بازگشت

قائم بودن امام كاظم


يكي ديگر از عوامل پيدايش واقفيه چنانكه پيش از آن درباره بعضي از ائمه بنيانگذاران واقفيه سه نفر به نامهاي؛ علي بن ابي حمزه بطائني، زياد بن مروان قندي و عثمان بن عيسي رواسي از وكلاء امام كاظم عليه السلام بودند، به وجود آمد، مهدويت بود كه در ميان شيعه از قوّت زيادي برخوردار است هر چند روايات اهل سنت نيز دست كمي از آن ندارد. البته همواره اين انحراف معلول فرصت طلبي و سودجويي اشخاص فرصت طلب نبود بلكه گاه به خاطر اعتقاد به مهدي آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ندانستن مصداق واقعي آن بود كه برخي را دچار كجروي مي كرد. ناگفته نماند كه وجود انديشه هاي غلوآميز نيز در پيدايش اين كج روي بي تأثير نبود، به هر حال انديشه مهدويت امام كاظم عليه السلام از طرف واقفيه ترويج مي گرديد. [1] .

رنجها و فشارهاي روحي و جسمي شيعيان سببي ديگر بود كه آنان بي صبرانه در انتظار قائم آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلم باشند؛ به گونه اي كه در مورد هر يك از ائمه فكر كنند قائم آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلم اوست. علامه وحيد بهبهاني در اين مورد مي نويسد: «شيعيان به علت محنتهايي كه گرفتار آنها بودند و نيز كينه اي كه از دشمنان در دل داشتند، پيوسته مشتاق دولت آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلم بوده و خود را به اين آرزو اميدوار نگاه مي داشتند و از اين رو بود كه پيوسته از قائم سؤال مي كردند و برخي مي گفتند امام بعد، قائم است.» [2] .

سبب سوم در پيدايش فكر قائميت امام كاظم عليه السلام رواياتي است كه از بزرگان دين نقل شده است كه برخي از آنها چنين است:

يزيد صائغ مي گويد: وقتي خداوند موسي بن جعفر عليه السلام را به امام صادق عليه السلام عنايت كرد، من زينتي از نقره تهيه كردم و هديه را به حضورش بردم. امام صادق عليه السلام فرمود: به خدا قسم اين را به قائم آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلم هديه كردي. [3] .

و در روايت ديگر كه از علي عليه السلام نقل شده است، برقرار كننده قسط و عدل پس از ظلم و جور همنام شكافنده دريا [4] و در حديث ديگر فرزند حميده، مادر امام كاظم عليه السلام، معرفي شده است. [5] .

در پاسخ بايد گفت: بعضي از اين روايات از نظر سند مخدوش مي باشند. دوّم اينكه، امامان معصوم عليهم السلام همه قائم به امر خدايند ولي قائمي كه زمين را پر از عدل و داد مي كند، مهدي موعود(عج) است.

عبدالعظيم حسني مي گويد: به امام جواد عليه السلام عرض كردم: اميدوارم قائم اهل بيت عليهم السلام كه زمين را پر از عدالت مي كند، همانطور كه از ستم پر شده است، شما باشيد، فرمود: هر يك از ما قائم به امر خداي عزّوجلّ مي باشيم و همه ما مردم را به دين خدا دعوت مي نماييم؛ ولي قائمي كه خداوند به وسيله ي او زمين را از كفر پاك مي كند و آن را از عدالت پر مي نمايد، كسي است كه زمان ولادتش بر مردم مخفي است و از ميان ايشان غايب مي شود و حرام است بردن نامش. او همنام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است. [6] .

و جابر بن يزيد جعفي مي گويد: از امام باقر عليه السلام درباره ي قائم سؤال شد، حضرت دست خود را به شانه ي امام صادق عليه السلام زد و فرمود: به خدا قسم كه اين، قائم آل محمّد صلي الله عليه و آله و سلم است.

عنبسه نيز مي گويد: بعد از رحلت امام باقر عليه السلام خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و اين حديث جابر را به اطلاع آن حضرت رساندم. فرمود: جابر راست گفته، مگر شما نمي دانيد كه هر امامي قائمي به حق است. [7] .

همچنين در سخن دانشمندان ديني به غير حضرت مهدي(عج) نيز قائم گفته شده است. شيخ مفيد در مورد امام رضا عليه السلام مي نويسد: امام قائم بعد از موسي بن جعفر عليه السلام فرزند او علي بن موسي الرضا عليه السلام بود. [8] .

سومين پاسخ از روايتي به دست مي آيد كه حاكي است روايات قائم بودن امام كاظم عليه السلام تحريف شده ي دست واقفيه است:

حسن بن قياما مي گويد: از امام رضا عليه السلام سؤال كردم چه اتفاقي براي پدر شما افتاد؟ (زنده است يا رحلت كرد؟) حضرت فرمود: از دنيا رفت همانطور كه پدران او از دنيا رفتند. گفتم: پس اين حديث كه زرعه از محمد بن سماعه نقل كرده، چيست كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: براي فرزندم (امام كاظم عليه السلام) پنج حادثه رخ خواهد داد كه براي پيامبران واقع شد. مورد حسادت واقع مي شود همان گونه كه يوسف مورد حسادت واقع شد، غايب مي شود همان گونه كه يونس غايب شد و...

حضرت پاسخ داد: زرعه دروغ گفته است زيرا حديث سماعه اين است كه امام صادق عليه السلام فرمود: در مورد قائم پنج حادثه رخ مي دهد و نفرمود پسرم. [9] .

بنابراين، اضافه كردن اين كلمه (ابني) از سوي واقفيه بوده است.


پاورقي

[1] حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ج2، ص69.

[2] فوائد الوحيد البهبهاني، علامه وحيد بهبهاني، ص41.

[3] الغيبة، ص30.

[4] همان، ص31.

[5] همان، ص35.

[6] كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ج2، ص377.

[7] اصول كافي، ج2، ص80.

[8] الارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص239.

[9] رجال الكشي، ج2، ص774.