بازگشت

فاجعه ي فخ


حسين بن علي از علويان مدينه، چون از حكومت عباسيان و ستم بسيار ايشان به ستوه آمد؛ به رضايت امام موسي كاظم عليه السلام [1] عليه هادي قيام كرد و با گروهي حدود سيصد نفر از مدينه به سوي مكه به راه افتاد.

سپاهيان هادي در محلي نزديك مكه به نام فخ، او را محاصره و او و سپاهيانش را شهيد كردند و همانند فاجعه اي كه در كربلا رخ داد؛ در مورد اينان نيز پيش آمد.

سر همه ي شهدا را بريدند و به مدينه آوردند و در مجلسي كه گروهي از فرزندان امام علي عليه السلام و از جمله ي حضرت امام كاظم عليه السلام حضور داشتند؛ سرها را به تماشا گذارند. هيچ كس هيچ نگفت جز امام كاظم عليه السلام كه چون سر حسين بن علي رهبر قيام فخ را ديدند فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون، مضي و الله مسلما صالحا صواما قواما آمرا بالمعروف و ناهيا عن المنكر ما كان في اهل بيته مثله؛ از خداونديم و به سوي او باز مي گرديم؛ سوگند به خدا كه به شهادت رسيد در حالي كه مسلمان و درستكار بود و بسيار روزه مي گرفت و بسيار شب زنده دار بود و امر به معروف و نهي از منكر مي كرد؛ در خاندان وي، چون او وجود نداشت». [2] .

هادي، گذشته از اخلاق سياسي، از جهت خصلت هاي فردي نيز مردي منحط، شرابخواره، و خوشگذران بود.

يكبار به يوسف صيقل به خاطر چند بيت شعر كه با آوايي خوش خوانده بود، به اندازه ي بار يك شتر درهم و دينار داد. [3] .



[ صفحه 367]



ابن داب نامي، مي گويد: «روزي نزد هادي رفتم، چشمانش از اثر شراب خواري و بيداري، سرخ شده بود. از من قصه اي در مورد شراب خواست، برايش به شعر گفتم. شعرها را يادداشت كرد و 40 هزار درهم به من داد». [4] .

اسحاق موصلي موسيقي دان معروف عرب، مي گويد: «اگر هادي زنده مي ماند ما ديوار خانه هايمان را بايد از طلا بالا مي برديم». [5] .

هادي نيز سال 170 هجري در گذشت و هارون شاه شد! [6] .

در اين زمان حضرت امام موسي كاظم عليه السلام چهل و دو ساله بودند.

دوران هارون، اوج اقتدار و قلدري و چپاول و كامروايي عباسيان بود. هارون در پايان مراسم بيعت، يحيي برمكي، از ايرانياني كه به وزيري پادشاه رفته بودند، را به وزارت خويش برگزيد و به او اختيار تام و مطلق در اداره ي همه ي امور و عزل و نصب هر كس داده بود و به رسم آن زمان به عنوان پشتوانه ي اين اختيار، انگشتر خويش را به او داد. [7] و خود به حيف و ميل بيت المال در شرب و زنبارگي و خريد جواهرات و لهو و لعب مشغول شد.

درآمد بيت المال در آن زمان كه گوسفند دو يا چهار ساله را به يك درهم مي فروختند؛ پانصد ميليون و دويست و چهل هزار درهم بود. [8] .

او دست به خرج اين درآمد گشود و به شاعري به نام اشجع در ازاء مديحه اي، يك ميليون درهم داد. [9] .

به ابوالعتاهيه شاعر و ابراهيم موصلي موسيقيدان به خاطر چند بيت شعر و قدري ساز و آواز، هر يك صد هزار درهم و صد دست لباس داد. [10] .

در قصر هارون گروه زيادي از زنان خوش آواز و سازنواز فراهم آمده بودند و انواع و اقسام سازهاي موسيقي آن عصر، در آنجا وجود داشت. [11] .

هارون به جواهرات علاقه اي بي مانند داشت؛ يك بار براي خريد يك انگشتر صد هزار دينار پرداخت. [12] .

هر روز ده هزار درهم خرج آشپزخانه اش بود و گاه تا سي رنگ غذا برايش درست مي كردند. [13] .

يك روز هارون غذايي از گوشت شتر طلبيد؛ چون آوردند، جعفر برمكي گفت: «خليفه



[ صفحه 368]



مي دانند كه اين غذا كه برايشان فراهم آورده اند چقدر خرج برداشته است؟»

- سه درهم...

- نه به خدا، چهار هزار درهم تاكنون خرج برداشته؛ زيرا مدتها است كه هر روز شتري مي كشند تا اگر خليفه ميل به گوشت شتر فرمودند آماده باشد! [14] .

هارون قمار هم مي كرد و باده نيز بسيار مي نوشيد، حتي گاه با همه ي حاضران در مجلس. [15] .

با وجود اين، از سر عوام فريبي به برخي از مظاهر اسلامي هم تظاهر مي كرد؛ حج مي گذارد و گاه به برخي از وعاظ مي گفت او را موعظه كنند و مي گريست...!



[ صفحه 369]




پاورقي

[1] مقاتل الطالبين، ص 447.

[2] مقاتل الطالبين، چاپ مصر ص 453.

[3] تاريخ طبري، ج 10، ص 592، چاپ لندن.

[4] تاريخ طبري، ج 10، ص 593، چاپ لندن.

[5] حياة الامام، ج 1، ص 458.

[6] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 407، چاپ بيروت.

[7] طبري، ج 10، ص 603.

[8] حياة الامام، ص 29.

[9] حياة الامام، ج 2، ص 39.

[10] حياة الامام، ج 2، ص 32.

[11] حياة الامام، ج 2، ص 62.

[12] الامامة و السياسة، ج 2.

[13] حياة الامام، ج 2، ص 39.

[14] حياة الامام، ج 2، ص 40.

[15] حياة الامام، ج 2، ص 70.