بازگشت

واقعه فخ




افاطم قومي يا بنت الخير فائدبي

نجوم سموات بارض فلات



قبور بكوفان و اخري بطيبة

و اخري بفخ نالها صلوات



در قصيده تائيه دعبل خزاعي

فخ به فتح فا و تشديد خاء محلي است در يك فرسخي مكه معظمه از راه مدينه و قبور شهداء فخ در آنجا ميان حصاري است كه مزار عمومي مي باشد.

حسين بن علي بن عابد بن حسن بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب عليه السلام معروف به صاحب الفخ از سادات علماي اسلام و از كساني است كه درباره تجديد مجد و عظمت تشيع قيام خونين كرد و در سال 169 يك قرن پس از واقعه طف كربلا واقعه خونيني ديگر بوجود آورد كه قرنهاست از نظرهاي مورخين محو نگشته و اثري عميق در عالم تشيع بجا گذاشت.

در سابق اشاره شد كه بني عباس فقط در مقام اختفاء و محو بني هاشم برآمدند كه اولاد علي با داشتن علم و سيادت و صدقات فراوان و وجهه ملي مسلمين مبادا قيام كنند و خلافت را از



[ صفحه 329]



بني عباس گرفته به بني علي انتقال دهند و براي آنكه قدرت علمي و مالي و سيادت آنها را در هم بشكنند كارها كردند كه از جمله تحريك شاگردان مكتب جعفري بود به امامت برگزيدند و مذهب حنفي و مالكي و حنبلي و شافعي را بوجود آورده تقويت كردند و تا كنون هم حفظ اين مذاهب موجب ادامه حكومت آنها بوده است تاريخ هشتصد ساله اسلام تا جنگهاي صليبي سقوط بني عباس و ايجاد دولت عثماني تا اوايل قرن 14 پس از جنگ بين المللي اول اين حقايق تاريخي را نشان مي دهد.

در مدينه عمال دولت مهدي بن منصور دوانيقي سيره بني اميه را پيش گرفتند و نسبت به آل علي نهايت ظلم و ستم روا داشتند. ابوالفرج اصفهاني مي نويسد هادي عباسي اسحق بن عيسي بن علي را والي مدينه نمود اين والي هم عبدالعزيز بن عبدالله بن عمر بن الخطاب را جانشين خود در مدينه معين كرد اين معاون فرمانداري مردي بسيار ظالم و فاسق و متهتك بود از سرسخت ترين دشمنان آل ابوطالب بود بسيار بدرفتاري با آل علي مي كرد چنانچه از ظلم او به تنگ آمدند و بديهي است هر كه از جان دست بشويد هر چه در دل دارد بگويد.

حسين بن علي صاحب الفخ از مفاخر سادات حسني و از نقباء و نجباي علماي مدينه و رئيس قوم بود 26 نفر از اولاد علي عليه السلام در خانه او و از ملازمين در ركاب او بودند مانند يحيي و سليمان و ادريس اولادهاي عبدالله بن حسن مثني و عبدالله افطس پسر حسن مثلث و ابراهيم بن اسماعيل طباطبائي و عمر بن حسن بن مثلث و عبدالله بن اسحق بن ابراهيم بن حسن مثني و عيسي بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام و غيره اين بيست و شش نفر اولاد امام حسن سبط اكبر و اولاد امام حسين سيدالشهداء عليه السلام بودند - اين طبقه سادات ده نفر موالي داشتند و جمعي هم از فدائيان بودند و گروهي از مردم رنج كشيده و ستمديده نيز به آنها ملحق شده عينا داستان اصحاب كهف و واقعه طف تجديد شد.

