بازگشت

بيان برخي از امتيازات مقام ولايت كليه مطلقه


مقام ولايت كليه مطلقه - مظهر كل اسماء الهيه است بالفعل لقولهم (ع): نحن والله الاسماء الحسني التي لا يقبل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا و لقولهم (ع): بنا عرف الله، اي بمظهريتنا لجميع اسمائه سبحانه و تعالي.

زيرا ايشانند كه مظهر تام علم حقند، مظهر قدرت مطلقه ي حقند، مظهر جمال جميل حقند، مظهر جلال جليل حقند و قس علي ذالك مظهريت ساير اسمائه. آنان مرآت تمام نماي اسماء حسني و صفات علياي حقند، و قيل عن لسانهم عليهم السلام:



ما جام جهان نماي ذاتيم

ما مظهر جمله ي صفاتيم



مقام ولايت كليه مطلقه - معيت و احاطه ي قيوميه ظليه دارد بر تمام ارواح و نفوس و اجساد و اجسام به حكم مظهريت از معيت و احاطه ي قيوميه ذاتيه اصليه حقتعالي چنانكه در زيارتشان وارد است: انفسكم في النفوس و ارواحكم في الارواح و اجسادكم في الاجساد، از زيارت جامعه كبيره صادر از لسان معجز بيان دهمين نير برج ولايت و امامت كه نگارنده ي مجور اين جمله شريفه چندين توجيه دارد و شما خواننده ي محترم ضمن اشراق دهم كتاب جلوات رباني با دقت آن را مطالعه خواهيد فرمود.

مقام ولايت كليه مطلقه - مستولي است بر عرش وجود به مظهريت از مقام رحمانيت حق تعالي كه بر عرش وجود و عرش علم و عرش قدرت مستولي



[ صفحه 10]



است كما اشاراليه نص الكتاب الالهي: الرحمان علي العرش استوي (آيه 5 سوره طه).

مقام ولايت كليه مطلقه - حاكم است بر حاملين عرش وجود باذن الله تعالي و به همين جهت است كه حاملين عرش كه چهار قوه ي كليه مجرده ابداعيه اند و آنها عبارتند از قواي جبرئيليه و ميكائليه و اسرافيليه و عزرائيليه با جميع رقايق و جنود و عساكر خود همه در تحت حكومت مقام ولايت كليه مطلقه و همه مسخر فرمان مقام ولايتند.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد داراي نفس كليه ي الهيه باشد چه نفس را مراتبي است و آن عبارت است از نفس ناميه نباتيه و نفس حسيه حيوانيه و نفس ناطقه قدسيه و نفس كليه الهيه و اين نفس كليه الهيه است كه مورد خطاب واقع شده در اين آيه ي مباركه: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضيه فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي (آيه 27 - 30 سوره الفجر).

اين مراتب براي نفس در حديث نوراني صادر از لسان مقام ولايت كليه مطلقه علويه عليه آلاف الثناء و التحيه در پاسخ كميل زياد كه از حضرت سلطان العارفين علي (ع) از معرفة النفس پرسيد جواب داده شده است و از احاديث معتبره است. و در كتاب تفسير صافي محقق صمداني علامه ملا محسن فيض كاشاني ذيل آيه شريفه قرآنيه ( آيه ي 29 سوره الحجر) و نفخت فيه من روحي، نقل شده است.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد مظهريت اسم مبارك، يا من لا يشغله شأن عن شأن، را دارا باشد به طوري كه بر تمام عوالم و نشآت از غيبيه و شهوديه از امريه و خلقيه احاطه ي استعابيه داشته و توجه او به هر عالمي از عوالم و هر حضرتي از حضراتست توجه او را از عالم ديگر و حضرت ديگر باز ندارد.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد داراي مقام عصمت باشد، يعني به تمام شئون فاني في الحق باشد وجودش فاني در وجود حق، علمش فاني در علم



[ صفحه 11]



حق، قدرتش فاني در قدرت حق مشيتش فاني در مشيت حق اراده اش فاني در اراده ي حق باشد و البته چنين كس در قبال اراده و مشيت حقتعالي از خود اراده و مشيتي ندارد و او نمي خواهد مگر آنچه خدا مي خواهد (و ما يشاءون الا ان يشاء الله) پس بالبداهة تحقق عصيان در مورد ايشان بهيچوجه من الوجوه راه ندارد چه معصيت يعني خلاف اراده ي تشريعيه الهيه اراده نمودن و كاري را انجام دادن و فرض اين است كه ايشان اراده شان فاني و مستهلك در اراده ي حقتعالي است پس بلا شبهه ايشان مبرا و منزه از هرگونه خطا و عصيان خواهند بود مضافا به اينكه با اتصال تام به مبادي عاليه در مقام كشف لاهوتي و علم شهودي حضوري احاطي ايشان به تمام حقايق و عواقب امور دنيوي و برزخي و اخروي و مخصوصا باقوه ملكوتيه و لاهوتيه نفوس كليه ايشان كه قوي ترين رادع هر خطاء و معصيت است اساسا تصور هواي نفساني و عصيان در ساحت مقدس ايشان راه ندارد زيرا ايشان مطهرند از تمام ارجاس و ادناس كما اشار اليه نص الكتاب الالهي: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (آيه 33 سوره احزاب) و به همين جهت است كه اطاعتشان اطاعت از خداست و محبتشان محبت خدا و زيارتشان زيارت خدا است.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد در منتهاي اقتدار و قدرت و قوت ملكوتيه لاهوتيه باشد و قادر بر ابداع و انشاء و تكوين هر چيز در صقع نفس خود و موطن ذهن خود باشد و همچنين قادر بر ابداع و انشاء و تكوين هر چيز در خارج باشد به عبارت ديگر براي قوه ي خلاقه ي نفوس كليه موطن ذهن و خارج يكسان باشد در نفوس جزئيه ضعيفه اين قدرت و قوت نيست كه صور ابداعيه و انشائيه در صقع نفس را در خارج از آن موطن هم وجود بدهند و ايجاد نمايند بلكه اين قوه ي خلاقه و قدرت ملكوتيه از امتيازات نفوس قويه سيما نفس كليه الهيه و روح اعظم ولايتي است كه اين اقتدار را دارد كه ايجاد هر چيزي را در خارج از موطن نفس خود هم بنمايد و فعال ما يشاء باشد باذن الله ضمنا



