بازگشت

اشراقات علمي و تعاليم عاليه ي حضرت موسي بن جعفر به هشام بن حكم


در كتاب قيم اصول كافي تأليف ثقة الاسلام ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني الرازي رضوان الله تعالي عليه در حديث معتبري آمده است كه هشام بن حكم كه از اكابر اصحاب امام صادق كاشف حقايق و از اعاظم شاگردان امام كاظم عليهماالسلام است گفته مرا حضرت ابي الحسن امام موسي بن جعفر الكاظم مورد خطاب قرار داد و با اشراقات علمي خود مطالب عاليه اي به من تعليم داد و از آن جمله فرمود:

يا هشام ان الله تبارك و تعالي بشرا هل العقل و الفهم في كتابه فقال فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوالالباب (آيه 18 سوره زمر).

اي هشام خداي تبارك و تعالي صاحبان عقل و فهم را در كتاب خود قرآن مژده داد و فرمود بشارت بده آن بندگانم را كه هرگاه سخني بشنوند نيكوترش را (يعني قول محكم و متقن آنرا) پيروي كنند ايشانند كه خدا آنان را هدايت نموده و ايشان صاحبان عقل و خردمندان هستند.

يا هشام ان الله تبارك و تعالي اكمل للناس الحجج بالعقول و نصر النبيين بالبيان و دلهم علي ربوبيته بالادله فقال : و الهكم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحيم، ان في خلق السماوات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التي تجري في البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض



[ صفحه 80]



بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لآيات لقوم يعقلون (آيه 163 و 164 سوره ي بقره).

فرمود اي هشام همانا خداوند تبارك و تعالي براي مردم حجت هاي خود را تمام كرده به واسطه ي عقول آنها و پيغمبران را به وسيله بيان ياري كرده و به سبب ادله و براهين بر اثبات ربوبيت مطلقه خود رهنمائي و دلالتشان نموده و فرموده است خداي شما خداي يگانه اي است كه جز او خدائي نيست و اوست كه بخشنده و مهربان است و اوست كه رحمان علي الاطلاق و رحيم مطلق است.

او را در خلقت و آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف شب و روز و كشتي هائي كه جاري در درياها به نفع و سود مردم است و آب باراني كه خدا از آسمان فرود و نازل مي فرمايد كه زمين مرده را زنده مي گرداند و از همه جنبندگان در آن پراكنده مي نمايد و نباتات را از آن مي روياند و بادها و ابري كه بين آسمان و زمين مسخر فرمان اوست آيات و نشانه هائي است براي آن قومي كه تفكر و تعقل مي نمايند.

يا هشام قد جعل الله ذالك دليلا علي معرفته بان لهم مدبرا فقال و سخر لكم الليل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ان في ذالك لآيات لقوم يعقلون (آيه 12 سوره نحل).

اي هشام ذات خداوند متعال اينها را دليل و برهان بر معرفت و شناسائي خود قرار داد تا برهان و دليل باشد كه اين همه مخلوقات و موجودات مدبري دارند و فهم اين واقعيت را گروهي نمايند كه عقل خود را به كار اندازند و تسخير ليل و نهار و شمس و قمر و نجوم را در تحت امر و فرمان ذات يگانه الوهي شهود نموده به آيات الهيه اهل فهم و عقل بنگرند و از آيه بذي الآيه و از نقش پي به نقاش و از اثر پي به مؤثر و از معلول پي به علت و به موجد و خالق آن برند.

استاد عاليمقام حكيم الهي قمشه اي تحت عنوان (شب عاشقان سبحان) نيكو سروده است.



