بازگشت

بيان برخي كلمات حكمت آميز حضرت موسي بن جعفر


قال عليه السلام: المعروف غل لا يفكه الا مكافاة او شكر، لو ظهرت الاجال افتضحت الآمال، من ولده الفقر ابطره الغني، من لم للاسائته مضضا لم يكن للاحسان عنده موقع، ما تسأب اثنان الا علي مرتبه الاسفل، عن الدرة الباهرة.

اين كلام امام همام مشتمل بر پنج نكته حكمت آميز است:

1- احسان غلي است بر گردن آن كسي كه به او احسان شده كه بيرون نمي آورد او را مگر مكافات و احسان نمودن به احسان كننده يا شكر و سپاسگذاري او را كردن.

2- اگر ظاهر شود اجل ها رسوا شود آرزوها.

3- كسي كه متولد و پروريده شد در فقر، سرگشته و حيران كند او را توانگري.

4- كسي كه نمي يابد از بد كردن به او سوزش دل و اندوهي نخواهد بود از براي احسان نزد او موقعي.

5- دو نفر يكديگر را دشنام ندهند مگر آنكه بالاتر است فرود خواهد به مرتبه آنكه پست تر است.

اين گفتار گهربار را محدث قمي از كتاب دره ي باهره در منتهي الامال آورده و گفته اين فرمايش حضرت مشتمل است بر پنج كلمه حكمت آميز است كه بايد به آب طلا نوشته شود اكنون اين نگارنده به برخي از كلمات حكمت آميز آن



[ صفحه 124]



بزرگوار كه در كتاب تحف العقول تأليف شيخ جليل ثقة الاسلام ابومحمد الحسن بن علي بن الحسن بن شعبة بن الحراني نقل شده اشاره مي نمايد.

حضرت امام موسي بن جعفر عليه صلوات الله العلي الاكبر مي فرمايد يا هشام قال الله: هل جزاء الاحسان الا الاحسان (آيه 60 سورة الرحمان).

جرت في المؤمن و الكافر و البر و الفاجر من صنع اليه معروف فعليه ان يكا في به، و ليست المكافاة ان تصنع كما صنع حتي تري فضلك فان صنعت كما صنع فله الفضل بالابتداء.

يعني قول خداي متعال است كه فرموده آيا پاداش نيكوئي و احسان جز نيكي و احسان است. اين قانون حكمش جاري است درباره ي مومن و كافر و نيك و بد كه به هر كس احسان كنند بايد جبران و تلافي كنند و تلافي اين نيست كه همان كني كه او كرد مگر اينكه مزيت خود را بنمائي و گر نه او بر تو امتياز دارد كه آغاز كرده است به احسان.

يا هشام، قال الله جل و عز: و عزتي و جلالي و عظمتي و قدرتي و بهائي و علوي في مكاني لا يوثر عبد هواي علي هواه الا جعلت الغني في نفسه و همته في آخرته و كففت عليه في ضيعته و ضمنت السماوات و الارض رزقه و كنت له من وراء تجارة كل تاجر.

اي هشام، خداي جل و عز فرمود به عزت و جلال و قدرت و بهاء و علو مقامم هيچ بنده خواست مرا بر خواست خود ترجيح ندهد جز آنكه بي نيازيش را در نفسش قرار دهم و همتش را در كار آخرتش و از ضايع شدن نگاهش دارم و آسمان ها و زمين را تضمين كننده رزقش گردانم و براي او پشت سر تجارت هر تاجر باشم.

يا هشام، عليك بالرفق فان الرفق يمن و الخرق شوم ان الرفق و البر و حسن الخلق يعمر الديار و يزيد في الرزق.



[ صفحه 125]



اي هشام، بر تو باد رفق و مدارا كردن زيرا رفق مبارك است و خشونت شوم مدارا و احسان و خوش اخلاقي موجب عمران و آبادي ديار و سرزمين ها و باعث ازدياد رزق و روزي ها است.

يا هشام، اصبر علي طاعة الله و اصبر عن معاصي الله فان الدنيا ساعة فما مضي منها فليس تجد له سرورا و لا حزنا و ما لم يأت منها فليس تعرفه فاصبر علي تلك الساعة التي انت فيها فكانك قد اغتبطت.

اي هشام، بر اطاعت خدا صبر كن و از معاصي او خودداري نما دنيا ساعتي بيش نيست پس آنچه گذشته از آن نه شاديش و نه اندوهش را احساس كني و آنچه از آينده نيامده معلوم نيست و به آن شناسائي نداري پس برايندم موجود صابر باش تا از زندگي سود بري.

