بازگشت

چند خبر از زندان موسي بن جعفر


1. روايت شده است كه برخي از زندانباناني كه هارون بر آن حضرت گمارده بود، به او گزارش دادند كه بسيار شنيده اند آن حضرت در دعاي خود مي گويد: بار خدايا، تو مي داني كه من جاي خلوتي براي عبادت از تو خواسته بودم، و تو چنين جايي براي من آماده كردي. پس سپاس از آن توست كه حاجت مرا برآوردي. [1] .

2. هارون كنيزي زيباچهره و خوش قامت را به زندان نزد امام كاظم عليه السلام فرستاد تا در زندان خدمتگزار آن حضرت باشد. امام عليه السلام آن كنيز را نپذيرفت و فرمود: من نيازي به كنيز ندارم.

هارون پيغام داد: ما با رضايت تو، تو را زنداني كرده ايم، كنيز بايد در زندان باشد.

سپس هارون ديده باني بر زندان امام قرار داد تا بنگرد كه كنيز چه مي كند.

ديده بان مي گويد كنيز آنچنان تحت تأثير عبادتهاي امام واقع شد كه به سجده افتاد و همچنان مي گفت: «قدوس سبحانك سبحانك» (اي خداي پاك و بي عيب كه از هر گونه نقص و عيب منزهي).

چون كنيز را نزد هارون آوردند، هارون درباره ي امام از او سؤال كرد و كنيز گفت: او شب و روز سرگرم نماز بود و بعد از نماز تسبيح و تقديس به جاي مي آورد. گفتم: «اي آقا، من براي خدمتگزاري به اينجا آمده ام.» فرمود: «اينها (هارون و اطرافيانش) درباره ي من چه فكر مي كنند؟» ناگهان به سويي متوجه شد



[ صفحه 255]



و من به آن سو نگريستم، باغي پر درخت و شاداب با فرشهاي زيبا و بالشهاي حرير و هواي دل انگيز و باصفا ديدم كه همه رقم غذا در آنجا بود و حوريان و غلمان بهشتي پذيرايي مي كردند. من بي اختيار به سجده افتادم تا اينكه ديده بان آمد و مرا از سجده بلند كرد و به اينجا آورد. [2] .


پاورقي

[1] ارشاد مفيد، ص 232.

[2] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 297 به نقل از سوگنامه ي آل محمد (ص).