بازگشت

ولادت و شهادت و نسب و اسم و كنيت و لقب امام


اسم شريف آن حضرت موسي بود، و كنيت او ابوالحسن و ابوابراهيم بود، و ابوعلي و ابواسماعيل نيز گفته اند، و دو كنيت اول اشهر است؛ و القاب شريف آن حضرت: كاظم و صابر و صالح و امين است، و لقب مشهور آن حضرت كاظم است.

و پدر آن حضرت امام جعفرصادق (عليه السلام) است، و مادر آن جناب ام ولدي بود كه او را حميده ي بربريه مي گفتند، و بعضي اندلسيه گفته اند. و نقش خاتم آن جناب به روايت امام رضا (عليه السلام): حسبي الله بود، و به روايت ديگر: الملك لله وحده بود.

و ولادت آن جناب در ابواكه منزلي است در ميان مكه و مدينه واقع شد، و اشهر آن است كه ولادت آن جناب در سال صد و بيست و هشت هجرت، و بعضي صد و بيست و نه گفته اند، و روز ولادت شنبه هفتم ماه صفر بود.

قطب راوندي و ديگران روايت كرده اند كه ابن عكاشه اسدي به



[ صفحه 1138]



خدمت امام محمدباقر (عليه السلام) آمد و حضرت امام جعفر (عليه السلام) در خدمت آن جناب ايستاده بود، آن جناب او را اعزاز و اكرام نمود و انگوري براي او طلبيد، در اثناي سخن ابن عكاشه عرض كرد كه: يابن رسول الله چرا جعفر را تزويج نمي نمايي كه به حد تزويج رسيده است؟ و هميان زري نزد آن جناب گذاشته بود، حضرت فرمود كه: در اين زودي برده فروشي از اهل بربر خواهد آمد و در خانه ميمونه فرود خواهد آمد، و با اين زر از براي او كنيزي خواهم خريد.

راوي گفت كه: بعد از چند روز ديگر به خدمت آن جناب رفتم و گفت: مي خواهيد خبر دهم شما را از آن برده فروشي كه من گفتم براي جعفر از او كنيزي خواهم خريد؟ اكنون آمده است برويد و با اين هميان زر از او كنيزي بخريد. چون نزد برده فروش رفتم گفت: كنيزاني را كه داشتم همه را فروخته ام و نمانده است نزد من مگر دو كنيز، يكي از ديگري بهتر است، گفتم: بيرون آور ايشان را تا ببينم. چون ايشان را بيرون آورد گفتم: آن جاريه كه بهتر است به چند مي فروشي؟ گفت: قيمت آخرش هفتاد دينار است، گفتم: احسان كن و از قيمت چيزي كم كن، گفت: هيچ كم نمي كنم، گفتم: به آنچه در كيسه است ما مي خريم او را، مرد ريش سفيدي نزد او بود گفت: بگشاييد مهر را، نخاس گفت: عبث مگشاييد كه اگر يك حبه از هفتاد دينار كم است نمي فروشم، آن مرد گفت كه: بگشاييد و بشماريد، چون شمرديم هفتاد دينار بود نه كم و نه زياد، پس آن جاريه را آورديم به خدمت آن حضرت، و حضرت امام جعفر (عليه السلام) نزد آن جناب ايستاده بود، و آنچه گذشته بود به خدمت آن حضرت عرض كرديم، حضرت ما را حمد كرد و از جاريه سؤال كرد كه: چه نام داري؟ گفت: حميده نام دارم، حضرت فرمود كه: پسنديده در دنيا و ستايش كرده خواهي بود



[ صفحه 1139]



در آخرت، مرا خبر ده كه آيا بكري يا ثيب؟ گفت: باكره ام، حضرت فرمود كه: چيزي به دست نخاسان نمي آيد كه فاسد نكنند، چگونه تو باكره مانده اي؟ گفت: هرگاه نزد من مي آمد و اراده ي مقاربت مي كرد، حق تعالي مرد سفيد مويي را بر او مسلط مي گردانيد كه طپانچه بر روي او مي زد و مانع مي شد، پس حضرت فرمود كه: اي جعفر متصرف شو اين كنيز را كه از توست، و از اين فرزندي به هم خواهد رسيد كه بهترين اهل زمين باشد.

و به سند معتبر ديگر روايت كرده اند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود كه: حميده پاك و پاكيزه است از هر چركي و عيبي مانند طلاي خالص، و پيوسته ملائكه به امر حق تعالي او را حراست كردند كه دست بيگانه به او نرسيد تا به دست من آمد براي بزرگواري من، و براي بزرگواري حجت بعد از من.

و به روايت ديگر: حميده در خواب ديد كه ماه در دامن او فرود آمد پيش از آنكه حضرت او را بخرند.

