بازگشت

صفات ظاهري و باطني و اخلاق آن حضرت


حضرت كاظم (ع) داراي قامتي معتدل بود. صورتش نوراني و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود.

بدن شريفش از زيادي عبادت ضعيف شد، ولي همچنان روحي قوي و



[ صفحه 173]



قلبي تابناك داشت [1] امام كاظم به تصديق همه ي مورخان، به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است. موسي بن جعفر از عبادت و سختكوشي به «عبد صالح» معروف و در سخاوت و بخشندگي مانند نياكان بزرگوار خود بود. بدره هاي (كيسه هاي) سيصد ديناري و چهارصد ديناري و دو هزار ديناري مي آورد و بر ناتوانان و نيازمندان تقسيم مي كرد [2] از حضرت موسي كاظم روايت شده است كه فرمود: «پدرم (امام صادق - ع) پيوسته مرا به سخاوت داشتن و كرم كردن سفارش مي كرد».

امام (ع) با آن كرم و بزرگواري و بخشندگي خود لباس خشن بر تن مي كرد، چنانكه نقل كرده اند: «امام بسيار خشن پوش و روستايي لباس بود [3] » و اين خود نشان ديگري است از بلندي روح و صفاي باطن و بي اعتنايي آن امام به زرق و برقهاي گول زننده ي دنيا.

امام موسي كاظم (ع) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربان بود: هميشه در انديشه ي فقرا و بيچارگان بود، و پنهان و آشكار به آنها كمك مي كرد. برخي از فقراي مدينه او را شناخته بودند اما بعضي - پس از تبعيد حضرت از مدينه به بغداد - به كرم و بزرگواريش پي بردند و آن وجود عزيز را شناختند.

امام كاظم (ع) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادي داشت. قرآن را با صدايي حزين و خوش تلاوت مي كرد. آن چنانكه مردم در اطراف خانه ي آن حضرت گرد مي آمدند و از روي شوق و رقت گريه مي كردند. بدخواهاني



[ صفحه 174]



بودند كه آن حضرت و اجداد گراميش را - روي در روي - بد مي گفتند و سخناني دور از ادب به زبان مي راندند، ولي آن حضرت با بردباري و شكيبايي با آنها روبرو مي شد، و حتي گاهي با احسان آنها را به صلاح مي آورد، و تنبيه مي فرمود. تاريخ، برخي از اين صحنه ها را در خود نگهداشته است. لقب «كاظم» از همين جا پيدا شد. كاظم يعني: نگهدارنده و فروخورنده ي خشم. اين رفتار در برابر كسي يا كساني بوده كه از راه جهالت و ناداني يا به تحريك دشمنان به اين كارهاي زشت و دور از ادب دست مي زدند. رفتار حكيمانه و صبورانه ي آن حضرت (ع) كم كم، بر آنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت (ع) را روشن مي ساخت، اما آنجا كه پاي گفتن كلمه ي حق - در برابر سلطان و خليفه ي ستمگري - پيش مي آمد، امام كاظم (ع) مي فرمود: «قل الحق و لو كان فيه هلاكك» يعني: حق را بگو اگر چه آن حقگويي موجب هلاك تو باشد. ارزش والاي حق به اندازه اي است كه بايد افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند. در فروتني - مانند صفات شايسته ي ديگر خود - نمونه بود. با فقرا مي نشست و از بينوايان دلجويي مي كرد. بنده را با آزاد مساوي مي دانست و مي فرمود همه، فرزندان آدم و آفريده هاي خدائيم.

از ابوحنيفه نقل شده است كه گفت: «او را در كودكي ديدم و از او پرسشهايي كردم چنان پاسخ داد كه گويي از سرچشمه ي ولايت سيراب شده است. به راستي امام موسي بن جعفر (ع) فقيهي دانا و توانا و متكلمي مقتدر و زبر دست بود». محمد بن نعمان نيز مي گويد: «موسي بن جعفر را دريايي بي پايان ديدم كه مي جوشيد و مي خروشيد و بذرهاي دانش به هر سو مي پراكند».



[ صفحه 175]




پاورقي

[1] چهارده معصوم حسين عمادزاده ص 306.

[2] اسلام در ايران، توضيحات آقاي محمدرضا حكيمي، صفحه 490.

[3] مأخذ قبل، همان صفحه.