بازگشت

شهادت حضرت موسي بن جعفر


خلفاي معاصر امام موسي بن جعفر عليه السلام عبارتند از ابوجعفر دوانيقي از سال 148 تا سال 158 ده سال و مهدي عباسي از سال 158 تا سال 169 ده سال و هادي عباسي از سال 169 تا سال 170 يكسال و هارون الرشيد از سال 170 تا سال 183 چهارده سال در اين مدت كه 35 سال مي شود آن حضرت با اين چهار خليفه معاصر بوده و بالاخره آن حضرت را به وسيله سم مقتول ساختند آنچه از تواريخ و اخبار معتبره استفاده مي شود اين است كه آن حضرت را به وسيله خرماهاي زهرآلود در زندان سندي بن شاهك مسموم نمودند و اين سم مهلك را سندي ملعون به دستور هارون الرشيد به آن بزرگوار خورانيد چنانكه در اعيان الشيعه مي نويسد:

و قبض ببغداد شهيدا بالسم في حبس الرشيد علي يد السندي ابن شاهك يوم الجمعه، و در كتاب مناقب ابن شهر آشوب آمده است:

و لما مات عليه السلام اخرجه السندي و وضعه علي الجسر ببغداد و نودي هذا موسي بن جعفر الذي تزعم الرافضه انه لا يموت فانظروا اليه و انما قال ذالك لاعتقاد الواقفه انه القائم و جعلوا حبسه غيبة القائم فنفر بالسندي فرسه نفرة و القاه في الماء فغرق فيه و فرق الله جموع يحيي بن خالد.

ابن شهر آشوب نوشته كه چون رحلت فرمود آن حضرت سندي به شاهك



[ صفحه 140]



پيكر شريف آن بزرگوار را بيرون آورد از زندان و گذاشت بر جسر بغداد و ندا كردند كه اين موسي بن جعفر است كه رافضيها گمان مي كردند نمي ميرد پس نظر كنيد بر او و اين را براي آن گفتند كه فرقه واقفيه را اعتقاد بر آن بود كه آن حضرت امام قائم است و حبس او را غيب او گمان كرده بودند پس در اين حال كه سندي و مردمان در روي جسر اجتماع كرده بودند اسب سندي بن شاهك رم كرد و او را در آب افكند پس سندي غرق شد در آب و خداوند متعال متفرق كرد جماعت يحيي بن خالد را.

دارد كه سليمان بن ابي جعفر عموي هارون الرشيد قصري داشت در كنار شط چون صداي غوغاي مردم را شنيد و اين ندا به گوشش رسيد كه (هذا امام الرافضه) از قصر به زير آمد و غلامان خود را امر كرد كه آن جنبشيان را دور كردند و خود عمامه از سر انداخت و گريبان چاك زد پاي برهنه در جنازه آن حضرت روانه شد و حكم كرد كه در پيش جنازه ي آن حضرت ندا كنند كه هر كه مي خواهد نظر كند به طيب پسر طيب بيايد نظر كند به سوي جنازه ي موسي بن جعفر عليه السلام پس جميع مردم بغداد جمع شدند و صداي شيون و فغان از زمين به فلك مي رسيد چون نعش آن حضرت را به مقابر قريش آوردند خود ايستاد متوجه غسل و حنوط و كفن آن حضرت شد و كفني كه براي خود ترتيب داده بود بر آن جناب پوشيد آن كفن را به دو هزار و پانصد دينار تهيه نموده بود و تمام قرآن را بر آن كفن نوشته بودند سپس، با اعزاز و اكرام تمام آن بزرگوار را در مقابر قريش دفن نمودند اما در باطن متصدي تغسيل و تكفين و تدفين آن حضرت فرزند بزرگوارش امام رضا عليه السلام بود.

باري آن طوري كه تاريخ نشان مي دهد تشييع جنازه اي به عظمت و اهميت تشييع جنازه ي آن حضرت در دنيا رخ نداده است، و علتش اين است كه بغداد از سال 150 تا سال 350 هجري مركز بزرگترين امپراطوري هاي جهان بود مركزي كه بر روي كره ي خاك در آن عصر حكومت داشت و ملتي راقي نبود مگر



[ صفحه 141]



آنكه در زير فرمان حكومت اسلام باشد.

پرچم سبز توحيد از جزيره ي عربستان تا ديوار چين و سواحل درياي مديترانه و قاره هاي آسيا و آفريقا و اروپا را به زير زنجير وحدت بهم متصل و مربوط ساخته بود هر فرماني از بغداد صادر مي شد در تمامي دنياي آنروز كه عظمت امپراطوري اسلام بود نفوذ داشت.

شهر بغداد كه بزرگترين پايتخت اسلامي و از بناهاي مسلمين بوده داراي اهميت فراواني از نظر ثروت و علم و سياست و جمعيت شده بود جمعيت آنجا را مورخين قديم تا دو ميليون نوشته اند.

در آن موقع حضرت امام موسي بن جعفر عليه صلوات الله العلي الاكبر هفتمين امام مسلمين بود و مخصوص به امامت و خلافت و متصف به فضيلت و منقبت بي نهايت بود و حضرتش بسيار مورد توجه مسلمين جهان و مخصوصا شيعيان و فرقه اماميه بود.

پدرش حضرت امام صادق كاشف حقايق الذي انكشف له الملك و الملكوت كسي بود كه در تمام علوم و فنون كرسي رسمي داشت او كسي بود كه دوازده هزار شاگرد داشت و پيوسته تلامذه ي آن حضرت در مسجد كوفه و بقيه در اندلس و مراكز ديگر مانند مراكش و مصر و مدينه و مكه و بصره و ساير مراكز مهم اسلامي متفقا در درس خود مي گفتند حدثنا جعفر بن محمد الصادق عليه السلام اين عظمت علمي به وراثت و مشيت الهيه و موهبت پروردگار به موسي بن جعفر عليه السلام رسيد و از طرف ديگر جلب نفوس مردم عصر خود را فرموده بود پس بايست تشييع جنازه ي چنين شخصيتي در جهان اسلام بي نظير باشد مضافا به اينكه مظلوميت آن حضرت و محبوبيت او در زندان هاي متعدد بيشتر بر مقام و منزلت او افزوده بود.



[ صفحه 142]