بازگشت

سخن چيني علي بن اسماعيل


يحيي بن خالد (وزير هارون) به يحيي بن ابي مريم گفت: مرا به يكي از افراد آل ابو طالب راهنمائي كن كه دلبستگي به دنيا داشته باشد، تا به زندگي مادي او توسعه بدهيم (و در نتيجه او را پلي براي كشتن موسي بن جعفر (ع) قرار دهيم).



[ صفحه 95]



يحيي بن ابي ليلي گفت: من مردي را به اين صفت مي شناسم و او علي بن اسماعيل بن امام صادق (ع) است، يحيي بن خالد نزد او فرستاد، او حاضر شد، به او گفت: از عمويت (موسي بن جعفر) و شيعيان او چه خبر؟

علي بن اسماعيل گفت: «او پيرواني دارد و اموال بسياري نزد او مي آورند و اخيرا با آن اموال باغي به نام «بشيره» به سي هزار دينار خريده است...».

تا اينكه سالي هارون در حج شركت كرد، و پس از مراسم حج به سوي عراق رهسپار شد، علي بن اسماعيل نيز تصميم گرفت با كاروان خليفه به سوي عراق حركت كند، امام كاظم (ع) برادرزاده اش (علي بن اسماعيل) را خواست و به او گفت: براي چه مي خواهي با خليفه به سوي عراق بروي؟

علي بن اسماعيل گفت: مقروض هستم.

امام فرمود: قرض تو به عهده ي من.

او گفت: مي خواهم معاش زندگي خانواده ام را تأمين كنم.

امام گفت: من عهده دار تأمين معاش آنها مي شوم.

او گفت: نه، من بايد مسافرت كنم.

امام كاظم (ع) سيصد دينار و چهار هزار درهم، توسط برادرش محمد بن جعفر براي ا و فرستاد و پيام داد، اكنون كه مي روي اين پول را به عنوان خرج سفر با خود ببر و فرزندانم را يتيم نكن (اجعل هذا في جهازك و لا تؤتم ولدي). [1] .

در روايت ديگر آمده: امام كاظم (ع) به او فرموده: «سوگند به خدا او براي ريختن خون من، سعايت و سخن چيني مي كند و فرزندانم را يتيم مي نمايد...».

سرانجام علي بن اسماعيل نزد يحيي بن خالد (در بغداد) رفت و جريان امام كاظم (ع) را گفت، و يحيي او را نزد هارون برد، او به هارون گفت: «اموال بسيار از



[ صفحه 96]



مشرق و مغرب نزد موسي بن جعفر مي آورند، او چند خانه براي انبار آن اموال دارد، و باغي به سيصد هزار دينار خريده است و نام آن باغ را «يسيره» گذاشته است...».

هارون دستور داد دويست هزار درهم به او جايزه دادند تا در بعضي از نواحي بغداد، براي خود خانه بسازد و زندگي خود را رونق دهد.

او در يكي از بلاد شرق بغداد سكونت گزيد، تا اينكه روزي به بيت الخلاء رفت و بر اثر ابتلاي به بيماري خاص، همه ي روده هايش از او دفع شد و همانجا به زمين افتاد، حاضران هر كار كردند كه آن روده ها را در جاي خود قرار دهند نتوانستند و او به حال مرگ افتاد، اموالش را نزدش آوردند، گفت:

ما اصنع به و انا في الموت.

:«اين پول ها را چه كنم؟ و به چه درد من مي خورد با اينكه در حال جان كندن هستم». [2] .


پاورقي

[1] عيون اخبار الرضا ج 1 ص 69.

[2] بحار ج 48 ص 232.