بازگشت

نهمين معصوم: امام موسي بن جعفر


نهمين معصوم و هفتمين امام شيعه، حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام است. نام آن حضرت موسي مي باشد و به دليل حلم و بردباري در برابر دشمنان و بدخواهان و همچنين فرو نشاندن خشم و غضبش، مسلمانان و به ويژه شيعيان وي را كاظم لقب داده اند.

مادرش بانويي با فضيلت به نام حميده و پدرش پيشواي ششم حضرت امام صادق عليه السلام است. وي در سال صد و بيست و هشت و بر اساس گزارش بعضي منابع، در سال صد و بيست و نه در سرزمين ابواء - كه منطقه يي ا ست ميان مكه و مدينه - چشم به جهان گشود.

ماه تولد وي در هيچ منبعي نيامده و تنها به سال تولد ايشان اكتفا شده است. برخي بر اين باورند كه امام كاظم عليه السلام روز يكشنبه هفتم ماه صفر به دنيا آمده و در سال صد و هشتاد و سه يا صد و هشتاد و شش در روز بيست و پنجم رجب در زندان بغداد و به دستور حاكم ستمگر عباسي، هارون الرشيد به شهادت رسيد. برخي منابع، روز شهادت وي را پنجم يا ششم ماه رجب دانسته اند [1] .

امام كاظم عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال صد و چهل و هشت رهبري شيعيان را بر عهده گرفتند و عمر شريف خود را در مدينه و بغداد گذراند.

نامش موسي بود، ولي او را كاظم و عالم و بنده ي صالح هم مي ناميدند. به خاطر پسرش ابراهيم، گروهي كنيه ي وي را ابوابراهيم مي دانند؛ ولي بيشتر به ابوالحسن شهرت دارد.

پس از امام علي عليه السلام، امام كاظم عليه السلام نخستين امامي است كه به ابوالحسن شهرت دارد و چون كنيه ي امام رضا عليه السلام و امام هادي عليه السلام هم ابوالحسن است، راويان شيعه به ترتيب اين سه امام را با عبارت ابوالحسن اول و دوم و سوم از هم جدا مي سازند. امام كاظم عليه السلام بيست ساله بود كه پدرشان امام صادق عليه السلام رحلت كرد و وي به جاي پدر مسند امامت را عهده دار شد و به نشر احكام و اداره ي امور مسلمانان پرداخت.



[ صفحه 313]



دوران امامت آن بزرگوار بسيار متشنج بود. در اين زمان خلفاي بني عباس سياست ثابت خود را اعمال منتهاي فشار و خشونت نسبت به علويان قرار داده بودند.

اين سياست شديد و خطرناك، منجر به خروج سادات علوي در گوشه و كنار شد. ابوجعفر منصور پس از قيام پسران عبدالله محض تصميم گرفت شخصيت هاي برجسته ي اين خانواده را به فجيع ترين شكل ممكن از پاي درآورد. به همين جهت به والي مدينه فرمان داد، وصي جعفر بن محمد عليه السلام را بي چون و چرا گردن بزند؛ زيرا در ميان شخصيت هاي علوي موجود در آن زمان، كسي را توان برابري با امام كاظم عليه السلام نبود و از نظر علم و تقوي و زهد و عبادت سرآمد روزگار خويش به شمار مي آمد. شيخ مفيد رحمه الله درباره ي آن امام عليه السلام مي گويد:

ابوالحسن موسي عليه السلام پرستنده ترين، سخي ترين و با شخصيت ترين اهل زمان خود بود [2] .

شيخ طبرسي رحمه الله مي گويد:

وي حافظ ترين مردم نسبت به كتاب خدا بود و مردم مدينه او را زينت كوشندگان در عبادت خدا مي ناميدند [3] .

ابن ابي الحديد درباره ي آن حضرت چنين مي نويسد:

فقاهت، ديانت، عبادت، بردباري و شكيبايي همه در آن حضرت جمع بود [4] .

