بازگشت

تشييع جنازه ي حضرت موسي بن جعفر


آن طوري كه تاريخ نشان مي دهد تا كنون تشييع جنازه ي به عظمت و اهميت تشييع جنازه حضرت موسي الكاظم عليه السلام در دنيا رخ نداده است بغداد از سال 150 تا سال 350 هجري مركز بزرگترين امپراطوري هاي جهان بود مركزي كه بر روي كره خاك در آن عصر حكومت داشت و ملتي را قي نبود مگر آنكه زير فرمان حكومت اسلام باشد - پرچم سبز توحيد از جزيره ي عربستان تا ديوار چين و سواحل درياي مديترانه و قاره هاي آسيا و آفريقا و اروپا را به زنجير وحدت به هم متصل و مربوط ساخته بود هر فرماني از بغداد صادر مي شد در تمام دنياي آن روز كه عظمت امپراطوري اسلام بود نفوذ داشت شهر بغداد كه بزرگترين پايتختهاي اسلامي و از بناهاي مسلمين بوده داراي اهميت فراواني از نظر ثروت و علم و سياست و جمعيت شد - جمعيت آنجا را مورخين قديم تا دو ميليون نوشته اند خطيب در تاريخ بغداد مي نويسد اين شهر سال 145 ساخته شد زمان هارون 1500000 نفر جمعيت داشت 57750 جريب مساحت آن بود 43 محله داشت.

حضرت موسي بن جعفر كه امام هفتم مسلمين بود و مخصوص به امامت و خلافت و متصف به فضيلت و منقبت و متظاهر به سجاياي نفساني و ملكات آسماني بوده بي نهايت مورد توجه مسلمين و مخصوصا ايرانيان شيعه و فرقه ي اماميه بود - پدرش حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السلام كسي بود كه 12 هزار شاگرد داشت و هميشه چهار هزار در مسجد كوفه و بقيه در اندلس و مراكش و مصر و مدينه و مكه و بصره و كوفه كه مراكز مهم اسلامي بود متفقا در درس خود مي گفتند حدثنا جعفر بن محمد الصادق عليه السلام اين عظمت مقام علمي به وراثت و مشيت پروردگار به موسي بن جعفر عليه السلام رسيد از طرف ديگر مظلوميت و محروميت از زندگاني اجتماعي و محبوس ماندن او بيشتر مقام و منزلت او را در دلها تقويت كرد. دولت هارون



[ صفحه 343]



نمي گذاشت مردم بفهمند موسي كجاست و به چه حال است لذا در توقيف و تبعيد از بيم مردم دو قافله از مدينه بيرون كرد و نگذاشت بفهمند امام هفتم را به كجا تبعيد مي كند تا مردم مي فهميدند حضرت موسي عليه السلام در كدام زندان است او را از زنداني به زندان ديگري منتقل مي كرد و هر چه مي كوشيد زودتر آن حضرت را مسموم كند تا چهار سال موفق نشد زيرا رفتار امام طوري بود كه زندانبان را هم با همه شقاوت مطيع و مريد مي ساخت به طوري كه حاضر به چنين جنايتي نشدند تا سندي بن شاهك ارمني قساوت خود را نشان داد و مرتكب بزرگترين جنايت تاريخي شد ولي چون عمال هارون خواستند خود را تبرئه كنند و شهادت او را مرگ عادي قلم دهند هارون خود به شكار رفت و جنايتكاران جنازه را بر جسر بغداد گذاشتند و منادي ندا درداد كه رافضي ها بيايند ببينند امام خودش چگونه مرده است. از جمعيت انبوهي كه در بغداد بود و ايراني كارهاي حساس را در دست داشت و بيش از صدهزار ايراني در اين پايتخت متمركز بودند همه مطلع شده و اطراف جسد امام هفتم جمع شدند.

وقتي خواستند جنازه را تغسيل و تكفين نمايند مانند يك مرد غريبي كه در شهري درگذشته باشد عمل كردند اما حركت دادن او به جانب مقابر قريش ناگهان مردم را متوجه كرد كه او سيد قريش و از بني هاشم و شايد امام هفتم حضرت موسي بن جعفر الكاظم عليه السلام مي باشد.