چون بيدادگري عبدالعزيز عمري اين طبقه ممتازه را از حقوق اجتماعي محروم كرد و به جان آمدند ناگزيز به قيام شدند و در ذي قعده سال 169 صبحگاه مهياي خروج شده و چون مؤذن اذان صبح را گفت - داخل مسجد شدند و افطس بر مناره بالا رفت و اذان حي علي خيرالعمل كه اثر تشيع است گفت - عمري معاون فرمان دار مدينه چون اين صدا بشنيد با همه قسي القلبي از بيم جان فرار كرد و از مدينه بيرون رفت جناب حسين نماز صبح را



[ صفحه 330]



با همراهان خود خواند و بر منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناي الهي گفت اي مردم منم فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم كه بر منبر آمده ام و شما را دعوت مي كنم به عمل سنت پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و روش اميرالمؤمنين عليه السلام و عمل به تعليمات جعفري گروهي بسيار هم از مردم بيعت كردند.

حماد به رهبري داروغه و رئيس نظميه شهر مدينه بر در مسجد آمد تا از آنها جلوگيري كند يحيي بن عبدالله محض چنان شمشير به او زد كه همانجا جان سپرد كلاهش دو نيم شد و يحيي به لشكر او حمله كرد همه گريختند - مبرك ترك از امراء خليفه عباسي بود به قصد حج به مدينه آمده بود كه به مكه برود چون اين واقعه را شنيد براي حسين بن علي عليه السلام پيغام كرد من نمي خواهم به جنگ تو مبتلا شوم جمعي را ولو ده نفر هم باشند دنبال من بفرست تا من بدين وسيله از شهر بيرون روم مبرك از شهر مدينه به طرف مكه به عنوان فرار گريخت - حسين بن علي عليه السلام با همراهانش به طرف مكه حركت كردند چون به فخ كه يك فرسخي مكه است رسيدند سيصد نفر از بزرگان و موالي لشكر هادي خليفه عباسي برادر هارون به استقبال آنها آمدند در ميان مستقبلين كه براي حج به مكه آمده بودند از بني عباس - عباس بن ابي محمد - سليمان بن جعفر عموي هارون و موسي بن عيسي بودند و مبرك ترك و حسن حاجب و حسين بن يقطين نيز به آنها ملحق شدند و اين جمعيت زياد برابر جمعيت جناب حسين بن علي عليه السلام ايستادند روز 8 ذي حجه سال 169 اول عرض امان كردند و گفتند ما ضامن شما مي شويم كه خليفه به شما ضرري نرساند - حسين صاحب الفخ قبول نكرد تا جنگ مهمي بين آنها واقع شد اين عده قليل گروه كثيري از مخالفين را كشتند تا آنكه محمد بن سليمان از عقب ايشان رسيد و لشكر حسين را با سادات و مواليان به قتل رسانيد و بسياري از سادات را اسير كردند.

مسعودي در مروج الذهب مي نويسد ابدان سادات علوي آن قدر روي زمين ماند كه درندگان صحرا آنها را خوردند و لشكر بني عباس سرهاي شهداي فخ را آوردند در مجلسي كه حضرت امام موسي كاظم عليه السلام حضور داشتند موسي و عباس عباسي از امام هفتم پرسيدند اين سر حسين است آن حضرت آه سردي كشيد و گفت انا لله و انا اليه راجعون آري اين سر حسين است او مردي درست كار و روزه دار - نمازگذار- صالح - آمر به معروف ناهي از منكر بود در ميان سادات حسني نظير نداشت.



[ صفحه 331]



چون اسيران را نزد هادي خليفه عباسي بردند امر كرد همه آنها را كشتند و همان روزها خليفه درگذشت.

مسعودي در مروج الذهب رثائي گفته كه بدين شرح است:



فلابكين علي بن الحسين بعولة و علي الحسن

و علي بن عاتكة الذي ابوه ليس له كفن



تركوا بفخ عداوة في غير منزله الوطن

كانوا كراما قتلوا لاطائشين و لاجبن



غسلوا المذلة عنهم غسل الثياب من الدرن

هدي العباد بحدهم فلهم علي الناس المنن



حسين بن علي صاحب الفخ مادرش عاتكه و سنش 26 ساله بود [1] .


پاورقي

[1] مروج الذهب مسعودي ص 247 ج 3 - مقاتل الطالبيين - منتخب التواريخ ص 362 - زندگاني موسي بن جعفر ص 100.