[ صفحه 12]



معلوم شد از اين امتياز كه مرجع اعجاز انبياء و كرامات اولياء همانا قوة و قدرت روحي آنهاست البته برحسب مراتب و درجات آنها تا برسد به روح اعظم ولايتي و نفس كليه الهيه كه علاوه بر اينكه مادة المواد عالم كه قابليت هر صورتي را دارد در حيطه ي تصرف و سلطه ي اقتدار اوست و مي تواند او را به هر صورتي كه اراده كند در آورد اساسا عالم ملك و ملكوت و جبروت در قبضه ي تصرف و حيطه ي اقتدار و سلطه او مي باشد و اوست كه تصرف در نشئه دنيا و برزخ و آخرت دارد پس مسلم براي چنين قدرتي معجزه ي انشقاق قمر و يا رد شمس و امثال آن بسيار امر آساني است و همه به قدرت ولايتي تكويني ايشان است.



صد چو ماه است آن عجب در يتيم

كه بيك ايماء او شد مه دو نيم



آن عجب كاو در شكاف مه نمود

هم به قدر فهم و حس خلق بود



كار و بار انبياء و مرسلون

هست از افلاك و اخترها برون



تو برون شو هم ز افلاك دوار

و آن گهي نظاره كن آن كار و بار



در ميان بيضه اي چون فرخها

نشنوي تسبيح مرغان هوا



مقام ولايت كليه مطلقه - بر حسب روح اعظم ولايتي و نفس كليه الهيه اي كه دارد علاوه بر اينكه قدرت دارد به مجرد اراده بدن مطهر خود را محكوم به حكم روح اعظم خود و مقهور نفس كليه خود فرمايد اساسا از نظر تكوين و خلقت ابدان مطهره و اجسام مقدسه ايشان حكم ارواح و نفوس جزئيه را دارد در



[ صفحه 13]



احكام و اوصاف از حيث تروح و تروحن و لطافت و صفا و به همين جهت است كه اجسام و ابدان ايشان را ظلي و سايه اي نمي باشد پس همچنانيكه روح همه كس قادر است در آني همه جا حاضر و شرق و غرب را سير كند و زمين و آسمان و عرش و فرش را در نوردد، همين طور مقام ولايت كليه مطلقه قادر است و مي تواند با بدن و جسم شريف خود در آني بلكه در لازمان در همه جا حاضر و سير ملك و ملكوت و طي جميع عوالم نموده فرش و عرش را زير پا و قدم مبارك خود گذارد و مخفي نماند كه با اين امتياز حل بسياري از مشاكل مسائل مي گردد و رفع استبعاد از امور عجيبه مي شود از جمله يكي مسئله معراج جسماني خاتم انبياء محمد مصطفي صاحب مقام قاب قوسين او ادني عليه و آله آلاف التحية و الثناء است.



چو شايد كه جانهاي ما در دمي

برآيد به پيرامن عالمي



تن او كه صافي تر از جان ماست

اگر شد به يك لحظه آمد رواست



و همچنين رفع استبعاد مي شود از آنچه در اختبار معتبره نقل شده است كه وجود مقدس اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام در آن واحد در اماكن متعدده با جسم شريف خود تجلي و ظهور فرموده و نيز دارد كه وجود مباركش شخصا در بالين هر محتضر حاضر مي شود و نيز در اخبار معراجيه وارد است كه حضرتش در تمام عوالم عاليه كه حضرت خاتم انبياء سير فرموده در باطن با آن حضرت همسفر بوده و حتي دارد در هر عالمي از عوالم تمثال آن ولي الله اعظم (ع) در سفر معراج براي پيغمبر اكرم (ص) ممثل و جلوه گر مي شد تا به جائي رسيد كه خود ذات اقدس حقتعالي بلسان علي مرتضي (ع) با حبيبش خاتم انبياء محمد مصطفي (ص) تكلم فرمود چه استبعاد دارد اگر علي عليه السلام در تمام عوالم عاليه تجلي و ظهور فرمايد. اول بايد مقام ولايت كليه



