بازگشت

موسي بن جعفر در زندان هارون وقار و عظمت خود را حفظ كرد


فضل بن ربيع گويد: از طرف هارون مأمور شدم پيام او را به حضرت برسانم. حضرت در حال نماز بود و به من اعتنا نداشت. وقار او مانع بود بنشينم. ناچار به شمشير تكيه كردم. در يكي از فاصله هاي نماز، سلام گفتم و عرض كردم: برادرت هارون سلام مي رساند و مي گويد درباره ي تو به ما گزارش شده بود و حال براي من معلوم شد تقصيري نداشته اي و من ميل دارم پيش ما باشي و به مدينه نروي. هر نوع غذا ميل داريد بفرماييد كه فضل در خدمت شما خواهد بود.

امام در پاسخ فضل تنها همين را گفت: «ليس لي مال فينعني و ما خلقت سئولاً؛

از مال خودم چيزي ندارم كه از آن استفاده كنم. خدايم نيز مرا اهل سؤال نيافريده. سپس با تكبير به نماز مشغول شد. [1] .



[ صفحه 278]



اين درست نظير جريان يوسف است: «قال رب السجن احب الي مما يدعونني اليه»؛ [2] پروردگارا! زنداني براي من از برآوردن خواسته هاي اين زنان محبوب تر است.

موسي بن جعفر در برابر خواسته هاي هارون همان جوابي را گفت كه يوسف گفته بود كه زندان براي من از پذيرش چنين خواسته ها محبوب تر است.

شاعر عرب گويد:



قالوا حبست فقلت ليس بضائر

حبسي و اي مهند لا يغمد



و الشمس لولا انها محجوبة

عن ناظريه لما اضاء الفرقد



و النار في احجارها مخبوئة

لا تصطلي ان لم تثيرها الا زند



والحبس ما لم تغشه لذنية

شنعاء نعم المنزل المستورد



لا تجزعن عما رأيت قيوده

فان خلا خيل الرجال قيوده



مرا به طعنه گفتند: زنداني شدي. گفتم اين عيب نيست. كدام شمشير برنده است كه به غلاف نرود.

اگر خورشيد غروب نكند و از چشمها پنهان نگردد ستاره ي ضعيف فرقدان (كه در قطب جنوب و شمال است) آشكار نمي گردد. با وجود موسي بن جعفر، هارون ظهوري ندارد مگر اينكه خورشيد امامت در زندان پنهان شد.

آتش در داخل سنگ پنهان است و آشكار نمي شود مگر اينكه آهن به او متصل شود و اصطكاك كند. جوهره ي مرد نيز با زنجير آهني روشن مي شود.

زندان مادامي كه معلول كار زشت و عار نباشد جايگاه خوبي است.

اگر پاهاي او را در زنجير بسته مي بيني بي تابي نكن؛ خلخال دست و پاي مردان همان زنجير است.

و صل علي موسي بن جعفر وصي الابرار و امام الاخيار و عيبة الانوار و وارث السكينة و الوقار؛ خدايا رحمت فرست به موسي بن جعفر، وصي نياكان و رهبر خوبان و صندوق نورها و وارث آرامش و سنگيني و بردباري. اين زيارتنامه ي سيد بن طاووس، شمه اي از مناقب و فضايل آن حضرت را در بر گرفته، از جمله وقار و مهابت آن امام را و در ذيل آن به مصائب و حالات آن بزرگوار در زندان اشاره شده. و المظتهد بالظلم و المقبور بالجور و المعذب في قعر السجون في ظلم المطامير ذي الساق المرضوض بحلق القيود؛ و سلام بر امامي كه با ظلم و ستم دشمن ترك دنيا كرده بود و با جور زنده به گور شده بود و در ته گودال ها و در تاريكي سياهچال ها شكنجه مي شد، در حالي كه حلقه هاي زنجير



[ صفحه 279]



گوشت ساقه هاي او را ساييده بود.


پاورقي

[1] يعقوبي مي نويسد: در زندان به موسي بن جعفر گفته شد: كاش به فلاني نوشته بودي درباره ي تو با رشيد سخن مي گفت. فرمود: پدرم از پدرش نقل كرده: ان الله عزوجل اوحي الي داوود يا داوود انه ما اعتصم عبد من عبادي باحد من خلقي و اني عرفت ذالك منه الا و قطعت عنه اسباب السماء و اسخنت الأرض من تحته. (تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 414).

[2] يوسف / 33.