[ صفحه 81]





شنيدستم شبي شب زنده داري

بگردون داشت چشم اشكباري



همي ديد آن نظر باز شبانه

كواكب را به چشم عاشقانه



فلك مي ديد و لعل از ديده مي سفت

بياد حق سخن با ماه مي گفت



دل و ديده سپرد آن خوش نظاره

به گيسوي شب و ناز ستاره



به مشكين طره ي شب شانه مي زد

وز آن راه دل ديوانه مي زد



گهي با زهره كرده مهربازي

گهي با مشتري خوش دلنوازي



گهي ابري نقاب ماه مي گشت

ز ناز مهوشان آگاه مي گشت



لبش خوش نغمه ي سبوح مي زد

دلش در پرده ساز روح مي زد



بياد آوردش از يار نهاني

تماشاي جمال آسماني



به چشمان در تماشاي سماوات

به جان با روي جانان در مناجات



حديث دل به شام تار مي گفت

غزل بر ياد زلف يار مي گفت



نظر بر انجم رخشنده مي دوخت

به حيرت همچو شمع بزم مي سوخت





[ صفحه 82]





همي گفتا كه يارب آسمان چيست؟

مرصع طاق زيبا طيلسان چيست؟



همي گفتا الهي يا الهي

مرا بر آسمانت نيست راهي



تو آگاهي فراز آسمان چيست

فروزان ماه و تابان اختران چيست



گهرهائي بود رخشان كواكب

و يا روشن چراغي نجم ثاقب



كه بنشاند اين بتان بر طاق مينا

در آنان كرد حيران چشم بينا



سروش غيب گفتش ناگهاني

خدا بين شو ز نقش آسماني



در اين آئينه حسن يار پيداست

به چشم جان رخ جانان هويداست



هزاران كشتي نور است تابان

در اين درياي بي ساحل شتابان



بجز حيرت در اين نه پرده ره نيست

گدا را ره به كاخ پادشه نيست



بحكم حسن نشايد گشت مغرور

كه پندارد چراغي روشن از نور



چه هر شمعي در اين محفل جهانيست

زميني يا زمين و آسماني است



همه افلاكيان مستند و مدهوش

به اسرار نهان گويا و خاموش





[ صفحه 83]





كمر بسته بحكم عشق سرمد

ندارد ملك عشق يار سرحد



بلند انديشه را آنجا رهي نيست

بجز حيرت خرد را آگهي نيست



ولي چون شمع اين كاخ شهانه

تو افروزان دل از آه شبانه



چو شب گردد به راه عشق مي تاز

ز ديده پرده ي غفلت برانداز



چو شب گردد اگر هشياري اي دوست

نباشد خوشتر از بيداري اي دوست



چو شب گردد چو شمع محفل جان

بدل سوز و به چشم اشكي بيفشان



چو شب گردد بساز عشق برخيز

رها كن دل بزلف دلبر آويز



به همراه شبانگاهان افلاك

براه عشق تاز از بستر خاك



بديده باش چون ابر گهربار

بدل سوزان تر از شمع شرربار



گهي با فكر و گه با ذكر سبوح

صبوحي زن مگر روشن شود روح



چو مرغ حق ز دل با ناله ي زار

بذكر حق سحر گردان شب تار



كه بخشندت ز الطاف الهي

ز آه شب نشاط صبحگاهي





[ صفحه 84]



و قال هو الذي خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم ثم لتكونوا شيوخا و منكم من يتوفي من قبل و لتبلغوا اجلا مسمي و لعلكم تعقلون (آيه 67 سوره غافر).

اوست كه شما را از خاكي آفريد آنگاه از نطفه آنگاه از پاره گوشتي سپس شما را به صورت طفلي بيرون آورد تا هنگامي كه به كمال رشد و نيرو برسيد و بعدا پير شويد و بعضي از شما پيش از پيري بميرد و به مدتي معين برسد باشد كه شما تعقل كنيد.

و قال يا هشام ان في خلق السماوات و الارض و اختلاف الليل و النهار والفلك التي تجري في البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فأحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لآيات لقوم يعقلون (آيه 164 سوره بقره).

فرمود به درستي كه در اين اختلاف شب و روز و حركت دقيق و مرتب منظومه شمسي و فرستادن آب از آسمان براي رزق شما و زنده كردن ارض بعد از موت آن و در گردش بادها و ابرهاي مسخر بين آسمان و زمين هر آينه آياتي است براي خردمندان و اهل تعقل تا خدا را بشناسند.