[ صفحه 14]



مطلقه را به مقام نورانيت شناخت و گر نه استعجاب و استبعاد اينجا معني ندارد، جائي كه تلويزيون ناسوتي مي تواند تمثال يك نفر را در اماكن متعدده جلوه گر سازد، تلويزيون ملكوتي و جبروتي و لاهوتي بطريق اولي مي تواند شاه ولايت حضرت علي مرتضي صاحب مقام ولايت كبري را در ارض و سماء و عوالم بي نهايت بشخصه متجلي و ظاهر و نمايان سازد مضافا به اينكه مقام ولايت كليه علويه عليه آلاف الثناء و التحيه داراي قوه ي خلاقه و مظهر خداي فعال ما يشاء مي باشد.



اي برون از وهم و قال و قيل من

خاك بر فرق من و تمثيل من



عارف قيوي ملاي رومي در كتاب فيه ما فيه گفته است:



سر او ديد سيد كونين

در شب قرب در مقام (دني)



از علي مي شنيد نطق علي

بعلي جز علي نبد آن جا



اشاره است به سير معراجي خاتم انبياء و سرور اصفياء حضرت محمد مصطفي (ص) و وصول به مقام (قاب قوسين او ادني) و تكلم خدا با حبيبش به لسان حضرت علي مرتضي (ع) يعني از ذات علي اعلي مي شنيد نطق علي مرتضي را و بذات علي اعلي قسم كه جز ذات حق تعالي هيچ كس نبد آنجا، بيان تفصيلي اين مطلب را در كتاب معراج رباني كه اثبات معراج روحاني و جسماني حضرت خاتم انبياء را (از نظر قرآن و برهان و عرفان) نموده ايم مطالعه خواهيد فرمود.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد عالم و عارف به باطن قرآن باشد قرآن داراي هفت بطن است و علم اين هفت بطن نزد مقام ولايت كليه مطلقه است بلكه قرآن كه ظهور علم الله و صور علميه عقليه است متحد بانفس كليه الهيه ولويه



[ صفحه 15]



است بحكم اتحاد معقول با عاقل بالفعل پس همانطوري كه مقام ولايت كليه مطلقه عارف به نفس خودش هست عارف و مطلع بر كل بطون قرآن است و او خود كلام الله و كتاب الله ناطق است.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد در مقام ايمان و ايقان اعلي مرتبه علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين و برداليقين را واحد و دارا باشد. وصول به مرتبه علم اليقين با برهان حاصل است، وصول به مرتبه عين اليقين با تزكيه نفس و رفع حجب حاصل مي شود، وصول به مرتبه ي حق اليقين بفناء در مفني فيه حاصل مي گردد، وصول به مرتبه ي برداليقين به تمكين بعد التلوين و فناء عن الفناء و بقاء بعد الفنا حاصل آيد.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد داراي فناي مطلق در حق متعال باشد و مراتب ثلاثه محو و طمس و محق را طي نموده داراي فناء افعالي و فناء صفاتي و فناء ذاتي في الحق باشد.



از وجود خويش چون گشتم تهي

نيست از غير خدايم آگهي



گفت نوح اي سركشان من من نيم

من ز جان مردم بجانان باقيم



چون كه من من نيستم ايندم زهوست

پيش اين دم هر كه دم زد كافر اوست



مقام ولايت كليه مطلقه - بايد واجد فتوح ثلاثه ي فتح قريب و فتح مبين و فتح مطلق بوده باشد. بيان اين فتوح به مشرب عرفاء در برخي از رسائل مؤلف تفصيلا درج گرديده است.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد اقرب الي الله باشد بقرب تعلقي و قرب تخلقي و قرب تحققي، قرب تعلقي آن است كه اسماء الله را شهود كند و با شهود اسماء همه اشياء مشهود او باشد چه آنكه عالم را ديد معلوم را به همين



[ صفحه 16]



شهود ديده است و آنكه قادر را ديد مقدور را ديده است و آنكه مريد را ديد مراد را ديده است و آنكه حاكم را ديد محكوم را ديده است آنكه اسماء را ديد مظاهر اسماء و لوازم اسماء الهيه را كه اعيان ثابته است شهود نموده است اين قرب تعلقي است كه از عالم اسماء و شهود حضرت لاهوت معلوم الله و مقدور الله را فهميد و استكشاف نمود و تعينات اشخاص را ملاحظه فرمود بعين شهودي.

و بالاتر از قرب تعلقي، قرب تخلقي است كه متخلق باخلاق الله شده است حق عالم است او مظهر عالم است حق قادر است او مظهر قادر است حق مريد است او مظهر مريد است تمام اسماء و صفات الوهي در اين عبد و بنده ي مقرب حق نمايان است اين است معناي قرب بنده به خدا و اين قرب تخلقي است نه قرب مكاني و نه قرب زماني و نه قرب مرتبه اي.

