بازگشت

خالد بن يحيي از جعفر بن محمد سعايت مي كند


هارون گفت: اين قضاوت خوبي است. فرستاد شبانه جعفر را آوردند و جعفر مي دانست كه خالد برمكي درباره ي او سعايت مي كند. همين كه پيك رشيد را ديد فهميد كه سعايت خالد اثر كرده و براي كشته شدن احضار مي شود. لذا غسل كرد و كفن پوشيد و لباس ديگري روي كفن پوشيد. وقتي هارون او را ديد و بوي حنوط و كافور را استشمام كرد گفت: جعفر اين چه وضع است؟ گفت: يا اميرالمؤمنين! يقين كردم كه از من سعايت شده. همين كه پيك شما آمد در نفس خودم گفتم كه حتماً براي كشتن من آمده. هارون گفت: نه اين طور نيست. به من خبر رسيده كه تو خمس هر آنچه را كه به تو مي رسد نزد موسي بن جعفر مي فرستي. حتماً با آن بيست هزار دينار هم چنين كردي. جعفر گفت: خدمه ي خود را بفرستيد آن پول را با همان مهر و مومي كه به من رسيده بياورند. خادم رشيد كليد را از جعفر گرفت و رفت و همان بدره را با مهر سالم از كنيز گرفت و آورد. هارون گفت: ديگر من درباره ي تو حرفي را قبول نمي كنم. [1] .


پاورقي

[1] بحار، ج 48، ص 209-207.