و قال يا هشام، يحيي الارض بعد موتها قد بينا لكم الآيات لعلكم تعلقون (آيه 17 سوره حديد). زمين را بعد از مردنش زنده مي كند اين آيات را براي شما بيان مي كنيم باشد كه شما تعقل كنيد.

و قال يا هشام، و جنات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقي بماء واحد و نفضل بعضها علي بعض في الاكل ان في ذالك لآيات لقوم يعقلون (آيه 4 سورة الرعد).

فرمود اي هشام آن خداست كه باغ هائي از تاك و اعناب و كشت زار و نخلستان و بوستان ها بوجود مي آورد جفت هم و جدا از هم كه همه از يك آب مشروب مي شوند ليكن بعضي را بر بعضي برتري داده ايم (و براي هر يك



[ صفحه 85]



خاصيتي قرار داده ايم) در اينها آياتي است براي كساني كه تعقل مي كنند.

و قال، من آياته يريكم البرق خوفا و طمعا و ينزل من السماء ماء فيحيي به الارض بعد موتها ان في ذالك لآيات لقوم يعقلون (آيه 24 سورة الروم).

از نشانه هاي قدرت خداست برق كه به شما ارائه فرموديم براي بيم و اميد و از آسمان آبي نازل نموديم تا زنده كند زمين را بعد از مردنش اينها آياتي است براي مردمي كه تعقل مي نمايند.

و قال يا هشام، قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا و لا تقتلوا النفس التي حرم الله الا بالحق ذالكم وصيكم به لعلكم تعقلون (از آيه 151 سورة الانعام).

فرمود بيائيد آنچه را پروردگار شما بر شما حرام كرده بخوانم و آن اين است هيچ چيز را به او شريك مكنيد (و مشرك بشرك جلي و خفي نشويد).



رو از خدا بهر چه كني شرك مطلق است

توحيد محض آنكه رو همه بر خدا كنيم



و به والدين خود احسان كنيد.

نگارنده ي اين رساله گويد پدر و مادر ما را حق بزرگي است به گردن ما زيرا كه ما هر چند فرزندان صالح و نيكوكاري باشيم در عين حال هرگز نمي توانيم حق پدر و مادر خود را ادا كنيم پدر و مادر علت موجده ي ما نيستند ولي علت معده هستند ظرف وجود آنها باعث نشأت يافتن ما شده و پس از ولادت هم آنها پرورش دهنده ي ما بوده اند و براي ما چه زحمت ها كشيده و چه رنج ها برده اند تا ما را بزرگ كرده اند پدر و مادر در واقع مظهر اسم ارحم الراحمين مي باشند و حق حيات در گردن ما دارند مخصوصا مادر پس احسان به آنان را خداوند مهربان از اين جهت بر ما واجب فرموده و فرموده مبادا اف به پدر و مادر بگوئيد: فلا تقل لهما اف (آيه ي 23 سوره الاسرا).

در اين مقام اشعار دررباري به نظرم رسيد كه در مورد مادر است و ذكر آن را



[ صفحه 86]



مناسب ديدم اصل اشعار از ايرج ميرزاست كه گفته است:



گويند مرا چو زاد مادر

پستان بدهن گرفتن آموخت



ولي اين اشعار تضمين شده و ما آن تضمين را مي آوريم



بشنو سخني چو در و گوهر

از در و گهر گرانبهاتر



از قدرت كردگار داور

گويند مرا چو زاد مادر



پستان بدهان گرفتن آموخت



كردم چو به مهد آه و شيون

بنشاند مرا بروي دامن



از هر خطرم بداشت ايمن

شبها بر گاهواره ي من



بيدار نشست و خفتن آموخت



بر مه چو بريخت كوكب من

دانست ز گريه مطلب من



بوسيد ز مهر غبغب من

لبخند نهاد بر لب من



بر غنچه گل شكفتن آموخت



چون ديد ضعيف و ناتوانم

در بر بگرفت همچو جانم



بوسيد رخ و لب و دهانم

يك حرف و دو حرف بر زبانم



الفاظ نهاد و گفتن آموخت





[ صفحه 87]