و اما قرب تحققي آن است كه بنده ي مقرب الهي كارش به جائي برسد كه بگويد من به علم حق عالم و من به قدرت حق قادرم و من به جود حق جوادم تمام وجودش فاني و مستهلك شده است در حق، حقيقت معناي عبوديت استهلاك و فناي در حق است وقتي علم و قدرت و اراده و مشيت همه فاني و مستهلك در حق شد اين قرب تحققي است كه از براي بنده چيزي باقي نمي ماند هر چه هست بسته ي به حضرت احديت است و نتيجه ي اين قرب فناء في الله و بقاء بالله است.

اين است كه در حديث شريف قدسي فرمود بنده ي مقرب به چشم من مي بيند و به دست من كار مي كند و به اراده ي من اراده مي كند يعني اراده ي او اراده ي من است.

اين چنين كس فعل او فعل خدا است سخن او سخن خدا است چنين كس محبت او محبت به خدا است اطاعت او اطاعت از خداست چنانكه در زيارت جامعه آمده است من اطاعكم فقد اطاع الله و من عصاكم فقد عصي الله و من احبكم فقد احب الله و من ابغضكم فقد ابغض الله، و در قرآن تصريح شده: يا



[ صفحه 17]



ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم (آيه 59 سوره نساء)، مراد از اولي الامر ائمه اثني عشر دوازده نفر خلفاء و اوصياء قديسين حضرت رسول خاتم هستند به معرفي خود خاتم انبياء حضرت محمد مصطفي عليهم آلاف التحية و الثناء، مدرك و سند روايت معتبر از جابر عبدالله انصاري كه در ذيل آيه ي مباركه فوق الذكر در تفسير صافي تأليف علامه صمداني ملا محسن فيض كاشاني نقل شده است.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد داراي كشف ملكوتي و كشف جبروتي و كشف لاهوتي باشد.

اما كشف ملكوتي آن است كه حقايق از عالم ملكوت اعلي و ملكوت اسفل براي انسان ولي منكشف و حاصل شود و كشف جبروتي آن است كه حقايق از عالم جبروت اعلي و جبروت اسفل براي انسان ولي منكشف و حاصل گردد و كشف لاهوتي كه حقايق از عالم لاهوت يعني عالم اسماء و صفات الوهي براي انسان ولي منكشف و حاصل گردد و شكي نيست كه اعلي مراتب كشف، كشف تام لاهوتي است و نظر به اينكه حضرت ختمي مرتبت و اوصياء قديسين آن حضرت همه داراي مقام ولايت كليه مطلقه اند كشف لاهوتي تام اختصاص به ايشان دارد. (لمؤلفه):



چون محمد (ص) مظهر الله شد

از جهان غيب حق آگاه شد



آنچه فرمايد نباشد از هوي

كشف لاهوت است و الهام خدا



مقام ولايت كليه مطلقه - بايد در مقام عقل بالمستفاد باشد، عقل را مراتبي است عقل بالهيولي، عقل بالملكة، عقل بالفعل، عقل بالمستفاد، از عقل بالمستفاد در قرآن تعبير به مقام (فوأد) شده است، ما كذب الفؤاد ما رأي (آيه 11 سوره النجم).



[ صفحه 18]



مقام ولايت كليه مطلقه - بايد داراي علم لدني و موهبتي الوهي باشد، علم به طور كلي دو قسم است علم اكتسابي و علم لدني اما علم اكتسابي آن است كه انسان آن را در مكتب خلقي از معلم و استاد بشري فرا مي گيرد و مي آموزد و اما علم لدني آن علمي است موهبتي كه به اشراق و افاضه الهي بلاواسطه و يا مع الواسطه انسان نبي و ولي آن را فرا مي گيرد و مي آموزد و البته شكي نيست كه علم لدني و موهبتي اشرف از علم اكتسابي در مكتب خلقي است و علم لدني را نيز مراتبي است و اعلي مرتبه آن آنست كه از دانشگاه لاهوتي (علمه شديد القوي) كه مراد ذات كل الكمال صمدي الوهي است نه جبرئيل، كه به متعلم اشراق و تجلي شود و خاتم انبياء و ائمه هدي همه تحصيل كرده ي اين دانشگاه هستند و علوم آنها همه لدني و موهبتي الوهي است و ايشان خود معلم جبرئيل مي باشند در كلام معجز نظام حضرت امام حسن عسگري عليه السلام آمده: روح القدس في جنان الصاغوره ذاق عن حدائقنا الباكوره.



بر ما پير خرد طفل دبيرستان است

فلسفي مقتبسي از دل دانشور ما



مقام ولايت كليه مطلقه - بايد اعقل از كل عقلاي جهان باشد و بايد اعلم از كل علماي جهان باشد و بايد احكم از كل حكماي جهان باشد و همين طور بايست احلم الناس و اتقي الناس و اعبد الناس و اشجع الناس و اسخي الناس باشد و در كمال اكمل از كل كملين جهان باشد.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد مظهر اسم جامع الوهي باشد و جميع كمالات و فضائل صوري و معنوي و جميع محاسن انساني را واجد باشد.

مقام ولايت كليه مطلقه - بايد مظهر بسيط الحقيقه و كل الكمالات الذاتيه و الصفاتيه و الفعليه باشد.



[ صفحه 19]



مقام ولايت كليه مطلقه - براي مقام ولايت كليه مطلقه كه مظهر و مجلاي بسيط الحقيقه است در محشر اكبر و آخرت ظهوراتي است.

