بود، رحلت فرمود. به اين گروه قطعيه مي گويند. [4] .

بسياري از واقفيان مانند ابي نصر بزنطي با ديدن معجزات امام رضا عليه السلام دست از انحراف برداشتند و بقيه كه بر عناد خود اصرار ورزيدند و به مصداق «يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم والله متم نوره» [5] پس از مدتي كوتاه اثري از آنان باقي نماند و تلاشهايشان تأثيري در روند حركت امامت نداشت. اين نيز به سبب موضع گيري فكري و سياسي ائمه عليهم السلام در برابر آنان بود. يونس بن يعقوب مي گويد: از امام رضا عليه السلام پرسيدم: به كساني كه گمان دارند پدر شما زنده است، زكات پرداخت كنم؟ فرمود: هرگز! آنان كافر، مشرك و فاسد هستند. [6] .

اين موضع امامان شيعه سبب شد تا شيعيان از ارتباط با واقفيان خودداري كرده، از آنان كناره گيري كنند. شيخ بهايي، در اين باره مي نويسد: شيعيان از گفتگو و همنشيني با واقفيان خودداري مي كردند چه رسد كه از آنها حديث نقل كنند. بلكه مي توان گفت با آنان بيشتر مخالفت مي كردند، تا دشمنان اهل بيت عليهم السلام چرا كه در مواردي به خاطر تقيه مجبور بودند با مخالفين اهل بيت ارتباطات داشته باشند اما انگيزه اي براي برقراري ارتباط با واقفي ها نمي ديدند تا آنجا كه به واقفيه عنوان «كلاب ممطوره» (سگهاي باران خورده) اطلاق مي كردند. [7] .

از سوي ديگر؛ در زمان امام كاظم عليه السلام فرهنگ و معارف شيعي به شكل كامل و گسترده در ميان شيعيان روشن شده بود از اين رو، چنين انحرافاتي تأثيري در اصل تشيع نداشت.

از زمان امام باقر عليه السلام به بعد توسط امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام تعداد زيادي از شيعيان چنان پرورش يافتند كه هر كدام استوانه اي در فقه و كلام شيعي به حساب مي آمدند. افرادي چون هشام بن حكم، هشام بن سالم، يونس بن عبدالرحمان و علي بن اسماعيل از بزرگان شيعه بودند كه از رسوخ انحراف در مذهب شيعه جلوگيري كردند. [8] اما اغلب منحرفين افراد ضعيف النفسي بودند كه جز در شرايط خاصي زمينه رشد نداشتند.


پاورقي

[1] مائده/12.

[2] توبه/37.

[3] تفسير نورالثقلين، عبدالعلي بن جمعة العروسي، ذيل آيه.

[4] فرق الشيعه، نوبختي، ص79 ـ 80. البته بعضي قطعيه را بر شيعيان دوازده امامي اطلاق كرده اند. ر ك: ملل و نحل شهرستاني، ج1، ص150.

[5] صف/8.

[6] رجال الكشي، ابوعمرو الكشي، ج2، ص756.

[7] مشرق الشمسين، شيخ بهائي، ص7 ـ 8.

[8] حيات فكري و سياسي امامان شيعه، رسول جعفريان، ج2، ص71.