منزل سليمان بن منصور عموي هارون سر راه بود شنيد جنازه اي را با كمال خفت به طرف مقابر قريش مي برند فرستادند سئوال كنند جنازه ي كيست اگر هاشمي است چرا به اين خفت و اگر غير هاشمي است چرا به طرف مقابر قريش مي برند - خبر داد كه جنازه ي موسي بن جعفر است فرمان داد حاملين جنازه را با ضرب و شتم راندند و جنازه را گرفت اعلان درداد كه هر كس مي خواهد فرزند پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله وسلم را ببيند بر جنازه ي حضرت موسي بن جعفر عليه السلام حاضر شود مردم بغداد كه غافل از حيله ي برامكه بودند و ايرانيان و موالي شيعه كه در پي فرصتي مي گشتند در پيرامون جنازه ي امام جمع شده و تعطيل عمومي اعلان شد.

دمعة الساكبه از عيون اخبار الرضا نقل مي كند كه محمد بن صدقة الغبري روايت كرده پس از اينكه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام از دنيا رحلت فرمود هارون فرستاد شيوخ و بزرگان بني عباس و حكام و بزرگان اهل بغداد را جمع نمود امر كرد جنازه ي حضرت را حاضر كردند گفت آنچه به من نسبت مي دادند كه من او را به قتل رساندم نگاه كنيد اثر قتل در او پيدا نيست 7 نفر از بزرگان جمع شدند نگاه كردند اثر قتل يا سمي مشاهده نكردند چه آنكه



[ صفحه 344]



امر كرده بود پاي حضرت موسي عليه السلام را حنا بسته بودند كه اثر زهر معلوم نباشد.

آنگاه سليمان بن جعفر جنازه را گرفت امر كرد غلامهاي هارون را زدند و خود متولي تجهيز حضرت و مشغول تعزيه داري شدند و كفن خود را كه دو هزار و پانصد دينار قيمت او بود و تمام قرآن را بر او نوشته بودند به تن امام هفتم كردند.

صاحب حديقة الشيعه مي نويسد دو هزار و پانصد دينار هم در آن روز عطريات و عود و عنبر مصرف شد كه براي حمل جنازه امام (ع) مردم استعمال مي كردند و به جنازه مي پاشيدند.

به نقل مرحوم حاجي آقامنير از نوشته پدرم:

حاجي نوري در مستدرك در ضمن وصاياي حضرت موسي الكاظم عليه السلام مي نويسد حضرت امام فرمود احب ان اغسل و ان اكفن به و ان ادفن به

با كمال احترام و عزت فوق العزه جنازه را بار ديگر به دست خود غسل داده و كفني كه بيش از 2500 دينار خرج نوشتن تمام قرآن و ادعيه و مستحبات آن كرده و براي ذخيره داشت آن كفن را با تشريفات تمام آوردند و بدن امام هفتم را به آن پوشانيدند اين جمعيت كه شماره آن از ميليون مي گذرد همه تشييع جنازه كردند هارون كه خود را از اين قتل و سم بي خبر جلوه داده و به همين جهت به شكار رفته بود چون برگشت جريان را نگريست ديد ساكت ماند آن نمونه جرم و جنايتست فرمان داد تا اعلاميه صادر كنند كه رسما از طرف دولت تشييع جنازه مي شود.

دولت امپراطوري بزرگ عباسي مجهز شد - چندين هزار اسب كتل بستند، شهر بغداد را سياه گرفتند سران ارتش دولت رجال ملت وزراء و حكام عمال دولت عباسي سياه به تن كردند خليفه مانند كسيكه از مرگ پسر عموي خود آگاه شده باشد لباس عزا به تن كرد و با اركان دولت و ارتش در پيش پيش جنازه به حال گريه حركت مي نمود شهر بغداد صورت يك شهر عزادار به خود گرفت به در و ديوار شهر و مساجد و مدارس سياه بستند - ارتش به رسم روميان آهنگ عزا نواخت علماء و قضات و نقباء و مشايخ و صاحب منصبان كشوري و لشگري و روحاني همه به حال عزا حاضر شدند زنها مابه القباله هاي خود را به شوهران بخشيدند تا اجازه بگيرند تشييع جنازه امام هفتم بنمايند از بغداد تا مقابر قريش يك فرسخ است اين راه را همه با حال اندوه و گريه زنها با ضجه و ناله طي كردند.



[ صفحه 345]



آن روز راديو، تلگراف، هواپيما نبود ولي به مدت كوتاهي اين خبر در سر تا سر 44 مملكت اسلامي منعكس شد و همه به پاس احترام هارون امپراطور مقتدر اسلام عزاداري كردند.