در زحمت من چه رنجها برد

من راحت و او زمن جفا برد



با من ز وفا به سر وفا برد

دستم بگرفت و پا به پا برد



تا شيوه ي راه رفتن آموخت



از اوست مرا هر آنچه نيكوست

در قامت همچو سرو دلجوست



گر مغز بود مرا و گر پوست

چون هستي من ز هستي اوست



تا هستم و هست دارمش دوست



و نيز ديگري چنين شيرين سروده است



كيست مادر نقشه ي ايجاد ما

كيست مادر باني بنياد ما



قلب او سرچشمه ي اميدهاست

سينه ي او مشرق اميدهاست



رمز عشق جاوداني مادر است

كيمياي زندگاني مادر است



اينكه فرمودست آن مينوسرشت

زير پاي مادران باشد بهشت



يعني آنجائي كه مادر زد قدم

نيست آنجا از بهشت خلد كم



مادر اي از تو روان من به تن

اي تو بحر گوهر هستي من





[ صفحه 88]





شير پاكت شيره ي جان من است

از تو روشن فكر تابان من است



ز اشك و خون تو سرشته شد گلم

پرورش ديده در آغوشت دلم



دامنت گهواره ي دانائيم

ديده ات آئينه زيبائيم



هر چه دارم من همه از مادر است

پاي تا سر شعله ام زين اخگر است



از ذات ذوالجلال و الاكرام خواهانيم توفيق احسان و اكرام به پدر و مادر را، توصيه مي كنم برادران و خواهران از فرمان خداوند منان در احسان به پدران و مادران غفلت نكنيد اگر چنانچه والدين شما در قيد حياتند بسيار قدر آنان را مغتنم شماريد و كمر طاعت به فرمان آنها ببنديد و هر چه بيشتر مي توانيد به آنها احسان نمائيد و اگر به رحمت ايزدي پيوسته اند براي آنها طلب مغفرت كنيد اگر مي خواهيد خير دنيا و آخرت ببينيد.

فرمود و به والدين خود احسان كنيد، و لا تقتلوا اولادكم من املاق نحن نرزقكم و اياهم و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن، و فرزندانتان را از بيم تنگدستي نكشيد كه شما و آنها را ما روزي مي دهيم و به كارهاي زشت چه عيان و چه نهانش نزديك نشويد و تني را كه خدا محرم داشته نكشيد مگر بحق، اينهاست كه خداوند شما را به آن سفارش فرموده باشد كه تعقل كنيد.

و قال، هل لكم من ما ملكت ايمانكم من شركاء فيما رزقناكم فانتم فيه سواء تخافونهم كخيفتكم انفسكم كذالك نفصل الآيات لقوم يعقلون (آيه 28 سورة الروم).

آيا آنهائي كه شريك خود قرار داده ايد قدرت رزق و روزي دادن دارند آيا آنها توانائي ايجاد دارند و آيا با آن آفريدگاري كه رزق همه مخلوقات را مي رساند



[ صفحه 89]



مساويست و از آنها چنانچه از يكديگر مي ترسيد بترسيد ما اينگونه آيات و نشانه هاي خود را شرح مي دهيم براي آن قومي كه تعقل مي كنند.

يا هشام ثم وعظ اهل العقل و رغبهم في الاخرة فقال و ما الحيوة الدنيا الا لعب و لهو و للدار الاخرة خير للذين يتقون افلا تعقلون (آيه 32 سوره انعام).

اي هشام پس خداوند متعال صاحبان عقل را موعظه نموده و آنها را به آخرت ترغيب و تشويق فرموده و گفته زندگي دنيا جز بازيچه و لهو چيزي نيست و دار آخرت است كه براي پرهيزكاران بهتر است آيا تعقل نمي كنيد.

و قال يا هشام، ثم خوف الذين لا يعقلون عقابه فقال تعالي ثم دمرنا الاخرين و انكم لتمرون عليهم مصبحين و بالليل افلا تعقلون، و قال انا منزلون علي اهل هذه القرية رجزا من السماء بما كانو يفسقون و لقد تركنا منها آية بينة لقوم يعقلون.

