بازگشت

بيان ولادت و نام و القاب و كنيه ي امام هفتم


مطابق مدارك و اسناد معتبره ولادت با سعادت امام هفتم در سال يكصد و بيست و هشت هجري در روز يكشنبه هفتم شهر صفر در ابواء كه منزلي است مابين مكه و مدينه واقع شده است.

اسم شريف آن حضرت موسي و القابش كاظم و صابر و صالح و امين است و كنيه ي آن جناب ابوالحسن و ابوابراهيم است.

پدر امام هفتم حضرت ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام و مادرش عليا مكرمه مخدره معظمه (حميده ي مصفاة) نام دارد كه از اشراف و اعاظم بوده است به گواهي حضرت امام صادق كاشف حقايق حميده خاتون تصفيه شده از هر دنس مي باشد او مانند طلاي خالص است و خداوند او را براي مادري حجت پس از من آفريد، حجت خدا امام هفتم از چنين مادري متولد شده است.

حضرت امام صادق عليه السلام از ولادت اين برگزيده ي خدا براي امامت خبر داد فرمود چون تولد شود ملكي بر بازوي او مي نويسد: و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته، و پس از تولد سر به آسمان بلند نموده گويد: شهدالله انه لا اله الا هو و الملائكته و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحكيم، و اين روايت به تواتر از اصحاب خاص آن بزرگوار نقل شده است و گفته امام صادق عليه السلام تحقق پيدا نمود آري اينها از علامات مقام ولايت



[ صفحه 30]



است و امام موسي كاظم عليه السلام تمام علامات مقام ولايت و امامت را دارا بوده است. در وصف آن حضرت آمده است: و كان عليه السلام اجل الناس شأنا و اعلاهم في الدين مكانا و اسخاهم بنانا و افصحهم لسانا و اشجعهم جنانا قد خص بشرف الولاية و حاز ارث النبوة و بوأ محل الخلافة سليل النبوة و عقيدة الخلاقة، نقل از كتاب مناقب ابن شهر آشوب. يعني آن بزرگوار عليه الصلوة و السلام بزرگترين مردم بوده از حيث جلالت در شأن و مرتبه عاليه و بالاترين افراد بوده از حيث دين و كمال و مكانت رتبه شامخه و سخي ترين مردم بوده از حيث جود و بخشش و فصيح ترين مردم بوده از حيص فصاحت و بلاغت در لسان و شجاعترين مردم بوده از حيث قوت قلب و نيروي روحي و باطني، حضرتش تخصيص داده شده به شرافت ولايت كليه مطلقه و مقام ولايت و امامت را از پدرش و جدش به ارث برده و او محل خلافت و وارث نبوت و مورد عقيدت خلق بوده است.

و در مناقب آن حضرت علماي خاصه و عامه بيانات مبسوطي نموده اند كه در كتب معتبره مسطور و مذكور است.



كتاب فضل تو را آب بحر كافي نيست

كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم



و در اين مقام به اشعار درر بار از آثار مرحوم عباس قلي خان سپهر كاشاني اكتفاء مي نمائيم كه الحق عالي سروده است:



هفتمين پيشواي حق كاظم

كارگاه وجود را ناظم



برگزيده ي خداي حق رحيم

بو براهيم فخر ابراهيم



عبدصالح امام جن و بشر

ولي الله خالق اكبر





[ صفحه 31]





بو براهيم امام بر حليم

كه از وصفش كليل هست كليم



كوس علمش كه بركشد آوا

پر نمايد فضاي ارض و سما



ذره اي گر ز نور باطن او

تا بد اندر تمام كشور هو



آن چنانش سرور بفزايد

كه زهر ذره ها و هو زايد



چون به بحر محيط لم يزلي

متصل شد خداي راست ولي



ساير بحرهاي هر دو جهان

ز آب درياي او بگشت روان



گشت چون مظهر حق سبحان

جمله اشياء مظاهر او دان



آدم از وي به پيكرش شد روح

كه خبر داد ايزد سبوح



روح او در مثال آدم تافت

نور او در جمال عالم تافت



هر چه حق نسبتش به خويش دهد

خبر از برگزيدگيش دهد



عيسي از فر او شده بفلك

آدمي زو شده فزون ز ملك



چون بحق جست منزل و مأوي

بر شقاوت فزود مرد شقي





[ صفحه 32]