يعقوبي، مورخ شهير، درباره ي وي مي نويسد:

موسي بن جعفر عليه السلام عابدترين مردم زمان خود بود.

آن حضرت از صالحان، عابدان، سخاوتمندان و بردباران بود و شخصيتي بس بزرگ داشت [5] .

اين جملات، نمونه هايي ا ست از آنچه مورخان و محدثان شيعه و سني، وي را با آن توصيف كرده اند و از اين قبيل جملات در كتاب گران بهاي مسند الامام الكاظم فراوان آمده است [6] .

آنچه از سجاياي امام عليه السلام بيش از همه قابل توجه بود، كرم و سخاوت او مي باشد



[ صفحه 314]



كه ضرب المثل بوده است.

ابن عنبه در اين باره مي نويسد:

همواره نزد او كيسه هايي از زر بود و به هر كسي كه مي رسيد يا هر كس كه به احسان آن حضرت چشم داشت، از آنها مي بخشيد؛ طوري كه كيسه هاي زر او ضرب المثل شده بود.

سخاوت وي حتي شامل كساني مي شد كه به آزار و اذيت او مي پرداختند. ابوالفرج اصفهاني درباره ي بخشش آن حضرت به كساني كه وي را آزار مي دادند، روايت مفصلي آورده است [7] .

ذهبي، از رجال مشهور، درباره ي امام كاظم عليه السلام مي نويسد:

موسي بن جعفر عليه السلام از سخاوتمندان و بندگان پرهيزگار خداوند بود [8] .

از جمله خصايص ديگر آن حضرت زهد و عبادت ايشان است. ايشان سال هاي متمادي در زندان به سر برد و در تمام اين مدت به عبادت خدا مشغول بود. طوري كه بسياري از زندان بانان او تحت تأثير جاذبه ي معنوي ايشان قرار مي گرفتند. هارون درباره ي آن حضرت به ربيع گفت: اين مرد، از راهبان بني هاشم است.

ربيع مي گويد: به هارون گفتم: پس چرا او را زنداني كرده اي؟

هارون پاسخ داد: هيهات، لابد من ذلك؛ چاره يي جز اين نيست.

امام صادق عليه السلام سخت به فرزندش امام موسي عليه السلام علاقه مند بود. بدين جهت از آن حضرت سؤال شد: شما چه قدر موسي را دوست داريد؟

امام عليه السلام فرمود:

دوست داشتم جز موسي فرزندي نداشتم. تا هيچ شريكي در دوستي من نسبت به او وجود نداشت [9] .

علي بن جعفر مي گويد: از پدرم حضرت امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:

پسرم را گرامي بداريد. او افضل و اعلم اولاد من و قائم مقام من مي باشد. او حجت خدا در ميان فرزندان آدم است.

به روايت شيخ مفيد رحمه الله، علي بن جعفر از شخصيت هاي برجسته ي اسلام شمرده مي شود



[ صفحه 315]



كه از همه بريده و به برادرش موسي بن جعفر عليه السلام پيوسته بود. از وي روايات بسياري در احكام اسلام نقل كرده اند كه مستند فقهاي اماميه مي باشد [10] به دليل همين سجاياي پاك اخلاقي و شخصيتي اش، نزد مردم محبوبيتي فراوان داشت و كرامات بسياري را به وي نسبت داده اند.

ابن جوزي در اين زمينه روايتي آورده كه ابن حجر هيتمي هم آن را نقل كرده و مضمونش چنين است:

شقيق بلخي در سال صد و چهل و نه در سفر حج به امام عليه السلام برخورد و چندين بار كوشيد مطلبي از وي بپرسد كه هر بار امام عليه السلام با خواندن آيه يي، ما في الضمير او را آشكار مي كرد [11] .