دانستن اين مطلب بسيار قابل اهميت است، شكي نيست در اينكه اصل العوالم و مركز العوالم عالم آخرت است كه نشئه ابديه و سرمديه است حال ببينيم در اصل العوالم انسان ولي كه داراي مقام ولايت كليه مطلقه و مظهريت تامه الهيه است در آخرت چه ظهوراتي دارد.

مقدم بر همه مسائل اين مسئله است مولوي در كتاب مثنوي معنوي گويد و چه نيكو گفته است.



اصل جمله علمها اين است اين

كه بداني من كيم در يوم دين



هر كس در سفر معاد و سفر آخرت بايد زادي در پيشگاه الوهي تقديم كند البته ايمان، اعتقاد صحيح، عقايد حقه، اخلاق جميله فاضله، اعمال صالحه، عبادات، انفاقات، اينها همه زاد آخرت محسوبند كه در پيشگاه ربوبي تقديم و عرضه داشته مي شود.

اما ببينيم جناب ولي و امام از جنبه ي ولايت چيزي كه شايسته ي عظمت الوهي باشد و براي مقام الوهي مناسبت داشته باشد و هم براي مقام ولايت عظمت داشته باشد آن چه چيز است كه عرضه خواهد داشت؛ آن چيزي كه مقام ولايت كليه مطلقه آن را نزد اله عالم عرضه مي دارد كه هم مناسب مقام احديت جلت عظمته و هم مناسب مقام و شأن ولايت مي باشد آن كدام است؛ معلوم است مقام ولايت علوم ربانيه، اخلاق كامله، عبادات خالصه دارد آيا اينها را در حشر اكبر عرضه خواهد داشت يا چيز بالاتري است كه هيچكس نمي تواند آن را عرضه بدارد مگر مقام ولايت كليه مطلقه.

بيان اين مطلب مهم سه مقدمه لازم دارد تا مطلب خوب معلوم و فهميده شود.



[ صفحه 20]



مقدمه ي اولي - آنكه ذات اقدس حق تعالي و مبدء اعلي اكمل و اجمل از تمام حقايق است مقام الهيت و واجب الوجود مقامي است كه بالاتر از آن تصور نمي شود ديگر هر چه از حقايق نفس الامريه است از اين مقام تراوش كرده يعني از مقام ذات واجب الوجود بالذات كه واجب الوجود من جميع الجهات و الحيثيات است و صمد است.

اصل حقايق و منبع هر چيز گرانبها مخزن آن مقام صمدي الوهي است و ان من شي ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم (آيه 21 سورة الحجر) اين است كه فرمود: قل الله ثم ذرهم (آيه 91 سوره الانعام) چون بقيه اگر ماسوي الله مي باشد بايد رها كني و اگر فضائل و كمالات است، اصل و منبع و مخزن آن ذات كل الكمال صمدي الوهي است، پس همه را رها كن و اصل الاصول و ركن الاركان و مخزن را بگير كه آن خداست و صمد است. لمؤلفه:



مخزن كل الكمال آمد صمد

منبع كل الكمال آمد صمد



رو صمد بشناس و او را بنده باش

بنده ي اصنام و اين بتها مباش



پس مجو از اجوف و خالي مدد

دست زن بر دامن فرد صمد



عبد رباني منم يكتا شناس

اس ايمانم بدين باشد اساس



از ازل گفتم احد هو يا احد

تا ابد گويم صمد هو يا صمد



عشق آن ذات صمد دين من است

طاعت او فرض و آئين من است



[ صفحه 21]



مقدمه دوم - اينكه هر حقيقتي كه ارزش زيادتر داشته باشد ظهور آن هم ارزش بيشتر دارد. علت آنكه شما عكس پيغمبر اكرم و ائمه اطهار را در خانه بالا سر قرار مي دهيد و احترام مي كنيد به لحاظ اين است كه عكس، ظهوري از ظهورات و تجلي از تجليات عاكس است و در واقع وجود ظلي اوست اين است كه بي وضو نمي شود دست به قرآن زد اگر چه قرآن خطوط است و نقوش، ولي قرآن ظهوري است كه حقايق الهيه را نمايان مي كند.

كلمه ي (الله) اگر چه نقش است اما از باب اينكه مظهر و آئينه و حاكي از مقام جمعي الوهي است اهميت دارد و نمي شود بي وضو به آن دست زد. پس در مقدمه دوم اين معني معلوم شد كه هر حقيقتي ارزش دارد، ظهور و بروزش هم ارزش دارد اين است كه تمام كتب و نقوش الهيه كه همه از مراتب تجليات الهيه است احترام دارد و اين وجود ظلي عيني الهي است پس بايد براي همه مقامات احترام قائل شد.