تاري قلب بي صفا هارون

كرد تاريك صحف انگليون



بي خبر بود از آنچه يافت سبق

خواست تاريك نور مطلق حق



هر كه بر نور حق نمايد پف

زايد از پف او بريشش تف



دشمن وي اگر رشيد بود

هم چو شداد و چون شديد بود



از نفير رشيد دون هارون

در فغانند موسي و هارون



دوزخش آنچنان شراره زند

كاهل دوزخ از او كناره زند



اي خداوند گوهر ايجاد

وي نماينده طريق سداد



اي فروزنده ي مه تابان

اي فرازنده ي سپهر گران



اي فرستنده ي تمام رسل

اي نماينده ي تمام سبل



باش در هر ممر بما همراه

بحق (لا اله الا اله الا الله)



و نيز در وصف حضرتش آمده و كان عليه السلام اعبد اهل زمانه و افضلهم و اسخاهم و اكرمهم نفسا كان يصلي نوافل الليل بصلوة الصبح ثم يعقب الي ان تطلع الشمس و يخرلله ساجدا فلا يرفع من السجود حتي يقرب زوال الشمس و



[ صفحه 33]



كان يتفقد فقراء المدينه بالليل فيحمل اليهم الزنبيل فيه العين و الورق و الدقيق و التمر و كان احفظهم لكتاب الله و احسنهم صوتا و كان اذا قرء يبكي السامعين بتلاوته و سمي بالكاظم من الغيط و صبر عليه من فعل الظالمين حتي مضي قتيله في حبسهم و ثاقهم، نقل از خرايج و جرائح قطب الدين راوندي.

يعني و بود حضرت امام موسي كاظم عليه الصلوة و السلام عابدترين مردم در ميان اهل زمان خود و بود افضل الخلق و سخي ترين مردم و بود اكرم و برتر از تمام خلق از نظر شخصيت چه آن حضرت تفوق بر تمام مردم جهان داشت و مقام امامت و پيشوائي خلق را واجد بود پيوسته به عبادت حق متعال اشتغال داشت و مستغرق در شهود جمال احديت و غرق در بحر جلال مقام صمديت بود او نوافل شب را به نماز صبح متصل مي كرد و تا طلوع شمس به عبادت مي پرداخت حضرتش هميشه تفقد حال فقراء و مسكينان مدينه مي فرمود و شب ها براي آنان خواربار به درب خانه شان مي برد و كمك به مستمندان مي كرد.

آن حضرت حافظ كتاب الله و مجري احكام قرآن بود و قرآن را با صوت خوش و دلربا تلاوت مي نمود و شنوندگان را از تلاوت قرآن به گريه مي انداخت.

مؤلف گويد كه ائمه اطهار اسوه و الگو و سرمش در تمام شئون عرفاني و اخلاقي و عبادي و افعالي هستند ما بايست از آنان پيروي نمائيم علماً و عرفانا و اخلاقا و عبادتا و افعالا، نسبت به تلاوت قرآن دستور داريم كه آن را متكي به صوت خوش بخوانيم در حديث آمده كه زينوا القرآن باصواتكم، و نيز وارد شده لكل شي ء حلية و حلية القرآن الصوت الحسن و در اين مقام اخبار بسيار است و نيز در حديث آمده، من اراد ان يتكلم مع الله فيقرء القرآن، در اين مقام به اخبار منقوله در اول تفسير صافي مراجعه شود، الحق استاد حكيم الهي قمشه اي رضوان الله تعالي در غزل قرآنيه نيكو سروده است.



چه خوش يك شب بكشي هوا را

بخلوص خواهي ز خدا خدا را





[ صفحه 34]





بحضور خواني ورقي زقرآن

فكني در آتش كتب ريا را



شود آنكه گاهي بدهند راهي

بحضور شاهي چو من گدا را



طلبم رفيقي كه دهد بشارت

بوصال ياري دل مبتلا را



مگر آشنائي ز ره عنايت

بخرد بخاري گل باغ ما را



فلكا شكستي دل عاشقان را

به چه روي بستي كمر جفا را



چو شكستي ايندل مشو ايمن از وي

كه بسوزد آهش قلم قضا را



نه حريف مائي فلكا كه يارم

شكند بنازي صف ماسوي را



يادم نمي رود از استاد پرسيدم مقصود شما از (فلكا) كيست در جواب فرمود مقصودم همين سلطان جابر ظالم رضاخان پهلوي است كه دستور كشف حجاب داده و دست تعدي دراز نموده مال و ملك مردم را غاصبانه و به زور تصاحب مي كند و مخصوصا به كشتار زوار بي گناه در مسجد گوهرشاد مشهد فرمان داده است، من تحت عنوان (فلكا) اين ستمكار را تهديد نموده ام.

