بازگشت

خالد در قتل موسي بن جعفر راه ديگر مي پيمايد


خالد بن يحيي كه در اين حيله شكست خورد، از راه ديگر وارد شد. همان نوفلي، راوي سابق مي گويد كه يحيي بن خالد و پسر خالد برمكي، به يحيي بن ابي مريم گفت: مي تواني يك نفر از



[ صفحه 273]



آل ابي طالب كه دنياپرست باشد به من معرفي كني؟ گفت: مردي با اين صفت، علي بن اسماعيل بن جعفر است. يحيي كسي را براي احضار او فرستاد و او را حاضر كرد. [1] گفت: از عمويت موسي بن جعفر و شيعيان او هر چه مي داني بگو. او نيز به وعده ي پول - كه آخر سر هم به آن نرسيد - چيزهايي به يحيي بن خالد گفت و يحيي آنچه را از جعفر شنيده بود با اضافات ديگر به هارون گفت. خود علي بن اسماعيل نيز اخبار كذبي درباره ي موسي بن جعفر به هارون گفت و هارون دستور داد دويست هزار درهم به او بدهند. علي بن اسماعيل در حوالي بغداد خانه گرفته بود. افراد خود را فرستاد تا پول ها را تحويل بگيرند اما در خلال آن روزها اسهال آني بر وي عارض شد، به طوري كه روده هايش بيرون آمد و علاج نيز ممكن نشد و وقتي مال را آوردند كه در حال جان كندن بود. دراهم هارون را ديد و با حسرت گفت: ديگر آنها را براي چه مي خواهم. [2] .


پاورقي

[1] موسي بن جعفر (ع) به برادرزاده صله كرد. او از امام سعايت كرد

قبل از حركت از مدينه حضرت اين بدبخت را احضار كرد و پرسيد: برادرزاده كجا مي روي؟ گفت: به بغداد مي روم. پرسيد: براي چه مي روي؟ گفت: مقروض شده ام. امام فرمود: ديون تو را من مي دهم و هر چه خواستي نيز مي دهم. علي اعتنا نكرد. امام فرمود: پسر برادرم! توصيه ي من اين است كه بچه هاي مرا يتيم نكن. باز امام دستور داد سيصد دينار و چهار هزار درهم به او دادند. چون او پيش امام رفت، موسي بن جعفر (ع) به حاضرين مجلس فرمود: به خدا قسم در ريختن خون من و در يتيم گذاشتن اولادم خواهد كوشيد. گفتند: فدايت شويم! چرا اين مبالغ را به او عطا فرمودي، در حالي كه او قاتل توست. فرمود: آري مي دانم اما پدرم از پدرانش و از جدم رسول الله حديث نقل كرده و رحم را كه وصل كرده. اگر او قطع كند خداوند او را قطع مي كند (بحار، ج 48، ص 232) به طوري كه در متن ذكر شد، خداوند چنان ذليلانه در بغداد جانش را گرفت كه به پول هاي رشيد هم نرسيد.

[2] بحار، ج 48، ص 231، و در ص 207 هم نقل شده بدون ذيل.