بازگشت

زنداني شدن امام كاظم


درباره ي زنداني شدن امام عليه السلام اخبار متعدد و مختلفي نقل شده است. آنچه از مجموع اين روايات استفاده مي شود آن است كه، امام كاظم عليه السلام دو بار به دستور هارون به زندان افتاد كه مرتبه ي دوم آن از سال صد و هفتاد و نه تا سال صد و هشتاد و سه يعني مدت چهار سال به طول انجاميد و به شهادت آن حضرت منجر گرديد.

درباره ي دليل زنداني شدن امام عليه السلام در اين دو بار كه هر دو به دستور هارون بوده، غير از اشارات تاريخ نويسان، نقل هايي حاكي از آزادي امام عليه السلام از زندان اول هارون است كه آن را بسياري از راويان اخبار نقل كرده اند.

مسعودي مي نويسد:

عبدالله بن مالك خزاعي مسئول خانه ي رشيد و رئيس شرطه ي او مي گويد: فرستاده ي هارون زماني كه هيچ گاه در آن اوقات نزد من نمي آمد، وارد شد و حتي مجال پوشيدن لباس به من نداد و مرا در همان حال نزد هارون برد. وقتي وارد شدم، سلام كردم و نشستم. سكوت همه جا را فرا گرفته بود. حيرت عجيبي به من دست داد و هر آن بر نگرانيم مي افزود. در اين هنگام هارون از من پرسيد: مي داني چرا تو را احضار كرده ام؟ گفتم: نه، به خدا! گفت: يك حبشي را در خواب ديدم كه حربه يي به دست گرفته و به من مي گفت:

اگر همين الآن موسي بن جعفر عليه السلام را آزاد نكني با اين حربه سرت را از تن جدا مي كنم. اكنون برو و او را آزاد كن و سي هزار درهم به وي بده و به او بگو كه اگر مي خواهد همين جا بماند و هر نيازي داشته باشد برآورده مي كنيم و اگر مي خواهد به مدينه بازگردد وسايل حركت او را آماده كن.

با ناباوري سه بار پرسيدم: دستور مي دهي كه موسي بن جعفر عليه السلام را آزاد كنم؟

هر مرتبه سخن خود را تكرار كرد و بر آن تأكيد ورزيد. از نزد هارون بيرون آمدم و وارد زندان شدم. وقتي موسي بن جعفر عليه السلام مرا ديد وحشت زده در برابر من بپا خاست. او گمان مي كرد، من مأمور شكنجه و اذيت او هستم، لذا گفتم: آرام باشيد، من دستور دارم هم اكنون



[ صفحه 329]



شما را آزاد كرده و سي هزار درهم در اختيارتان بگذارم.

موسي بن جعفر عليه السلام پس از شنيدن سخنان من چنين فرمود:

اكنون جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب ديدم كه مي فرمود: «يا موسي حبست مظلوما...» تو از راه ستم زنداني شده اي. اين دعا را بخوان كه همين امشب از زندان خلاص خواهي شد.

و سپس آن دعا را خواندم.

نقل اين روايت در كتب تاريخي ديگر نشانه ي شهرت آن در ميان مورخان است. گرچه در اين نقل ها تفاوت هايي در اسامي افراد و مسايل ديگر وجود دارد. مرحوم شيخ صدوق رحمه الله اين روايت را با تفصيل بيشتري نقل كرده است. در هر حال اين خبر حاكي از آن مي باشد كه هارون نسبت به علويان حساسيت فراواني داشته و سخت مراقب امام كاظم عليه السلام بوده است. البته شيوه ي امامان شيعه كه در عمل حركت در مسير فرهنگي بود، از شدت برخورد عباسيان با آنها مي كاست.

امامان شيعه دقيقا تقيه را در همين معنا به كار برده و هر نوع تشكل دروني را در پرده ي تقيه حفظ مي كردند. اين تشكل ها نوعي ارتباط علمي و امامتي بود كه طرح و توطئه ي سياسي در آن وجود نداشت. گرچه اين مقدار هم مورد قبول حكومت نبود؛ چرا كه آنها اين قبيل مسايل را مقدمه ي اقدامات سياسي گسترده ي بعدي مي دانستند.

در حقيقت ارتباط امام عليه السلام و شيعيان و تعيين وكيل، مي توانست وسيله يي براي مقاصد سياسي در جهت براندازي حكومت و جايگزيني حكومت جديد باشد. كاري كه خود عباسيان كردند. در نهايت تهديدي كه هارون از ناحيه ي امام عليه السلام براي حكومت خويش احساس مي نمود، سبب شد تا سخت مراقب امام عليه السلام باشد. البته نبايد حسادت برخي از علويان نسبت به موقعيت امام عليه السلام و سخن چيني آنها را از نظر دور داشت. آنها به دروغ گزارشاتي به حكومت مي دادند كه سبب تحريك آنها بر ضد امام عليه السلام مي شد.