بازگشت

شخصيت حضرت موسي بن جعفر


حضرت امام موسي الكاظم عليه السلام از شخصيتهاي بارز اخلاقي است و مهر سپهر فضيلت و كمال است. زندگاني او همه جا آميخته به علم و فضيلت بود هر سانحه و حادثه اي براي او رخ مي داد با حلم و بردباري و جود و بخشش تحليل مي كرد و به اندازه اي در فضايل نفساني قدرت بروز غريزه اخلاقي داشت كه در ساير ائمه كمتر نظير داشت.

ابن اثير مي نويسد علت آن كه آن حضرت عليه السلام را كاظم لقب دادند اين بود كه به وي بدي مي كردند او پاداش خوب مي داد آن قدر به دشمنانش احسان و اكرام كرد كه همه خجل و شرمنده شدند.

او شخصيتي پيدا كرد كه صره هاي اعطائي او «كيسه هاي سيصد ديناري طلا» ضرب المثل حجاز و عراق گرديد و به صره هاي موسوي مشهور بود - او بيشتر بدخواهان و دشمنان خود را به وسيله بخشش همين صره ها دوست و صديق نمود با فقرا مي نشست و از بينوايان دلجوئي مي كرد. بنده را با آزاد مساوي مي دانست مي فرمود همه فرزندان آدم و مخلوق خداونديم.

حضرت موسي بن جعفر مانند پدرش لباس هاي گرانبها مي پوشيد و بسيار پاكيزه و معطر و مرتب و تميز بود با آنكه در مكتب امامت نشو و نما يافته بود تظاهر به علم و دانش نمي كرد زيرا از سعايت بدخواهان عباسي و اموي ملاحظه مي نمود و نه تنها تظاهر نمي كرد شيعيان خود را امر تقيه مي فرمود.

ابوحنيفه مي گويد او را در كودكي ديدم از او سؤالاتي كردم چنان پاسخ داد كه معلوم بود از چشمه ولايت سيراب شده او فقيهي دانا و توانا و متكلمي مقتدر و زبردست بود.

محمد بن نعمان مي گويد موسي بن جعفر را بحري بي پايان ديدم كه مي جوشيد و مي خروشيد دانه هاي علم و فضيلت مي پاشيد ماردنالسن مستشرق آمريكائي در كتاب مذهب شيعه مي نويسد امام موسي كاظم در همه جا نفوذ داشت و مردماني مانند علي بن يقطين كه از درباريان هارون بود هر سال خمس مال خود را به نزد او مي فرستاد و صداي تلاوت قرآن او به قدري جالب و دلربا بود كه هر كه مي شنيد مي گريست.

در يكي از عيدهاي باستاني و نوروز سلطاني در ايام سلطنت منصور دوانيقي امام موسي



[ صفحه 310]



به دربار احضار شد و مأمور گرديد كه تمام تحف و هدايائي كه براي خليفه از اطراف كشور بزرگ اسلام از طرف امراي لشكر و استانداران فرستادند آن حضرت جمع آوري كند در سلام رسمي پس از مرخصي همه امراء و بزرگان و سفراء تمام اموال را به حضرت امام موسي كاظم بخشيد و اين پيشواي بزرگ تمام آن اموال را كه بسيار با اهميت و پربها بود در مقابل سه بيتي كه يك مرد شاعر بينوا در مرثيه جدش سيدالشهداء گفته بود صله داد و به او بخشيد روزهائي شد كه دوازده هزار دينار انفاق مي كرد.

اكثر در آزادي پياده به سفر حج مي رفت به تنهائي و عزلت خو گرفته بود - كمتر مي شد كسي در سلام بر او سبقت گيرد سائلين را مهلت نمي داد كه عرض حاجت كنند قبل از تقاضا منظور آنها را برمي آورد - تمام عمر به عبادت و اطاعت و تعليم و تعلم اشتغال داشت حتي در زندان هم چند بار از خواص بودند كه واسطه افاضات علمي او در ميان شيعيان و دوستانش شده تعليمات او را دست به دست مي گرداندند.

در دائرةالمعارف در ذيل كاظم مي نويسد:

ابوالحسن موسي الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين بن علي بن ابيطالب يكي از ائمه مذهب اماميه است و خطيب در تاريخ بغداد گويد موسي معروف به عبد صالح و مردي مجتهد و عابد بود - و روايت مي كند كه در مسجد پيغمبر مي رفت از اول شب سجده مي كرد صبح سر از سجده برمي داشت و در سجده مي گفت:

عظم الذنب من عندي فليحسن العفو من عندك يا اهل التقوي و يا اهل المغفره

مي گويد سخي ترين و كريم ترين مردان عصر بود و هر مقدار صره طلا براي او مي آوردند از هزار دينار يا بيشتر همه را بين مردم مدينه تقسيم مي نمودند فريدوجدي مي نويسد او مسموما وفات كرد و در مقابر شونيريه خارج قبه كه اكنون مزار اوست مدفون گرديد و مشهد او داراي قبه و بارگاه بزرگي است داراي قناديل طلا و نقره و انواع آلات قيمتي و فرش بي حسابي است.