مقدمه سوم - اينكه ولي و صاحب مقام ولايت چون صعود و عروج كرده به آخرين درجه كمال و آخرين مرتبه انسانيت و به آخرين نقطه كمال آدميت رسيده است و اگر چنين نبود ولي نبود پس حالا كه به آخرين نقطه كمال مقام انسانيت رسيده كه خود را فاني في الله كرده ذاتا و صفاتا و افعالا و آثارا و اراده اي ندارد مگر اراده ي حق و علمي ندارد مگر علم حق و لذا مي گويد: من راني فقد رأي الحق، چون مظهر اتم جمال و جلال حق است، يعني هر كه مرا ببيند ظهور كامل حق را ديده است اين است وجود ولي كامل كه آئينه تام و مظهر كامل و مجلاي حق و مجمع جميع صفات الوهي است.

اين مقدمه سوم را كه دانستي حال قبل از گرفتن نتيجه يك قضيه نقل مي شود:

حضرت يوسف صديق عليه السلام كه علاوه بر جمال معنوي جمال صوري داشته بطوري جميل بود كه:



[ صفحه 22]



ابروي طاقش هر كس كه ديدي

حسن آفرين را كرد آفريني



در قرآن دارد كه وقتي زن ها جمال او را ديدند محو جمال او گرديدند با اينكه زنان مصري قبلا زليخا را مورد ملامت قرار داده بودند قرآن مي فرمايد:

فلما سمعت بمكرهن ارسلت اليهن و اعتدت لهن متكاء و آتت كل واحدة منهن سكينا و قالت اخرج عليهن فلما راينه اكبر نه و قطعن ايديهن و قلن حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملك كريم، قالت فذالكن الذي لمتنني فيه، (آيه ي 31 سوره يوسف). يعني چون (زليخا) ملامت زنان مصري را درباره ي خود شنيد فرستاد از آنها دعوت گردد، مجلسي بياراست و به احترام هر يك بالش و تكيه گاهي به گسترد و به دست هر يك كاردي (و ترنجي) داد و آنگاه يوسف را با (زيب و زيور نيكو بياراست) و تقاضا نمود كه به مجلس اين زنان درآي چون يوسف را زنان مصري ديدند (در جمالش حيران گرديده و بر حسنش) زبان تكبير گشودند و دست ها (به جاي ترنج) بريدند و گفتند تبارك الله كه اين پسر نه آدميست بلكه فرشته ي بزرگ حسن و زيبائيست.

(چون زليخا زنان را همه در جمال يوسف واله و حيران ديد روي به آنها كرد) گفت اين است آنكه مرا در محبتش ملامت مي كرديد (اكنون ديديد چگونه شما را با يك نظر شيفته و بيخود ساخت) و لنعم ما قيل:



گرش ببيني و دست از ترنج بشناسي

روا بود كه ملامت كني زليخا را



(خوب رويان آئينه ي خوبي او

عشق ايشان عكس مطلوبي او)



عشق آن بگزين كه يوسف آفريد

پرتو حسنش بر آن مهوش دميد



[ صفحه 23]



اصول صد يوسف جمال ذوالجلال

اي كم از زن شد فداي آن جمال



باري حضرت يوسف بعد از آنكه به مقام سلطنت رسيد علاوه بر مقام نبوتي كه داشت، دارد كه يكي از دوستان به ديدن حضرت يوسف (ع) آمد پرسيد حالا كه از راه دور آمده اي براي ما چه آوردي اين مرد خيلي عاقل بود دست برد يك آئينه از جيب خود درآورد و گفت هر چه فكر كردم از اين بهتر كه شما خود را و ظهور خود را در آن ببينيد، از اين با قيمت تر و عالي تر ندانستم كه تقديم شما نمايم حضرت يوسف را از آئينه تقديمي آن دوست خوش آمد و خوشحال شد و تحسين كرد حسن سليقه ي او را.

حال جناب ولي الله در حشر اكبر و در روز قيامت وقتي در مقام قرب قرار مي گيرد با اينكه همه كمالات را دارد از توحيد خالص و صدق و اخلاص در عمل و آن همه معارف و علوم ربانيه كه همه فرع صفات باريتعالي است اگر از حضرت ولي الله سؤال كنند در محشر كه چه آوردي خواهد گفت خود را آوردم كه مظهر و مجلي و آئينه كامل تو است يعني تو صفات خود را در مظهر كامل خود ببيني كه من آئينه تمام نماي اسماء و صفات توأم.



من آئينه ام در پيش رخت

عكس رخ تو زيبائي من



خاصه كه اين وجود مبارك علاوه بر مظهريت حق به صيقل عبادت صيقلي شده است و خوب صفات و اسماء الوهي در اين آئينه نمايان مي گردد. و اين قضيه خبر هم بر طبق آن مي باشد علاوه بر دلائل عقليه، در روايت است كه وقتي عزرائيل براي قبض روح پيغمبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم آمد فرمود صبر كن تا جبرئيل بيايد آنگاه جبرئيل آمد گويا حضرت فرمود من به عالم بالا منتقل شوم بهتر نيست جبرئيل عرض كرد (ان الله يشتاق الي لقائك)، نگفت خدا مشتاق عبادت تو است بلكه گفت خدا مشتاق جمال تو است كه آئينه



[ صفحه 24]



