بازگشت

اختناق و كشتار سادات


اختناق در اواخر حيات امام صادق و اوايل امامت موسي بن جعفر (ع) بسيار شدت يافته بود. صاحب مقاتل الطالبين مي نويسد كه هارون حريص بود اولاد علي را بكشد. به او گفتند: يكي از جوانان به نام عبدالله بن حسن بن علي در فلان مكان زندگي مي كند. او را احضار كرد. عبدالله به هارون گفت: من از انقلابيون بني هاشم نيستم. در صحراها مشغول كارم و از راه صيد و شكار زندگي مي كنم. از خدا بترس و خون مرا نريز. هارون او را به زندان انداخت و يكي از وزرايش او را شهيد كرد.



[ صفحه 270]



هارون محمد بن يحيي بن عبدالله بن حسن بن حسن (ع) را نيز زنداني كرد و او در زندان از دنيا رفت و حسين بن عبدالله بن اسماعيل و عبدالله بن جعفر بن ابي طالب را آن قدر با تازيانه زد تا كشته شدند.

اسحاق بن حسين بن زيد بن حسن (ع) نيز در زندان هارون از دنيا رفت. عباس بن محمد بن عبدالله بن علي بن حسين (ع) بر هارون وارد شد. هارون به عباس گفت: يابن فاعله! (اي مادر فلان...) عباس گفت: آن زن مادر توست. هارون دستور داد با عمود آهن بر سرش زدند و او را شهيد كردند. [1] فشار بر آل هاشم گسترش يافت و به شيعيان سرايت كرد. ابن شاهك، شيعيان موسي بن جعفر را مي گرفت زنداني مي كرد، تازيانه و چوب مي زد و اموالشان را مصادره مي نمود تا شيعيان عراق و بغداد را معرفي كنند.

از جمله ي آنها محمد بن ابي عمير [2] بود كه سال ها او را زنداني كردند تا قضاوت قبول كند و شيعيان موسي بن جعفر را معرفي كند و اسامي آنان را به هارون بگويد. زيرا او همه ي شيعيان عراق را مي شناخت. وقتي او را صد تازيانه زدند طاقتش تمام شد و نزديك بود از شيعيان نام ببرد. صداي محمد بن يونس بن عبدالرحمان را شنيد كه گفت: يا محمد بن ابي عمير اذكر موقفك بين يدي الله؛ روزي را به ياد آور كه در پيشگاه احديت براي حساب مي ايستي. تحمل كرد و نگفت: زياده از صد هزار درهم ضرر مالي به او رسيد و مدت چهار سال در زندان به سر برد. خواهرش



[ صفحه 271]



سعيده كه از راويان حديث بود كتاب هاي او را جمع كرده و در غرفه نهاده بود. در نتيجه ي رطوبت باران از بين رفت. ناچار ابن ابي عمير حديث را از حفظ نقل مي كرد يا از نسخه هايي كه مردم از كتاب هاي او پيش از تلف نوشته بودند نقل مي كرد. به همين جهت علماي حديث، به مراسل او اعتماد دارند و مراسل او را در حكم مسانيد به حساب مي آورند. كشي مي گويد: چيزي از كتاب هاي حديث او سالم نماند. ابن ابي عمير چهل جلد حديث حفظ داشت و آنها را نوادر نام گذاشت و از اين جهت احاديث او را با وجود مقطوع السند بودن قبول مي كنند.

در روايت ديگري آمده: سندي بن شاهك به امر هارون صد و بيست چوب به او زد، فقط به جرم تشيع. سپس وي را زنداني كرد. سرانجام ابن ابي عمير بيست و يك هزار درهم داد تا از زندان خلاص شد. [3] .


پاورقي

[1] شيعه و زمامداران خودسر، ص 184.

[2] نام ابن ابي عمير، زياد بن عيسي و كنيه ي او محمد ابواحمد است و از موالي مهلب بن ابي صفره است و اصلش بغداد بوده؛ و نزد شيعه و سني مردي بزرگ منزلت بوده و از اصحاب اجماع شمرده مي شده. نزد عامه و خاصه مورد وثاقت و صداقت بوده و عابدترين و پارساترين مردم. حتي او را فاضل تر و فقيه تر از يونس بن عبدالرحمان دانسته اند و حال آن كه در فقاهت يونس گويند كه فضل بن شاذان مي گفت: ما نشاء في الاسلام رجل من سائر الناس كان افقه من سلمان الفارسي (رض) و لا نشاء بعده رجل افقه من يونس بن عبدالرحمان.

ابن ابي عمير سه نفر از امامان را درك كرده: امام موسي بن جعفر و امام رضا و امام جواد؛ و نود و چهار كتاب تصنيف كرده است. علامه خويي، 645 حديث به او نسبت داده كه وي روايت كرده است.

ابن ابي عمير بزاز بود و پانصد هزار درهم ثروت داشت لكن در نتيجه ي فشار و مصادره ي اموالش از دست او رفت. شيخ صدوق روايت كرده كه او از مردي ده هزار درهم طلب داشت و آن مرد شنيد كه ابن ابي عمير بي چيز شده. ساختمانش را به هزار درهم فروخت و به ابن ابي عمير داد. وقتي ابن ابي عمير پول ها را ديد پرسيد: اين پولها را از كجا آوردي؟ وقتي معلوم شد خانه ي مسكوني را فروخته، پول ها را قبول نكرد و گفت: ذريح محاربي از امام صادق (ع) براي من روايت كرده: «لا يخرج الرجل عن مسقط رأسه بالدين»؛ يعني انسان براي دين، خانه ي خود را ترك نمي كند. سپس فرمود: با آن كه امروز به يك درهم محتاجم اما اين پول را قبول نمي كنم.

در مقام عبادت چنان بود كه فضل بن شاذان گويد: در عراق شخصي را ديدم به رفيق خود مي گويد: تو مردي صاحب عيالي و محتاج به كار و كسبي. با اين سجده ي طولاني مي ترسم چشمان تو از بينايي بيفتد و رفيقش جواب داد: اگر بنا باشد با طول سجده چشم كور شود، بايد ابن ابي عمير نابينا گردد. چه او بعد از نماز صبح تا زوال خورشيد، يعني وقت نماز ظهر در سجده بوده و ابن ابي عمير در اين سجده ي طولاني از مولاي خود موسي بن جعفر تبعيت مي كرد. كان جليف سجدة الطويلة و الدموع الغزيرة و المناجات الكثيرة و الضراعات المتصلة كان يحيي الليل من السحر الي السحر بذل الاستغفار.» (تحفة الاحباب، ص 310 و معجم الرجال، ج 14، ص 286 - 279 با تلخيص).

[3] معجم الرجال، ج 14، ص 283 و بعد.