كليني و صفار و برقي و ديگران به سندهاي معتبر از ابوبصير روايت كرده اند كه گفت: در سالي كه حضرت امام موسي (عليه السلام) متولد شد، من در خدمت حضرت صادق (عليه السلام) به سفر حج رفتم، چون به منزل ابوا رسيديم، حضرت براي ما چاشت طلبيد، و بسيار و نيكو آوردند، در اثناي طعام خوردن پيكي از جانب حميده به سوي آن جناب آمد كه حميده مي گويد كه: اثر وضع حمل در من ظاهر شده، و فرموده بودي كه چون اين ظاهر شود تو را خبر كنم كه اين فرزند مثل فرزندان ديگر نيست. پس حضرت شاد و خوشحال برخاست و متوجه خيمه حرم شد، و بعد از اندك زماني معاودت نمود شكفته و خندان و آستينهاي مبارك خود را بر زده بود، گفتم: خدا هميشه دهان



[ صفحه 1140]



تو را خندان و دل تو را شادمان بدارد، حال حميده چگونه شد؟ فرمود كه: حق تعالي به من پسري عطا كرد كه بهترين خلق خداست، و حميده مرا به امري خبر داد از او كه من از او مطلع تر بودم به آن. ابوبصير گفت: فداي تو شوم چه خبر داد تو را حميده؟ گفت كه: چون آن مولود مبارك به زمين آمد، دستهاي خود را بر زمين گذاشت و سر خود را به سوي آسمان بلند كرد، من به او گفتم كه: چنين است علامت ولادت حضرت رسالت (صلي الله عليه و آله و سلم) و هر امامي كه بعد از او هست.

ابوبصير گفت: اين چه علامت است براي امام فداي تو شوم؟ حضرت فرمود: در شبي كه نطفه جد من منعقد مي شد، ملكي نزد پدر جد من آمد در وقتي كه او در خواب بود، و شربتي از آسمان براي او آورد از آب صاف تر و از شير سفيدتر و از مسكه نرم تر و از عسل شيرين تر و از برف خنك تر و آشاميد، و امر كرد او را به مجامعت، پس در آن ساعت شاد و خوشحال برخاست و مقاربت نمود با مادر جد من، و نطفه جد من از آن شربت منعقد شد، همچنين در وقت انعقاد نطفه پدر من، آن ملك به نزد جد من آمد آن شربت را براي او آورد، در هنگام انعقاد نطفه من آن ملك نزد پدرم آمد و آن شربت را براي او آورد، و در شبي كه نطفه اين فرزند منعقد مي شد آن ملك نزد من آمد و همان شربت را براي من آورد، و من آشاميدم و با حميده مقاربت كردم و نطفه اين مولود مبارك در رحم او قرار گرفت، پس بشناسيد و بدانيد كه اوست امام بعد از من، و هر نطفه امامي از آن شربت آسماني مي باشد كه تو را خبر دادم.

چون آن نطفه مبارك چهار ماه در رحم قرار مي گيرد، حق تعالي روح مقدس ايشان را به بدن متعلق مي گرداند، و ملكي نازل مي شود كه



[ صفحه 1141]



او را حيوان مي نامند اين آيه را بر بازوي راست او مي نويسد: «و تمت كلمه ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم».

چون از رحم به زير مي آيد دست بر زمين مي گذارد و سر به سوي آسمان بلند مي كند و گوش مي دهد صداي منادي را كه از جانب رب العزه از افق اعلا و نزد عرش حق تعالي سه مرتبه ندا مي كند او را به نام او و نام پدر او كه: اي فلان بن فلان! ثابت باش تو را براي امر عظيمي خلق كرده ام، تويي برگزيده ي من از خلق من، و محل اسرار من، و صندوق علوم من، و امين من بر وحيهاي من، و خليفه من در زمين، و براي تو و مواليان تو واجب گردانيده ام رحمت خود را، و بخشيده ام بهشتهاي خود را، و شما را در جوار رحمت خود جا مي دهم، به عزت و جلال خود سوگند ياد مي كنم كه دشمنان تو را به بدترين عذابها معذب گردانم هر چند در دنيا روزي را بر ايشان فراخ گردانم.

چون صوت منادي تمام مي شود، او در جواب مي گويد بر همان هيأتي كه هست «شهد الله انا لا اله هو و الملائكه و اولو العلم قايما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم» چون اين سخن را تمام مي كند، حق تعالي علوم اولين و آخرين را به او عطا مي فرمايد، و مستحق آن مي شود كه روح در شب قدر او را زيارت كند.

ابوبصير گفت: روح جبرئيل نيست؟ حضرت فرمود: نه بلكه روح بزرگ تر است از جبرئيل، به درستي كه جبرئيل از جمله ملائكه است، و روح خلقي است بزرگتر از ملائكه چنانكه حق تعالي فرموده است: «تنزل الملائكه و الروح» و روح را بعد از ملائكه ذكر كرده است.

به سند معتبر از منهال قصاب مروي است كه چون حضرت صادق (عليه السلام) به مدينه مراجعت نمود، براي آن مولود مسعود سه روز اهل مدينه را وليمه كرد.



[ صفحه 1142]