تمام نماي جمال خودش مي باشي، پس از هر چيز بهتر در پيشگاه الوهي عرضه داشتن در آخرت خود وجود ولي الله است كه مظهر اتم و اكمل حقتعالي است خصوصا با آن ظهور تفصيلي كه موطن آخرت و عرصه ي آن تجلي و ظهور كامل فقط نشئه آخرت است اين وجود وحداني ولي الله است كه عرضه بر حق شود، تمام فضائل در واقع بر حقتعالي عرضه داشته شده است چه انسان كامل ولي مظهر بسيط الحقيقه است خاصه كسي كه به منتهي درجه ي معرفت رسيده است و اگر نمي رسيد ولي الله نبود. لمؤلفه:



آئينه حسن اعظم ايزد

جز مظهر اكملش ولي الله نيست



او آئينه جمال يزدان است

مرآت جلال ذات سبحان است



مقام ولايت كليه مطلقه - صورت كامله تماميه مجموع عالم است يعني كل الكمالات و كمالية الكمالات و صورة الصور و فعليه الفعليات و نهايت النهايات و غايت الغايات و كمال مطلق مقام ولايت است و براي او بالا دستي نيست مگر ذات يكتاي صمدي الوهي كه مافوق التمام است و از كامل مطلق هم بالاتر است لذا فرمودند: نزلونا عن الربوبيه و قولا في حقنا ما شئتم، يعني ما را به رتبه و مقام الوهيت و ربوبيت نبريد زيرا اين غلو است و ما راضي نيستم ما مخلوق و عبد مقرب خدا هستيم نه خدا، ما مظهر تام و اتم خدا و آئينه تماي نماي ذات و صفات و اسماء او هستيم و مثل اعلاي او مي باشيم اما اينقدر هم مقام و مرتبه ي ما را تنزل ندهيد كه ما را در عداد اشخاص عادي قرار دهيد پس نه افراطي باشيد در حق ما و نه تفريطي، خذواغتنم.

مقام ولايت كليه مطلقه - مقام ولايت كليه را بايد به مقام نورانيت شناخت حضرت ولي الله اعظم علي مرتضي عليه آلاف التحية و الثناء فرمود: معرفتي بالنورانيه معرفة الله عزوجل، و اين گفته حاكي است كه معرفت به مقام نورانيت



[ صفحه 25]



آن حضرت مفتاح معرفة الله است و به همين جهت فرموده اند : بنا عرف الله، اي بمظهريتنا لجميع اسمائه و صفاته سبحانه و تعالي.

آري ولي الله مرآت و آئينه علم خدا است ولي الله مرآت و آئينه قدرت خدا است ولي الله مرآت و آئينه جمال خدا است ولي الله مرآت و آئينه جلال خدا است.

مقام ولايت كليه مطلقه - سبق و تقدم شرفي و رتبه اي و دهري و سرمدي دارد بر قاطبه ي اشياء و كافه مخلوقات و موجودات، فرمودند: نحن اناس سرمديون، پيغمبر خاتم (ص) فرموده: كنت نبيا و ادم بين الماء و الطين، وصيش حضرت علي مرتضي (ع) فرموده: كنت وليا و آدم بين الماء و الطين.



بودم آنروز من از سلسله ي باده كشان

كه نه از تاك نشان بود و نه از تاك نشان



باده از ما مست شد ني ما از او

قالب از ما هست شد ني ما از او



آري صادر نخستين و اولين جلوه رب العالمين نور ولايت است.



و من مطلع النور البسيط كلمعة

و من مشرعي البحر المحيط كقطرة



و اني و ان كنت ابن آدم صورة

فلي فيه معني شاهد بابوتي



گفتا به صورت ارچه ز اولاد آدمم

از وي به مرتبه ز همه حال برترم



بحر محيط رشحه اي از نور فائضم

نور بسيط لمعه اي از نور ازهرم



خورشيد آسمان ظهورم عجب مدار

ذرات كائنات اگر گشت مظهرم



[ صفحه 26]



ارواح قدس چيست نمودار معنيم

اشباح انس چيست نگهدار پيكرم



از عرش تا به فرش همه ذره اي بود

از نور آفتاب ضمير منورم



گر به صورت من زآدم زاده ام

هم به معني جد جد افتاده ام



لقولهم (ع): نحن الآخرون السابقون، مراد سبق سرمدي است اما بالحق لا بالذات، در شناخت مقام امامت و خلفاء و اوصياء حضرت نبي اكرم و پيغمبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم از نظر مذهب اماميه اثني عشريه دو چيز لازم و ضروري است.

اول نصوص وارده و معرفي خود حضرت ختمي مرتبت محمد صلوات الله و سلامه عليه و ديگر وجود علامات و امتيازات مقام امامت و اين هر دو چيز در شناسائي خلفاء و جانشينان حضرت پيغمبر اكرم مطابق نصوص آيات قرآنيه از نظر تنزيل و تأويل و طبق علامات و مشخصات و نشانه هاي مربوطه به امامت نسبت به دوازده نفر امام معصوم كه جانشينان رسول خاتم هستند نزد ما اماميه ثابت و مبرهن و مسلم و محقق و محرز است و به همين جهت است كه ما دوازده امام بر حق كه اول آنها ولي الله اعظم حضرت علي مرتضي و آخر آنها خاتم الاوصياء بقيةالله حضرت مهدي كه ولي عصر است آنها را خلفاء و اوصياء پيغمبر خاتم نصا به رسميت مي شناسيم.

