بازگشت

مقدمه (امام موسي كاظم)




و كاظم غيظه الطهر موسي

الي ربي جعلت وسيلتين



اللهم صل وسلم و زد و بارك علي السيد الكريم و الامام الحليم و سمي الكليم الكاظم الكظيم القائد الجيش المدفون بمقابر القريش صاحب الشرف الانور و المجد الاظهر و الجبين الازهر الامام الحق ابي ابراهيم موسي بن جعفر صلوات الله و سلامه عليه و علي آبائه الطاهرين



يا اباابراهيم يا موسي بن جعفر ايها الكاظم يابن رسول الله انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الي الله و قدمناك بين يدي حاجاتنا يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله



يا سمي الكليم جئتك اسمعي

نحو معاك قاصدا من بلادي



ليس تقضي لنا الحوائج الا

عند باب الرجاء جدالجواد



امام هفتم موسي بن جعفر آن شه كونين

كه بد پناه دو گيتي و آيت العظمي



ز ظلم هارون گشت او شهيد و تاريخ او را

ز من چو خواهي جوي از ولي «طيب موسي» 183



[ صفحه 301]



مدايحي وقف علي الكاظم

فما علي العاذل اللايم



و كيف لا امدح مولا غدا

في عصره خير بني آدم



و من كموسي او كابائه

او كعلي و الي القائم



امام حق يقتضي عدله

لوسلم الحكم الي الحاكم



اضافة العدل و بذل الندي

و الكف من عادته الظالم



يبسم للسائل متبشرا

افديه من مستبشر باسم



مآثر نعجز عن وصفها

بلاغة الناثر و الناظم



في العلم بحر داخر مده

و في الوغي امضي من الصارم



يعد ان قسيت الي جوده

معايبا ما قيل عن حاتم



قد استوي في شرف المرتقي

كلا تساوت حلقة الخاتم



من ذا يجار بهم اذا ما اعتزوا

الي علي والي فاطم



يا آل طه انا عبد لكم

باق علي حبكم اللازم



ارجوبكم نيل الاماني عدا

اذا استبانت حسرة النادم [1] .



شورش عشق تو در هيچ سري نيست كه نيست

منظر روي تو زيب نظري نيست كه نيست



نيست يك مرغ دلي كش نفكندي به قفس

تير بيداد تو تا پرپري نيست كه نيست



ز فغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان

سگ كويت همه شب تا سحري نيست كه نيست



نه همين از غم تو سينه ي ما صد چاك است

داغ تو لاله صفت برجگري نيست كه نيست



موسئي نيست كه دعوي اناالحق شنود

ورنه اين زمزمه اندر شجري نيست كه نيست



چشم ما ديده خفاش بود ورنه ترا

پرتو حسن به ديوار و دري نيست كه نيست



گوش اسرار شنو نيست و گرنه (اسرار)

برش از عالم معني خبري نيست كه نيست



اسرار سبزواري



[ صفحه 302]



ليس الرشيد رشيدا في سياسته

و ليس ابنه المأمون مأمونا



علل تشكيل اجتماعات بشري حس احتياج و نياز آنها براي تغذيه جسم و روح است جمعيت هاي آدميان در روي كره خاك همه در هر كجا باشند به منظور رفع اين احتياج و تشريك مساعي در بالا بردن سطح زندگي دست به دست يكديگر داده و پيرامون هر جمعي تمركز يافته و با تبادل افكار عمومي در بالا بردن سطح زندگي و رشد عقلي كوشيده اند.

هر كس در جامعه انسانيت بيشتر احساسات علمي داشت و خدمات اجتماعي كرد ارزش آن بيشتر و نياز مردم به آن افزونتر بود - اين خدمات چه در راه تغذيه جسماني براي نشو و نماي بدن يا غذاي روحاني براي تكامل نفس و رشد عقلي باشد مورد نياز كليه افراد است كه هر اندازه افق انديشه و فكر پيشوا و زعيم قوم بارزتر و احاطه و سلطه روح او وسيع تر باشد افراد جامعه بيشتر از اثر وجودي او بهره مند مي گردند.

اين طبقه ممتاز به علماء و دانشمندان تعبير شده اند اعم از اين كه علم آنها از طريق فكر و مطالعه كتب طبيعت به حركت افتاده باشد يا در اثر تعليم و تربيت اكتسابي در كتب تدويني و مكتب آموزش مطالب را فراگرفته باشند در هر حال سنت اجتماع بشر اين بوده كه به اين افراد ارزش و احترام مي گذاشته اند.

بقاء و دوام ملتها - رشد و رقاء - افتخار و شرف هر جامعه در تكثير اين افراد است هر اندازه افراد دانا و آشنا به آموزش و پرورش عصر در هر جامعه بيشتر باشد آن جامعه سطح فكر و افق انديشه اش بازتر و رشد عقلي و رقاء ملي آن افزون تر خواهد بود.

