بازگشت

سخن چيني محمد بن اسماعيل برادرزاده ي امام كاظم


گفتار و حركات و شيوه هاي زندگي امام موسي بن جعفر (ع)، و حتي سكوت آن حضرت يك نوع مبارزه با دستگاه هارون بود، و هارون دنبال بهانه مي گرديد تا فرصتي به دست آيد و آن حضرت را به شهادت برساند، يكي از افرادي كه بهانه به دست هارون داد و او را در تصميم خود جدي و شتابزده كرد، محمد بن اسماعيل بن امام صادق (ع) (برادرزاده امام كاظم عليه السلام) بود. [1] .



[ صفحه 93]



علي بن جعفر (برادر امام كاظم) مي گويد: براي انجام عمره ي ماه رجب در مكه بوديم كه محمد بن اسماعيل نزد من آمد و گفت: «عمو جان تصميم دارم به بغداد مسافرت كنم، دوست دارم با عمويم موسي بن جعفر (ع) خداحافظي نمايم، دلم مي خواهد تو نيز همراه من باشي»، من با او به حضور امام كاظم (ع) رفتيم، پارچه ي رنگ كرده اي به گردنش بسته بود و پائين آستانه ي در نشست و من خم شدم و سر آن حضرت را بوسيدم و عرض كردم: برادرزاده، محمد بن اسماعيل، مي خواهد مسافرت برود، آمده تا با شما خداحافظي كند.

فرمود: بگو بيايد، من او را كه در كناري ايستاده بود صدا زدم، نزديك آمد و سر حضرت را بوسيد و گفت: قربانت مرا سفارشي كن و به من پند و موعظه بفرما.

امام كاظم به محمد بن اسماعيل فرمود:

اوصييك ان تتقي الله في دمي.

:«سفارشت مي كنم كه درباره ي خون من از خدا بترسي» (و باعث ريختن خون من نگردي).

محمد گفت: هر كس درباره ي تو بدي كند، به خودش مي رسد، سپس براي بدخواه امام كاظم (ع) نفرين كرد.

بار ديگر محمد، سر عمويش امام كاظم (ع) را بوسيد و گفت: مرا موعظه كن.

امام بار ديگر فرمود: «تو را سفارش مي كنم كه درباره ي خون من از خدا بترسي».

او باز هم سخن قبل را تكرار كرد.

و براي بار سوم اما را بوسيد و گفت: اي عمو! مرا موعظه كن.

امام براي سومين بار به او فرمود: «تو را درباره ي خون خودم سفارش مي كنم كه از خدا بترسي».

محمد بن اسماعيل باز بر بدخواه امام نفرين كرد.

علي بن جعفر مي گويد: در اين هنگام برادرم امام كاظم (ع) به من فرمود: اينجا



[ صفحه 94]



باش، من ايستادم، حضرت به اندرون رفت و مرا صدا زد، نزدش رفتم كيسه اي كه محتوي صد دينار بود به من داد و فرمود: اين پول را به پسر برادرت (محمد) بده تا در سفر كمك خرجش باشد، دو كيسه ديگر نيز داد و فرمود: همه را به او بده.

عرض كردم: اگر طبق آن چه فرمودي از او مي ترسي، پس چرا او را عليه خود كمك مي كني؟

فرمود: هرگاه من صله ي رحم كنم، ولي او قطع رحم نمايد، خدا عمرش را قطع مي كند، سپس سه هزار درهم ديگر كه در همياني بود داد و فرمود: به او بده، من نزد محمد بن اسماعيل رفتم كيسه اول (صد دينار) را دادم، بسيار خوشحال شد و براي عمويش دعا كرد، كيسه ي دوم و سوم را دادم به گونه اي خوشحال شد كه گمان كردم ديگر به بغداد نمي رود، باز سيصد درهم به او دادم.

ولي در عين حال او به بغداد نزد هارون رفت و گفت: «گمان نمي كردم در روي زمين دو خليفه باشد، تا اين كه ديدم مردم به عمويم موسي بن جعفر (ع) به عنوان خلافت سلام مي كنند». (به اين ترتيب سخن چيني كرد و هارون را بر ضد امام كاظم (ع) برانگيخت).

هارون صد هزار درهم براي او فرستاد، ولي خداوند او را به بيماري «ذبحه» (درد شديد گلو شبيه ديفتري) مبتلا كرد، كه نتوانست به يك درهمش بنگرد و آن را به مصرف برساند، و به اين ترتيب مرد. [2] .


پاورقي

[1] طبق بعضي از روايات، نام اين شخص علي بن اسماعيل بوده است چنان كه در روايت بعد ذكر خواهد شد، و شايد دو نفر باشند.

[2] اصول كافي ج 1 ص 485.