از جمله آنها، هفتمين امام برحق حضرت موسي بن جعفر عليه صلوات الله العلي الاكبر است كه اين اشراق از كتاب جلوات رباني مربوط به شناسائي آن حضرت است.

و از جمله نصوص وارده بر امامت آن حضرت روايتي است كه شيخ مفيد آن را



[ صفحه 27]



از مفضل نقل مي كند كه گفت در محضر امام صادق كاشف حقايق عليه السلام بودم كه ابو ابراهيم آمد و پسري با صباحت بود ابو عبدالله به من فرمود : استوص به وضع امره عند من تثق به اصحابك، يعني او را به عنوان وصي من بنگر و اين سر را به كسي بگو كه مورد وثوق و اعتمادت باشد.

علامه مجلسي رحمة الله عليه از حماد بن كثير روايتي نقل كرده كه گويد محضر ابو عبدالله عليه السلام عرض نمودم پدر بزرگوارت مردم را به وجود شما مشعوف و مطمئن ساخت و شما را امام بعد از خود معرفي فرمود ما هم تقاضا داريم شما هم به وجود امام پس از خود ما را مفتخر فرمائيد پس از سخنان بسيار امام صادق عليه السلام فرمود پس از من به عبد صالح موسي مراجعه نمائيد (و او را به رسميت در امامت بعد از من بشناسيد) و اشاره فرمود و گفت: هذا الراقد، به همين فرزندم كه خوابيده است و در آن روز موسي بن جعفر پسري خردسال بود.

و نيز شيخ مفيد در ارشاد و شيخ طبرسي در اعلام الوري و مجلسي در كتاب بحار به اسناد خود از احمد بن مهران تا برسد به ابوبصير روايت مي كنند كه او گفت محضر ابوالحسن موسي بن جعفر عليه صلوات الله العلي الاكبر عرض كردم امام از كجا شناخته مي شود فرمود به چند خصلت، اول آنكه پدرش او را به امامت معرفي نموده باشد، ديگر آنكه جواب مسائل را طوري بدهد كه سائل قانع و ساكت و مجاب شود و به مسئول خود هدايت گردد و ديگر آنكه از آينده بتواند خبر دهد و نيز واقف از صحايف آسماني باشد ديگر آنكه لسان تمام السنه اهل عالم را بفهمد و بتواند پاسخ بدهد.

ابوبصير مي گويد در اين اثنا مردي از اهل خراسان آمد و شروع كرد به زبان خراساني مذاكره كردن امام هفتم عليه السلام هم به همان زبان به او پاسخ داد آن مرد خراساني گفت والله گمان نمي كردم شما به اين خوبي زبان مردم خراسان و سايرين را بدانيد فقال عليه السلام سبحان الله اذا كنت احسن ان اجيبك فما



[ صفحه 28]



فضلي عليك فيما استحق به الامامته، اگر من نتوانم تو را به زبان خودت جواب بدهم مرا چه برتري بر تو است آنگاه امام خطاب به ابوبصير فرمود و قال عليه السلام ان للامام لا يخفي عليه كلام احد من الناس و لا منطق الطير و لا كلام شي ء فيه روح، يعني ابوبصير هيچ چيزي بر امام مخفي نيست نه السنه طيور و نه السنه مختلفه بشر و نه زبان هر جنبده اي در جهان، (چه امام عالم به تمام السنه كليه موجودات است علي الاطلاق).

و نيز شيخ مفيد در ارشاد و علامه مجلسي در بحار از عبدالرحمان بن حجاج روايت كرده كه محضر حضرت امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق عليه الصلوة و السلام شرفياب شدم و امام ششم در اطاقي كه محل عبادت و مسجد مخصوص منزل او بود استراحت كرده و به دعا اشتغال داشت و در طرف راستش موسي بن جعفر كنار سجاده اش نشسته آنچه پدر دعا مي كرد او آمين مي گفت، عرض كردم فدايت شوم مي داني من از همه كس بيشتر به شما ارادت قلبي و خلوص محبت دارم و پيوسته به اجراي اوامر شما و خاندان شما جديت داشته ام اينك ميل دارم بدانم پس از شما ولي امر امامت كيست؟ حضرت امام صادق عليه السلام فرمود اي عبدالرحمان، ان موسي قد لبس الدرع فاستويت عليه، يعني اين فرزندم موسي زره امامت را پوشيده و بر اندامش رسا آمد عرض كردم كافي است كه ديگر حجتي نمي خواهم من او را پس از شما امام مي شناسم، اين روايت را در كتاب كافي از ابوعلي ارجاني فارسي نقل كرده و نام امام رضا عليه السلام را پس از موسي بن جعفر عليه السلام برده است.

پس يكي از طرق شناخت امام نصوص وارده است كه اجمالا اشاره شد و ديگر علامات و امتيازاتي است كه مقام امامت و ولايت دارد كه برخي از آن امتيازات را سابقا بعد از تعريف مقام ولايت كليه مطلقه بيان نموديم و نيز به برخي ديگر از آن علامات ضمن اشراقات ديگر كتاب جلوات رباني اشارت خواهيم كرد.



[ صفحه 29]