بازگشت

سخاوت و بخشندگي


امام عليه السلام به دنيا به چشم هدف نمي نگريست و اگر مالي فراهم مي آورد و دوست داشت با آن خدمتي بكند و روح پريشان افسرده اي را آرامش بخشد و گرسنه اي را سير كند و برهنه اي را بپوشاند.

- محمد بن عبدالله بكري مي گويد: «از جهت مالي سخت درمانده شده بودم و براي آنكه پولي قرض كنم وارد مدينه شدم، اما هر چه اين در و آن در زدم نتيجه نگرفتم و بسيار خسته شدم. با خود گفتم خدمت حضرت ابو الحسن موسي بن جعفر - كه درود خدا بر او باد - بروم و از



[ صفحه 380]



روزگار خويش نزد آن بزرگ شكايت كنم.

پرسان پرسان ايشان را در مزرعه اي در يكي از روستاهاي اطراف مدينه سرگرم كار يافتم. امام براي پذيرايي از من نزدم آمدند و با من غذا ميل فرمودند؛ پس از صرف غذا پرسيدند: «با من كاري داشتي؟»

ماجرا را برايشان عرض كردم؛ امام برخاستند و به اطاقي در كنار مزرعه رفتند و بازگشتند و با خود سيصد دينار طلا آوردند و به من دادند و من بر مركب خود و بر مركب مراد سوار شدم و بازگشتم». [1] .

- عيسي بن محمد كه سنش به نود رسيده بود مي گويد: «يك سال خربزه و خيار و كدو كاشته بودم؛ هنگام چيدن نزديك مي شد كه ملخ تمام محصول را از بين برد و من يكصد و بيست دينار خسارت ديدم.

در همين ايام، حضرت امام كاظم عليه السلام (كه گويي مراقب احوال يكايك ما شيعيان مي بودند) يك روز نزد من آمدند و سلام كردند و حالم را پرسيدند؛ عرض كردم: «ملخ همه ي كشت مرا از بين برد».

پرسيدند: «چقدر خسارت ديده اي؟»

گفتم: «با پول شترها صد و بيست دينار».

امام عليه السلام يكصد و پنجاه دينار به من دادند.

عرض كردم: «شما كه وجود با بركتي هستيد به مزرعه ي من تشريف بياوريد و دعا كنيد».

امام آمدند و دعا كردند و فرمودند: «از پيامبر روايت شده است كه: به باقيمانده هاي ملك و مالي كه به آن لطمه وارد آمده است، بچسبيد».

من همان زمين را آب دادم و خدا به آن بركت داد و چندان محصول آورد كه به ده هزار فروختم». [2] .



[ صفحه 381]




پاورقي

[1] تاريخ بغداد، ج 13 - ص 28.

[2] تاريخ بغداد، ج 13، ص 29.