بازگشت

مديحه قاآني




اي به جلالت ز آفرينش برتر

ذات تو تنها به هر چه هست برابر



زاده ي خيرالوري رسول مكرم

بضعه ي خيرالنساء بتول مطهر



از تو تسلي گرفته خاطر گيتي

وز تو تجلي نموده ايزد داور



عالم جاني و عالم دو جهاني

اخت رضائي و دخت موسي جعفر



فاطمه ات نام از سلاله ي زهرا

كز رخ او شرم داشت زهره ي ازهر



اي تو به حوا ز افتخار مقدم

ليك ز حوا به روزگار مؤخر



تاج وليي و از نتاج نبيي

اين نه محالست نزد مرد هنرور



[ صفحه 371]



اي بس بابا كزو به آيد فرزند

اي بس ماما كزو به آيد دختر



شمس كه او را عروس عالم خوانند

به بود از خاوران كه هستش مادر



گوهر ناسفته است دختركي بكر

مر صدفش مادري است دختر پرور



مادر آن را زنان برند به حمام

دختر اين را شهان نهند به افسر



سيم به از سنگ هست خيزد از سنگ

لاله به از اغبر است رويد از اغبر



منبر و تخت ار چه تخته اند وليكن

تخته زبا تخت برزند نه به منبر



تا كه ترا نافريده بود خداوند

شاهد هستي نداشت زينت و زيور



بهر وجود تو كرد خلقت گيتي

كز پي روح است آفرينش پيكر



دانه نكارند جز كه از پي ميوه

حقه نسازند جز كه از پي گوهر



عصمتش از پيش چرخ پرده كشيدي

بر به زمين نامدي قضاي مقدر



هست ز يك نور پاك ايزد ذوالمن

ذات تو و حيدر و بتول و پيمبر



[ صفحه 372]