بازگشت

صورت و سيرت امام كاظم


حضرت موسي بن جعفر عليه السلام داراي قامتي معتدل و مستوي بوده صورتش نوراني و گندم گون بود رنگ مويش سياه و انبوه بوده چهره اش با صفا و نوراني و مظهر احسن جمال محمدي صلي الله عليه و آله وسلم بوده دندانها و كتفهايش گشاده بود پياده راه مي رفت پيش سلام بوده بدنش از فرط عبادت ضعيف و جثه اش ناتوان ولي روحش قوي و قلبش متصرف عالم امكان بوده زير لباسش پارچه از پشم خشن مي پوشيد و نعلين بپا مي كرد و از مردم بيشتر عزلت مي گرفت به تنهائي و وحدت عادت داشت نسبت به زن و فرزندش بسيار با عاطفه و مهربان و رؤف بود - هميشه در فكر فقرا مي گذرانيد و شخصا به آنها كمك مي كرد به طوري كه فقراء مدينه خوب او را شناخته بودند براي آنها آب و نان و خرما مي برد و گاهي نمي دانستند از كجاست تا پس از تبعيد به بغداد فهميدند موسي بن جعفر عليه السلام بود كه مانند اجدادش در تاريكي شب به خانه فقرا و ايتام و بي نوايان و مساكين نان و غذا و آب و لباس مي برد.

اكثر بين آنها تا سيصد دينار مي بخشيد و توزيع مي كرد تا جائي كه صرار موسي (كيسه



[ صفحه 308]



هاي دينار و درهم) مشهور حجاز و عراق شد [1] .

امام موسي الكاظم به قرائت قرآن علاقه و ملازمتي داشت با صوت خوش تلاوت مي كرد در خواندن قرآن مردم اطراف او را مي گرفتند و به حال شوق و رقت گريه مي كردند.

ابن صباغ مالكي مي نويسد: و كان موسي الكاظم (ع) اعبد اهل زمانه و اعلمهم و اسخاهم كفا و اكرمهم نفسا و كان يتفقد فقراء المدينه و يحمل اليهم و الدراهم و الدنانير الي بيوتهم و النفقات و لا يعلمون من اي جهة وصلهم ذلك و لم يعلموا بذلك الا بعد موته و كان كثيرا ما يدعو اللهم اني اسئلك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب (ع)

علامه اربلي نقل مي كند كه يكي از دودمان ابوبكر ساكن مدينه بود و هر جا موسي بن جعفر را مي ديد دشنام مي داد و فحاشي مي كرد و حتي به جدش علي عليه السلام اهانت مي نمود كسان امام عليه السلام گفتند اجازه مي فرمائي او را تنبيه كنيم و بكشيم فرمود ابدا به حال خود واگذاريد چند روزي پيدا نشد امام عليه السلام سراغ او را گرفت گفتند مزرعه اي در خارج از مدينه دارد آنجا رفته حضرت موسي عليه السلام سوار شد بدان مزرعه رفت او چون حضرت كاظم را ديد از دور صدا كرد به مزرعه من قدم منه امام عليه السلام رفت و باز نزديك شد سلام كرد تفقد فرمود با تبسم و گشاده روئي فرمود چه مبلغ تا كنون خرج اين ملك كرده اي گفت صد دينار فرمود اميد چه مبلغ نفع داري گفت دويست دينار حضرت موسي عليه السلام كيسه اي بيرون آورد كه سيصد دينار طلا در آن بود فرمود مزرعه و ملك هم مال خودت باشد آن مرد برخاست پيشاني امام عليه السلام را بوسيد و تقاضا كرد از سوء ادب و اهانت هاي او در گذرد - چون برگشت به اصحاب خود فرمود چنين دفع شر مي كنند.

اين سيره امام هفتم عليه السلام همان تعليمي بود كه پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم به اصحابش فرمود - هنگامي كه سائل بين سخن گفتن پيغمبر برخاست سئوال كرد رسول اكرم فرمود زبان او را قطع كنيد عمر خواست با خنجر اقدام كند پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود منظورم اين بود كه آنچه مي خواهد و براي آن فرياد مي كند به او بدهيد كه صدايش خاموش شود. اين بود آئين مكتب اسلام.



[ صفحه 309]




پاورقي

[1] مناقب ابن شهرآشوب ص 83 ج 3 - دوائر العلوم ص 32.