و نيز قبل از اينكه تفسير (فلكا) را از استاد عالي مقام الهي قمشه اي توضيح بخواهم يادم نمي رود كه پدر بزرگوارم شيخ محمد كاظم مجتهد رباني رحمةالله عليه در قيد حيات بود اما از دست كردار ظالمانه فرعون زمان رضا خان پهلوي خيلي ناراحت و افسرده بود. با كتاب مثنوي تفألي زد كه عاقبت چه مي شود



[ صفحه 35]



اين ابيات آمد



واي بر وي گر بسايد پرده را

تيغ اللهي كند دستش جدا



دست چبود خود سرش را بركند

آن سري كز جهل شرها سر كند



هيمن مشو نوميد نور آسمان

حق چو خواهد مي رسد در يك زمان



و نيز در همان زمان بود كه پدرم با كتاب حافظ تفألي زد و اينجانب ناظر بودم ديدم اين ابيات آمد:



بر سر آنم كه گر ز دست برآيد

دست بكاري زنم كه غصه سرآيد



خلوت دل نيست جاي صحبت اغيار

ديو چون بيرون رود فرشته درآيد



صحبت حكام ظلمت شب يلداست

نور ز خورشيد خواه بو كه برآيد



بر در ارباب بي مروت دنيا

چند نشيني كه خواجه كي بدر آيد



بگذرد اين روزگار تلختر از زهر

بار دگر روزگار چون شكر آيد



صالح و طالح متاع خويش نمودند

تا كه قبول افتد و چه در نظر آيد



ببل عاشق تو عمر خواه كه آخر

باغ شود سبز و سرخ گل بدر آيد





[ صفحه 36]





صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند

بر اثر صبر نوبت ظفر آيد



غفلت حافظ در اين سراچه عجب نيست

هر كه به ميخانه رفت بي خبر آيد



پدرم به من فرمود وضع اين طور نمي ماند اين روزگار تلخ تر از زهر مبدل به روزگار بهتر خواهد شد ولي عمر من تا آن موقع باقي نيست كه آن روزگار شيرين را ببينم و عقيده ي نگارنده اين است كه آن روزگار چون شكر قيام امام خميني بود كه حق حيات به گردن ما دارد و حضرت امام موسي كاظم عليه السلام قيام آن بزرگوار را با مشخصات خود و يارانش خبر داد و اين حديث را از آن حضرت در كتاب سفينة البحار محدث قمي مسطور است كه قيامش از شهر قم است و (يدعو الناس الي الحق) الحديث. گفت:



تا يكي اتباع زنديق لعين

اسب خود تا زند در اين سرزمين



سرنگون كرد او رژيم پهلوي

خوش گرفتش تاج و تخت خسروي



آنكه بر سر تاج فرعوني نهاد

تاج و تختش داد چون موسي بباد



تا خميني رهبر و مولاي ماست

عزت و دين و شرف از آن ماست



بيان اين حديث شريف مربوط به قيام امام خميني رضوان الله تعالي از قم در پايان اشراق دوازدهم از كتاب جلوات رباني مرقوم شده است به آنجا مراجعه فرمائيد.

باري حضرت امام موسي كاظم عليه السلام منبع علم و حكمت بوده است، مكارم علمي و فضائل نفساني آن بزرگوار مشام جهانيان را معطر ساخت و



[ صفحه 37]



انوار افاضات و اشراقات علمي آن حضرت عالم را روشن و منور گردانيد.



امام اهل دين موسي بن جعفر

جهان از نكهت خلقش معطر



ز روي علم هادي امم بود

بفرط حلم در عالم علم بود



ز خويش فايح آثار سعادت

ز رويش لايح انوار سعادت



علو قدر او برتر ز افلاك

ز علمش گشته حيران عقل و ادراك



حضرتش علم به لقب كاظم شده چون هر وقت خشم مي كرد غضب خود را فرو مي نشاند و مصداق (والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس) بود و صبر و حلم و شكيبائي آن بزرگوار نظير نداشت ساليان دراز به دستور هارون عليه اللعنه زنداني بود و بالاخره در زندان حضرتش را به زهر جفا مسموم نمودند و شهيد گرديد صلوات الله و سلامه عليه ازلا و ابدا و سرمدا.



به حلم آن كاظمين الغيظ يكتا

نشان احمد مختار دارد



بعلم آن پيشواي اهل ايمان

مقام حيدر كرار دارد



يكي زنداني است آن خسرو دين

كه از شاهي عالم عار دارد



ملك بر عصمتش تقديس گويد

فلك بر رفعتش اقرار دارد



بيا رب يا رب هر شب تا سحرگاه

زبان گويا بذكر يار دارد





[ صفحه 38]





همان شاهي كه از اشراق سبحان

فزون از مهر و مه انوار دارد



تنش زنداني است اما دل پاك

بخلوت انس با دلدار دارد



چه غم دارد دلي كز عشق محبوب

نصيبي از شهود يار دارد



(از استاد الهي قمشه اي)



[ صفحه 39]