بازگشت

مهدي عباسي و امام كاظم


دوران سياه خلافت منصور كه سايه ي شوم آن در سراسر كشور اسلامي سنگيني مي كرد، با مرگ وي به پايان رسيد و مردم پس از بيست و دو سال تحمل رنج و فشار نفس راحتي كشيدند.

پس از منصور فرزندش محمد، مشهور به مهدي روي كار آمد. منصور پسرش مهدي را بي نهايت دوست مي داشت و چون شديدا علاقه مند بود كه مردم هم پسرش را دوست بدارند و از طرفي به لياقت و شايستگي مهدي چندان اعتماد نداشت، عمدا مال مردم را از دستشان مي ربود تا پس از مرگش و بنا بر وصيتش مهدي اموال مردم را به آنان برگرداند و بدين وسيله محبت و مهرشان را بربايد. از اين رو مهدي در ميان خلفاي بني عباس محبوبيت داشت.

ابوجعفر منصور بار سفر بست كه براي تجديد مناسك به مكه برود. وي از ماه ذي حجه بسيار مي ترسيد. خودش مي گفت:

من در ماه ذي حجه به دنيا آمده ام، در ماه ذي حجه به بلوغ رسيدم، در ماه ذي حجه بر مسند خلافت قرار گرفتم و گمان دارم كه عمر من در همين ماه به پايان رسد.

بالاخره مركب خلافت از بغداد به سوي حجاز حركت كرد و در موضعي به نام بئر ميمون حال منصور دگرگون شد و زندگي را ترك گفت. وي در اين هنگام مردي شصت و سه ساله بود. بيست و يك سال بر مسند حكومت نشست و طي اين مدت چه خون هاي ناحقي كه به دست او ريخته شد. او گمان مي كرد كه دولت و قدرت هميشه برايش مي ماند. به هنگام مرگ در خزانه ي خصوصي وي ششصد ميليون سكه ي نقره و چهارده ميليون سكه ي طلا ذخيره شده بود؛ ولي افسوس كه اين سكه هاي ميليوني نتوانستند در بازار زندگي براي وي يك لحظه عمر بخرند.



[ صفحه 319]



در همان روز كه منصور در بئر ميمون از دنيا رفت، يعني روز ششم ذي حجه ي سال صد و پنجاه و هشت، غلام او ربيع براي محمد مهدي از مردم مكه بيعت گرفت. در اين هنگام مهدي در ري به سر مي برد.

همسر مهدي، خيزران، در شهر ري ابتدا موسي و بعد هارون را در فاصله ي چهار سال به دنيا آورد. موسي و هارون كه يكي ملقب به هادي و دومي ملقب به رشيد بودند، فرزندان يك مادرند.

سياست مهدي در سلطنت، بر خلاف سياست پدرش، عطوفت و مدارا بود.

مهدي به علويان علاقه داشت. هر چند، يك بار موسي بن جعفر عليه السلام را در بغداد زنداني نمود، ولي نگذاشت امام عليه السلام بيش از يك هفته در زندان بماند. وي مردي اهل بذل و بخشش و شعر و ذوق بود.

مهدي كه كنيه اش ابوعبدالله مي باشد، دومين پسر منصور از ام موسي بود. وي در سال صد و بيست و هفت به دنيا آمد؛ در سال صد و پنجاه و هشت به خلافت رسيد و در سال صد و شصت و هفت يا صد و شصت و هشت در نزديكي كرمانشاهان در قصبه ي ماسبندان، در شب پنج شنبه بيست و هفتم محرم زندگي را ترك گفت. مدت خلافت وي ده سال بود.

او در زمان حياتش دو پسر خود، موسي و هارون را وليعهد قرار داد. بدين ترتيب كه خلافت ابتدا به موسي و سپس به هارون برسد.

روز مرگ مهدي، موسي (هادي) در گركان به سر مي برد، ولي هارون الرشيد حضور داشت و بر جنازه ي پدر نماز گذارد.

گفته مي شود كه حسنه، كنيز مهدي، در ميان زنان حرم رقيب سرسختي داشت و او دخترك زيبايي بود كه توانست دل مهدي را بربايد.

روزي حسنه، يك عدد گلابي را به زهر آلوده ساخت و قصد داشت رقيب خود را مسموم سازد. از قضا مهدي به اتاقش آمد و بي آنكه بداند گلابي مسموم است با فراغت خاطر آن را خورد و بعد از چند لحظه نعره كشيد كه آخ شكمم. حسنه سراسيمه خود را به خليفه رساند و وقتي فهميد كه مهدي گلابي زهر آلوده را خورده به چهره ي خود سيلي نواخت و گفت: «خاك بر سرم! من مي خواستم تو را منحصرا براي خود نگه دارم، ديدي چه گونه تو را از دست دادم.»

مهدي سومين خليفه ي بني عباس، هنگام مرگ چهل و سه سال بيشتر نداشت. وي مردي



[ صفحه 320]



بلند قامت و سفيد چهره بود و روي يكي از دو چشمش لكه ي سفيدي ديده مي شد [1] زمامداري مهدي ابتدا با استقبال گرم عموم روبه رو گرديد؛ زيرا وي نخست با مردم به خوبي و مهرباني رفتار كرد و با اعلان عفو عمومي، تمام زندانيان سياسي، اعم از بني هاشم و ديگران را آزاد ساخت و به قتل و كشتار و شكنجه و آزار مردم خاتمه داد. تمام اموال منقول و غير منقول مردم را كه پدرش منصور، مصادره و ضبط كرده بود به صاحبان آنها تحويل داد و مقدار زيادي از موجودي خزانه ي بيت المال را در ميان مردم تقسيم كرد.

شايد يكي از عوامل چنين اقداماتي آن بود كه در زمان مهدي، جنبش ها و نهضت هاي ضد استبدادي علويان به وسيله ي منصور سركوب شده و آرامش نسبي برقرار بود.

در هر حال اين آزادي و امنيت و رفاه اقتصادي موجبات رضايت گروه هاي مختلف اجتماع را فراهم آورد و خون تازه يي در شريان حيات اجتماعي و اقتصادي به جريان انداخت.

اگر اين برنامه ادامه پيدا مي كرد، آثار و نتايج درخشاني به بار مي آورد؛ ولي متأسفانه طولي نكشيد كه برنامه عوض شد و خليفه ي جديد چهره ي اصلي خود را آشكار ساخت و برنامه هاي ضد اسلامي خلفاي پيشين از نو آغاز گرديد و راه اندازي كانون عياشي و فساد در دربار و سختگيري فوق العاده نسبت به علويان در برنامه ي كاري او قرار گرفت.


پاورقي

[1] معصوم نهم، جواد فاضل.