بازگشت

حضرت موسي بن جعفر و استغراق او در بحار احديت و شهود حسن صمديت جلت عظمته


دارد هنگامي كه امام موسي بن جعفر عليه السلام در حبس بود هارون رشيد نقشه اي كشيد بلكه بتواند از عظمت و مقام آن حضرت در نزد مردم بكاهد و قدر او را در نظر خلق كم كند لذا دستور داد كنيزي عاقله و جميله اي را به عنوان خدمتگذاري خدمت آن حضرت ببرند و نظر او در اين كار آن بود كه شايد حضرت به سوي آن كنيزك تمايلي پيدا كند و در اين صورت بهانه اي براي تضييع آن جناب به دست آورد.

ضمنا خادمي فرستاد كه از حال او تفحص نمايد خادم ديد آن كنيز را كه پيوسته براي خدا در سجده است و سر بر نمي دارد و مي گويد قدوس قدوس سبحانك سبحانك پس بردند او را به نزد هارون ديدند از خوف خدا مي لرزد و چشم به آسمان دوخته و مشغول به نماز گرديد از او پرسيدند اين چه حالت است كه پيدا كرده اي كنيزك گفت من عبدصالح را ديدم كه در زندان حالاتش چنين بود و من تحت تاثير احوال او قرار گرفتم و پيوسته آن كنيز به همين حال بود تا وفات كرد، (نقل از منتهي الامال قمي). مؤلف گويد (زهي تصور باطل زهي خيال محال)، كسي كه پيوسته مستغرق در بحار جمال احديت و غرق در شهود حسن صمديت است كجا تحت تأثير كنيز زيبا رخي كه پرتوي از شعاع جمال حق و ذره اي از خرمن حسن ذات صمدي الوهي است قرار گيرد، ابن فارض گويد:



[ صفحه 129]





و كل مليح حسنه من جمالها

معارله بن حسن كل مليحة



امام موسي كاظم عليه السلام كه غرق در شهود جمال كل الكمال صمدي الوهي است كجا او را اعتناء ؛ به اين جمال هاي صوري موقت فناپذير عاريتي است.



ايزدپرستان را نظر بر ما سوي نيست

خورشيد جويان را به ذرات اعتنا نيست



آري حضرت موسي بن جعفر صلوات الله عليه را كجا توجه به معاشيق باطل الذات است.



الا كل شي ما خلا الله باطل

و كل نعيم لا محالة زائل



از لبيد شاعر معاصر پيغمبر خاتم حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم.

الحق استاد عالي مقام حكيم الهي قمشه اي رضوان الله تعالي عليه غزل زيباي مطلق را نيكو سروده است.

غزل زيباي مطلق



هر نقش جز ياد خدا نقشي است باطل

جز فيض ديدارش ندارد عمر حاصل



فرياد از اين دل هاي تاريك رياكار

كز فكر خود از ياد حق ماندند غافل



صد مرحبا بر پاك دل هاي منور

كز عشق بر ديدار او گشتند مايل



مسپار جانا دل بر اين خواب و خيالات

همت ز ايزد خواه و زين اوهام بگسل





[ صفحه 130]





معشوق باطل را نخواهد عشق صادق

محبوب ناقص را نخواهد عقل كامل



جان من و شوق تو اي زيباي مطلق

چشم من و روي تو اي شيرين شمايل



پاي من و كوي تو اي شاهنشه كل

دست من و دامانت اي مير قوافل



رحم اي خدا اي ناخداي بحر هستي

لطفي كن آور كشتي ما را به ساحل



ديگر ز كويت برنخيزم تا قيامت

عشق توأم در پا نهادستي سلاسل



در وصف عبادت حضرت موسي بن جعفر عليه صلوات الله العلي الاكبر دارد كه حين عبادت چنان مستغرق در حق بوده است كه از خود و ما سوي الله بكلي بي خبر و تمام توجهش به معبود خود و راز و نياز با آن محبوب سرمدي و معشوق حي صمداني بوده است.



بي خود از شعشعه ي پرتو دانم كردند

باده از جام تجلي صفاتم دادند



در كتب معتبره آمده است كه ابوحنيفه كه دنبال بهانه بود و دشمن غدار مقام ولايت بود يك روز خدمت حضرت امام صادق كاشف حقايق رسيد و به طور اعتراض عرض كرد چرا فرزندت موسي كاظم را نصيحت نمي فرمائي من رفتم به طواف كعبه پسرت را ديدم در حجر اسماعيل مشغول نماز بود آخر در ميان ازدحام خلق و آن همه هياهو جاي توجه به خدا و خضوع و حضور قلب نيست ؟

حضرت امام صادق عليه السلام فرزند ارجمندش را احضار فرمود و اعتراض ابوحنيفه را بر نماز او اعلام نمود فرمود ابوحنيفه چنين مي گويد شما در موقع



[ صفحه 131]



طواف حاج در آن هنگامه مشغول نماز بوده اي موسي بن جعفر به پدر بزرگوار عرض كرد بلي در همان موقع كه او گفته من مشغول نماز بوده ام اما (ان الذي اصلي له اقرب الي من هولاء) در آن موقع كه من مستغرق حقم صداي احدي را نمي شنوم و من هيچ چيز را از خدا به خود نزديكتر نمي بينم، يعني اعتراض ابوحنيفه وارد نيست زيرا او نمي تواند قرب مرا به حق ادراك نمايد لذا بر نماز من اشكال و خرده گرفته است.

رو كرد به ابوحنيفه ناصبي و گفت ابوحنيفه تو كجا مي تواني حال استغراق و فناي مرا در حق متعال تصور نمائي تو قياس بنفس خود نموده اي كه با آن روح ضعيف خود نمي تواني حضور قلب داشته باشي، (كار پاكان را قياس از خود مگير).