اين سنت طبيعي در بشر همدوش با خلقت آدم ابوالبشر قبل از هر چيز او را در مكتب ربوبي علم و دانش آموخت تا راه و روش زندگي را فراگيرد و قرآن مجيد هم مؤيد اين گفتار است آنجا كه مي فرمايد: وعلم آدم الاسماء كلها تمام مظاهر حيات و زندگي مادي و معنوي را به نام و نشاني كامل به آدم آموخت و معلم او شديدالقوي بود و اين بحث محتاج كتاب مفصلي است كه اكنون مورد گفتگوي ما نيست.



[ صفحه 303]



اين مقدمه را براي آن آوردم كه متذكر گردم مقام علم و دانش هميشه و همه جا در تمام ملل اهميت داشته زيرا مورد احتياج همه كس بوده است و بالاترين مقام علمي آن مكتب ربوبي است كه در درجه اول انبياء و سپس اولياء را تربيت كرده و علوم آنها منبع وحي و الهام براي كليه شئون زندگي بشر بود و لذا در هر عصر تمام طبقات مردم از محضر امام هر كس به هر اندازه ظرفيت داشته بهره مند گشته است.

در نيم قرن دوم هجري كه علوم اسلامي در دانشگاه جعفري تدريس شد و مردم جهان فهميدند علم هم مانند سيادت از مختصات خاندان علي و اهل بيت است از هر طرف بسوي مدينه رهسپار مي شدند تا از منبع وحي و الهام آسماني سرچشمه بگيرند - و گرسنگي دروني خود را با غذاهاي علمي و روحاني رفع و تشفي دل دهند.

حضرت امام موسي عليه السلام پس از جدش و پدرش كه شارح و مبين اين دانشگاه بودند و اصول علوم و دين را براي مردم تشريح كرده نقش اوهام و خرافات مذاهب و نحل و عقايد باطله را زدودند مردم در فروع محتاج به يك مبين و شارحي بودند كه جزئيات امر دين را به آنها نشان دهد.

و از اين رو مردمي كه از مكتب جعفري دانش آموخته بودند و يا براي استفاده به مدينه آمده و درك محضر امام صادق را نكرده بودند پيرامون شخصيت حضرت موسي بن جعفر گرديده از درياي مواج علوم امامت حضرت كاظم استفاده مي كردند و سيراب مي شدند توجه اين جمعيت به مقام امام هفتم موجب بيم هادي و مهدي و هارون الرشيد عباسي شد و لذا در مقام برآمدند كه ابرهاي تاريكي روي چهره زيباي فروزان علم و دانش علوي كشيده و مانع پرتو افكني بشوند و چون با تهديد و زجر و وعده وعيد نتوانستند آفتاب امامت را در ظلمات زندان مخفي كرده چهارده سال مانع شدند كسي از پرتو افاضات او بهره مند شود و لذا درس تقيه از اينجا شروع شد تا پيروان مكتب جعفري به شكنجه و عذاب نيفتند.

صفحات اوراق زندگي حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مشحون بر يك سلسله احتجاجات علمي درباره توحيد و نبوت و امامت است و قسمت ديگر شامل تشريح فروع احكام دين اسلام و طريقه سير و سلوك در مذهب جعفري است كه پيروان اين مكتب چگونه بايد طي مدارج عاليه علم و دين بنمايند.

چون مكتب جعفري به دست حضرت كاظم عليه السلام توسعه مي يافت و هارون بيمناك شد پس



[ صفحه 304]



از احتجاجات مفصلي كه با حضرت موسي بن جعفر كرد يقين او بر اعلميت و امامت او مسلم گرديد به مدينه آمد و با معذرت از پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم امام هفتم را دستگير و زنداني كرد و اگر اين بزرگترين خليفه اسلامي به آن كشور پهناور و نفوذ اسلام از شخصيت علمي حضرت موسي بن جعفر عليه السلام استفاده مي كرد و دانشگاه اسلام را به رياست او نگاه مي داشت يقينا لكه ننگي بر دامن حكومت او نبود و دنياي اسلام هم پيشرفت بيشتري مي كرد اينك صفحات اوراق زندگي حضرت امام هفتم باب الحوائج را ورق مي زنيم تا مطالب بر ما روشن شود.

زندگاني امام موسي كاظم عليه السلام به دنباله مكتب جعفري يك دانشگاه پهناوري شد كه هنوز جهان علم و دانش بالنصر افتخار مي نمايد همه علوم رياضي طبيعي - الهي در آن دانشگاه تدريس مي شد و امام هفتم رهبر و مدرس و راهنماي دانشگاه جعفري بود به طوري كه شرح آن را مفصلا در دو جلد مفصل نگاشته ام.

عماد زاده



[ صفحه 305]




پاورقي

[1] از علامه اربلي در كشف الغمه ص 256.