فرمود، اي هشام، سپس خدا كساني را كه كيفرش را تعقل نمي كنند بيم داده، و فرمود سپس ديگران را هلاك ساختيم شما صبحگاهان و هنگام شب به آنها مي گذريد پس چرا تعقل نمي كنيد، و فرمود ما براي مردم اين دهكده بسبب گناهي كه مي كرده اند عذابي از آسمان فرود آورديم و از اين حادثه براي آنها كه تعقل مي كنند نشانه اي روشن بجا گذاشتيم بالجمله فرازهاي مورد خطاب حضرت به هشام بن حكم بيش از اين است تا به آنجا مي رسد كه مي فرمايد:

يا هشام كان اميرالمؤمنين عليه السلام يقول: ما عبدالله بشي ء افضل من العقل و ما تم عقل امرء حتي يكون فيه خصال شتي، الكفر و الشر منه مأمون و الرشد و الخير منه مأمولان و فضل ماله مبذول و فضل قوله مكفوف و نصيبه من الدنيا القوت لا يشبع من العلم دهره الذل احب اليه مع الله من العزة مع غيره و التواضع احب اليه من الشرف يستكثر قليل المعروف من غيره و يستقل كثيرالمعروف من نفسه و يري الناس كلهم خيرا منه و انه شرهم في نفسه و هو تمام الامر.



[ صفحه 90]



اي هشام اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود خدا با چيزي بهتر از عقل پرستش نشود و تا چند خصلت در انسان وجود نداشته باشد عقلش كامل نشده است، مردم از كفر و شرارتش در امان و به نيكي و هدايتش اميدوار باشند، زيادي مالش بخشيده زيادي گفتارش بازداشت شده باشد، بهره ي او از دنيا مقدار قوتش باشد تا زنده است از علم و دانش سير نشود، ذلت با خدا را از عزت با غير دوست تر دارد، تواضع را از شرافت دوست تر دارد نيكي اندك ديگران را زياد و نيكي بسيار خود را اندك شمارد، همه ي مردم را از خود بهتر داند و خود را از همه بدتر و اين تمام امر و مطلب است، خذواغتنم، نگارنده به همين مقدار از بيانات و خطابات حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام كه با هشام بن حكم ايراد فرموده اكتفا نمود و كساني را كه طالب تمام آن بيانات باشند به كتاب اصول كافي كليني حواله مي دهد حاصل كلام آن حضرت همانا اهميت تعقل است و مدح آن بزرگوار نيز از اهل عقل و فهم است.

آري عقل است كه انسان را به سعادت دنيوي و اخروي نائل و به كسب معرفت و عبادت پروردگار وامي دارد و راه مستقيم را در تمام شئون كماليه به آدمي ارائه مي نمايد كما في الحديث العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان.



عقل سوي در اله برد

نه سوي نفس و مال و جاه برد



بايد گفت كساني كه اهل تعقل نيستند در واقع به حد بلوغ معنوي نرسيده اند و آنها حكم اطفال را دارند.



خلق اطفالند جز مست خدا

نيست بالغ جز رهيده از هوا



(از مثنوي)

در اين واقعيت و حقيقت شك و ترديدي نيست كه شرافت و فضيلت و برتري مقام انسانيت از ساير موجودات و مخلوقات به عقل است و فضيلت



[ صفحه 91]



عقل به علم است چنانچه در ابيات منسوب به معدن علم و حكمت معلم الملك و الملكوت ولي الله اعظم علي مرتضي عليه افضل التحية و الثناء آمده كه فرموده است:



الناس من جهة التمثال اكفاء

ابوهم آدم و الام حواء



الي ان قال



لافضل الا لاهل العلم انهم

علي الهدي لمن استهدي ادلاء



نقم بعلم و لا نبغي له بدلا

الناس موتي و اهل العلم احياء



و از گفتار درربار آن بزرگوار است در نهج البلاغه: الناس ثلاثة، عالم رباني، و متعلم علي سبيل النجاة و همج الرعاء الحطبة.