يا هشام، اياك و الكبر فانه لا يدخل الجنة من كان في قلبه مثقال حبة من كبر، الكبرياء رداء الله فمن نازعه ردائه اكبه الله في النار علي وجهه.

اي هشام، از تكبر ورزيدن بگريز چه هر كه به قدر دانه كبر در دل داشته باشد داخل بهشت نشود اساسا كبريائي رداي ذات الوهي است هر كه بر سر رداي او ستيزد ذات كبريائي او را به رو در آتش افكند.

يا هشام، ليس منا من لم يحاسب نفسه في كل يوم فان عمل حسنا استزاد منه و ان عمل سيئا استغفر الله منه و تاب اليه.

اي هشام، از ما نيست آنكه هر روز در مقام محاسبه نفس خود برنيايد تا ببيند چه كرده است اگر نيكي كرده بر آن بيفزايد و اگر بدي كرده از خدا آمرزش بخواهد و به سوي او توبه كند.



حيف از اين عمر گرانمايه كه در لهو برفت

يا رب از هر چه خطا رفت هزار استغفار



يا هشام، ان ضوء الجسد في عينه فان كان البصر مضيئا استضاء الجسد كله، و ان ضوء الروح العقل فاذا كان العبد عاقلا كان عالما بربه و ان كان



[ صفحه 126]



عالما بربه ابصر دينه و ان كان جاهلا بربه لم يقم له دين و كما لا يقوم الجسد الا بالنفس الحية فكذلك لا يقوم الدين الا بالنية الصادقة و لا تثبت النيته الصادقة الا بالعقل.

اي هشام، روشني و نور بدن در چشم است اگر ديده روشن باشد بدن هم روشن است و روشني و نور روح عقل است اگر بنده عاقل باشد خدا را شناسد و اگر خداشناس باشد در دين بصيرت يابد و اگر جاهل به رب خود باشد و خدا را نشناسد ديني برايش نماند و چنانكه تن جز با روح قوام ندارد دين هم جز با نيت خالص پايدار نماند و نيت خالص جز در پرتو عقل ثبات ندارد.



دل جاهلان را تو مرده شناس

نباشد دل جاهلان حق شناس



دلت را بعلم و خرد زنده كن

وگرنه تو باشي خر ناشناس



يا هشام، ان الزرع ينبت في السهل و لا ينبت في الصفا فكذالك الحكمة تعمر في قلب المتواضع و لا تعمر في قلب المتكبر الجبار لان الله جعل التواضع آلة العقل و جعل التكبر آلة الجهل الم تعلم ان من شمخ الي السقف برأسه شجه و من خفض رأسه استظل تحته و أكنه و كذالك من لم يتواضع لله خفضه الله و من تواضع لله رفعه.

اي هشام، كشت و زرع در سرزمين هموار و نرم رويد نه در سنگ سخت، حكمت نيز در قلب متواضع رشد كند نه در قلب متكبر سركش، خداوند تواضع را ابزار عقل قرار داده و تكبر را ابزار جهل نمي داني هر كه سر به سقف كوبد سرش بشكند و هر كه سر فرود آورد در سايه سقف برآسايد و در پناهش درآيد خداوند متعال آن را كه تواضع نكند فرو نهد و آن را كه تواضع كند رفعت بخشد.



بلندي از آن يافت كاو پست شد

در نيستي كوفت تا هست شد





[ صفحه 127]



يا هشام، ما قسم بين العباد افضل من العقل، نوم العاقل افضل من سهر الجاهل و ما بعث الله نبيا الا عاقلا حتي يكون عقله افضل من جميع جهد المجتهدين.

اي هشام، هيچ چيز از عقل بهتر و برتر ميان بندگان قسمت نشده، خواب عاقل بر بيداري جاهل برتري دارد خداوند متعال هيچ پيغمبري را مبعوث نفرمود مگر با عقل كامل و تمام و هيچ كس از كوشندگان به درجه عقل به انبياء نمي رسند.

نگارنده گويد برتري خاتم انبياء محمد مصطفي عليه افضل التحية و الثناء بر جمع انبيا و رسل اين است كه آن حضرت عقل كل است عقل آن بزرگوار يك طرف و عقول اولين و آخرين در طرف ديگر. باز هم بر تمام عقول فزوني دارد و قابل مقايسه نيست چه او اعقل عقلاء در نظام كل است.



عقل كل ثاني ندارد در جهان

زين جهت شد خاتم پيغمبران





[ صفحه 128]