عصر امام كاظم عليه السلام درخشان ترين اعصار اسلام است. در سلسله ي بني عباس علوم و هنرهاي گوناگون از زمان مهدي رو به اعتلا نهاده بود. سزاوار است عصر مهدي، هادي، هارون و مأمون را عصر طلايي علوم و ادبيات در دنياي اسلام ناميد. در چنين زمان مشعشعي كه كتب علماي يونان و ايران و هند به عربي ترجمه مي شد و فلسفه و ادبيات اوج اعتلاي خود را مي پيمود، موسي بن جعفر عليه السلام را در محافل علمي، عالم و اعلم مي ناميدند تا آنجا كه كلمه ي عالم در رديف القاب او درآمده بود. ابوبصير مي گويد:

در محضر مقدس امام كاظم عليه السلام بودم، مردي از خراسان رسيد و با زبان عربي صحبت كرد و امام عليه السلام پاسخ او را به فارسي داد.

خراساني حيرت زده گفت: يابن رسول الله! من با سختي به تازي سخن گفتم، چون فكر كردم شما جز اين زبان، با زبان ديگري آشنا نيستيد و اكنون مي بينم كه شما پارسي را شيواتر از من ادا مي كنيد.

امام عليه السلام فرمود:

عجب! اگر من نيز چون شما ندانم، پس امتياز امامت را در من چه گونه خواهيد يافت.

بايد دانست كه در ميان پسران امام صادق عليه السلام با آن همه فضيلت و شخصيتشان، تجلي امام موسي بن جعفر عليه السلام با همه فشارها و سخت گيري هاي حكومت وقت، روشن ترين دليل بر قدرت علمي و تفوق دانش او بر ديگران است.



[ صفحه 316]



كمتر شبي در عمرش گذشت كه سر بر بالين آسايش بگذارد و در رختخواب بخوابد. همه شب در نيمه هاي شب از خواب برمي خاست، وضو مي گرفت و به اداي نافله مي پرداخت. با همان وضو نماز صبح خود را به جا مي آورد و سر بر سجده مي نهاد و اين سجده تا هنگام زوال طول مي كشيد و در آن وقت با همان وضو به فريضه ي ظهر مي پرداخت. احيانا ميان ظهر و عصر اندكي به خواب مي رفت؛ ولي هنگام فضيلت بيدار بود. وي در مناجات خود مي گفت:

اللهم اني اسئلك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب:

پروردگارا! دشواري مرگ را بر من آسان ساز و به هنگام حساب از بخشايش خويش بي نصيبم مفرماي.

و سر بر سجده مي نهاد و مي گفت:

كثر الذنب من عبدك، فليحسن العفو من عندك:

اكنون بنده ي تو غرق گناه مي باشد، پس بخشايش تو نيكوست.

وقت مناجات آن چنان مي گريست كه چهره ي مقدسش از اشك تر مي شد.

شيخ مفيد رحمه الله مي نويسد:

امام كاظم عليه السلام در قرائت قرآن صدايي دل انگيز داشت. قرآن را از همه بهتر حفظ كرده بود و از همه جالب تر و نيكوتر تلاوت مي نمود. وقتي قرآن را با ترتيل تلاوت مي كرد، شنونده را - هر كسي كه بود - به گريه مي انداخت و در حقيقت، او زينت اصحاب تهجد و شب زنده داري بود [12] .


پاورقي

[1] كافي، جلد 1، ص 476.

[2] ارشاد، ص 277.

[3] اعلام الوري، ص 298.

[4] شرح نهج البلاغه، جلد 15، ص 273.

[5] تاريخ يعقوبي، جلد 2، ص 414.

[6] از استاد عطاردي.

[7] مقاتل الطالبيين، ص 332.

[8] ميزان الاعتدال، جلد 4، ص 204.

[9] حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ص 378.

[10] معصوم نهم، جواد فاضل.

[11] حيات فكري و سياسي امامان شيعه.

[12] معصوم نهم، جواد فاضل.