بازگشت

خبري از شهادت در مدينه


روايت شده از يكي از خادمان امام موسي كاظم عليه السلام كه چون حضرت را از مدينه به جانب عراق بردند، آن جناب حضرت امام رضا عليه السلام را امر فرمود كه: هر شب تا مادامي كه من زنده ام و خبر وفاتم به تو نرسيده است، بايد بر در خانه بخوابي.

راوي گويد كه هر شب رختخواب آن حضرت را در دهليز خانه مي گشوديم. چون بعد از عشاء مي شد، مي آمد و در دهليز خانه به سر مي برد تا صبح. چون صبح مي شد، به خانه تشريف مي برد. چهار سال بدين حال به سر برد تا يك شبي فراش آن حضرت را گسترديم، آن جناب نيامد. به اين سبب خاطر زاكيه ي اهل و عيال متوحش شد و ما هم از نيامدن آن حضرت ترسان شديم.

چون صبح طالع گرديد، آن حضرت تشريف آورد و در خانه نزد ام احمد كه بانوي خانه بود، رفت و فرمود: بياور آن وديعتي را كه پدر بزرگوارم به تو سپرده و تسليم من نما.

ام احمد چون اين سخن را شنيد، آغاز نوحه و زاري كرد و از سينه ي پردرد آه سرد برآورد كه: والله آن مونس دل دردمندان و انيس جان مستمندان اين دار فاني را وداع نموده است.

پس آن جناب وي را تسلي داده از زاري و بي قراري منع نمود و فرمود: اين راز را افشا مكن و اين آتش حسرت را در سينه پنهان دار تا خبر شهادت آن حضرت به والي مدينه رسد.

پس ام احمد ودايعي را كه نزد او بود، به آن حضرت سپرد و گفت: روزي كه آن گل بوستان نبوت و امامت مرا وداع مي فرمود، اين امانتها را به من سپرد و فرمود كسي را از اين امر مطلع نساز و هر گاه كه من فوت شدم، پس هر يك از فرزندان من نزد تو آمد و از تو مطالبه نمود، آنها را به او تسليم كن و بدان كه در



[ صفحه 259]



آن وقت من دنيا را وداع كرده ام.

پس حضرت آن امانتها را قبض فرمود و امر كرد كه از شهادت پدر بزرگوارش لب بندد تا خبر برسد.

بعد از چند روز خبر شهادت امام موسي عليه السلام به مدينه رسيد. چون معلوم كرديم، در همان شب واقع شده بود كه جناب امام رضا عليه السلام به تأييد الهي از مدينه به بغداد رفته و مشغول تجهيز و تكفين والد ماجدش گرديده بود. آنگاه حضرت امام رضا عليه السلام و اهل بيت عصمت به مراسم ماتم حضرت موسي بن جعفر عليه السلام قيام نمودند. [1] .


پاورقي

[1] منتهي الآمال، ج 2، صص 398 و 399.