ايها الناس جهان جاي تن آسائي نيست

مرد دانا به جهان داشتن ارزاني نيست



خفتگان را چه خبر زمزمه ي مرغ سحر

حيوان را خبر از عالم انساني نيست



شب مردان خدا روز جهان افروز است

روشنان را به حقيقت شب ظلماني نيست



پنجه ي ديو به بازوي رياضت بشكن

كاين به سرپنجگي ظاهر جسماني نيست



حذر از پيروي نفس كه در راه خدا

مردم افكن تر از اين غول بياباني نيست



عابد و زاهد و صوفي همه طفلان رهند

مرد اگر هست بجز عالم رباني نيست





[ صفحه 92]



چنانكه قبلا اشاره شد تكيه ي كلام امام موسي بن جعفر عليه السلام در گفتار گهربارش به هشام بن حكم بر مدح اهل تعقل است زيرا برتري انسان بر حيوان به عقل است.

ما مي توانيم در رتبه بندي موجودات و مراتب و درجات آنها كه در جاي خود بر كرسي اثبات نهاده شد بگوئيم.



پس جمادات از بسائط شد اتم

هست داراي معادن نيز هم



هم نباتي از جمادي در علو

بالاضافه هست داراي نمو



باز حيوان اكمل آمد از نبات

باشدش حس در اداي حركات



اشرف از كل مواليد ثلاث

نوع انسان چه ذكور و چه اناث



آنچه آن سه دارد اين يك داردا

بالاضافه عقل انسان باشدا



ز آن مهيمن بر همه اشياستي

اقتدارش ظاهر و پيداستي



حاصل اين رتبه مر انسان راستي

غير انسان كي كجا داراستي



چونكه انسان (علم الاسماستي)

رتبه ي او از همه بالاستي



پس ز حيواني نباتي وز جماد

صورتي بهتر ز انساني مباد





[ صفحه 93]





علت غائي ز جمله ممكنات

چون تو بودي اي تو فخر كائنات



جمله جوياي تواند و صورتت

اي دو عالم محو اندر سيرتت



خاتم اندر رتبه ي اعلاستي

شاهد آن قرب اوادناستي



واقعا هر ماده اي قابل اين گوهر گرانمايه نيست مگر نمي بيني كه جهان آفرين كه بر كلك او بيكران آفرين از بسياري از جماد اندكي را نبات و از بسياري نبات اندكي را حيوان و از بسياري حيوان اندكي را انسان يعني نباتي كه در طريق وجود خود حيوان است و حيواني كه در صراط وجود خود انسان است و از بسياري اناسي اندكي را عاقل و از بسياري عقلا اندكي را مسلم و از بسياري مسلمين اندكي را مؤمن و از بسياري مؤمنين اندكي را عابد و از بسياري از عابدين اندكي را زاهد و از زاهدين اندكي را عالم و از علماء اندكي را فقيه و از فقهاء اندكي را حكيم و از حكماء اندكي را عارف و از عرفاء اندكي را ولي و از اولياء اندكي را نبي و از انبياء اندكي را رسول و از رسل اندكي را اولوالعزم و از اولوالعزم يكي را خاتم آفريد (الخاتم من ختم المراتب با سرها و بلغ نهاية الكمال) و مصداق آن در نظام امكان منحصرا حضرت عقل كل محمد مصطفي عليه و آله افضل التحية و الثناء است كه اكمل از كل موجودات و اشراف از كل مخلوقات است.



اي كائنات را به وجود تو افتخار

اي بيش از آفرينش و كم ز آفريدگار



تو فاتح وجود و تو هم خاتم وجود

ختم كمال در تو نموده است كردگار





[ صفحه 94]





عالم ز فيض هستي تو پديدار آمده

پس كائنات را بوجود تو افتخار



حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام فرمود خداوند حضرت ختمي مرتبت محمد صلي الله عليه و آله را بر جميع انبياء و رسل فضيلت و برتري داده است.



[ صفحه 95]