سبط ابن جوزي در تذكره خواص الامه مي نويسد هارون الرشيد در تمام مدتي كه موسي بن جعفر در زندان بود سالي سيصد هزار درهم براي او مي فرستادند و به علاوه سالي بيست هزار درهم خرج سفر به او مي داده است.

در كرم و بخشش آنحضرت مي نويسد (تعجب مي كنم از كسي كه از صره هاي موسي



[ صفحه 311]



ابن جعفر عليه السلام دريافت كند و از فقر و بي چيزي بنالد).

صره بسته هائي بود كه صد دينار تا هزار دينار طلا در آن گذاشته مي شد و براي مردم مي فرستاد.

تولد حضرت در راه مكه در منزل ابواء واقع شد - مادرش حميده كه آبستن بود با حضرت ابوجعفر صادق عليه السلام به مكه مي رفت آنجا درد مخاض مستولي شد خيمه مخصوصي داشت چون به حضرت صادق عليه اسلام خبر دادند حضرت خود به خيمه تشريف برد و چون بيرون آمد شادان و خندان مژده ولادت موسي را داده در يكشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجري بود و در شهادتش مي نويسند چون خبر فوت حضرت در بغداد بلند شد غوغائي برپا خاست مردم متوجه جسر شدند - سليمان ابي جعفر منصور عموي هارون الرشيد در قصر خود كه مشرف به دجله بود نشسته اين غوغا را شنيد گفت ببينيد چه خبر است چون از قضيه آگاه شد فورا خود و غلامش سر و پاي برهنه به سوي جسر دويدند و نعش را از دست سندي و همراهانش گرفته و منادي ندا داد هر كس مايل است به جنازه طيب بن طيب نظر كند بدين سوي شتابد مردم گرد آمدند و بر نعش فغان كردند بعد سليمان دستور داد تا او را غسل دادند و حنوط كردند و در كفني كه براي خودش تهيه كرده بود و 250 دينار ارزش داشت كفن نمود و در مقابر قريش به خاك سپردند. [1] .

ابن جوزي مي نويسد موسي بن جعفر كان يدعي العبد الصالح لاجل عبادته و اجتهاده و قيامه بالليل و كان كريما حليما اذا بلغه عن رجل انه يوذيه بعث اليه بمال

موسي بن جعفر عليه السلام بنام عبدالصالح شهرت داشت زيرا در عبادت و اجتهاد و شب بيداري معروف و مردي كريم - حليم و بردبار بود اگر كسي به او اذيت مي كرد او مي فرستاد او را اكرام و انعام مي كردند.

شقيق بن ابراهيم بلخي مي گويد در سال 149 به عزم حج به قادسيه رسيدم جواني را ديدم بسيار خوش صورت و زيبا گندم گون مردم اطراف او را گرفته بودند جامه پشمينه پوشيده بود نعلين بپاداشت و منفرد در ميان جمع نشسته بود با خود گفتم شايد از صوفيه باشد كه ناگاه گفت يا شقيق الا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم هرگز گمان بد در حق كسي نكن كه آن خود گناهي است بزرگ. گذشت و با خود گفتم اين بزرگي است كه



[ صفحه 312]



از انديشه من خبر مي دهد گفتم كي است گفتند عبدالصالح ديگر آن جوان را نديدم تا يك روز ديگر به او برخوردم به طرف مسجد مي رفت همراه او رفتم ديدم در حال نماز اشك مي ريزد و از خداوند طلب مغفرت مي كند چون من نزديك شدم گفت يا شقيق اتل و اني لغفار لمن تاب وامن و عمل صالحا ثم اهتدي باز مرا به خود مشغول كرد چگونه از اسرار درون مغز من سخن مي گويد - روز ديگر در محلي او را ديدم بالاي چاهي نشسته يك ظرفي در دست دارد مي خواهد آب در آورد ولي وسيله اي ندارد زيرا آب در چاه عميق و او بالاي چاه است ناگاه سر به آسمان بلند كرد و گفت:

انت ربي اذا ظمئت من الماء و قوتي اذا اردت الطعاما اللهي سيدي مالم سواها فلا تعد منها.

پروردگارا هر گاه تشنه يا گرسنه شدم تو مرا آب و غذا دادي و قوت من از تست و غير از تو اميدي ندارم شقيق مي گويد قسم به خدا ديدم آب چاه چنان بالا آمد كه ركوه و مشك آب را پر كرد وضو گرفت و چهار ركعت نماز خواند و به طرف قافله رفت تشنگان را بدست خود سيراب كرد - نزديك رفتم سلام كردم جواب داد گفتم از آنچه خدا به شما ارزاني داشته به من هم كرم كنيد فرمود: يا شقيق لم تزل نعمةالله علينا ظاهرة و باطنه فاحسن ظنك بربك.

نعم بي پايان پروردگار هميشه بر ما عيان و آشكار است و در دسترس بندگان نيز هست وليكن بايد اي شقيق حسن ظني به خداي خود داشته باشي - ركوه اي گرفت از آن آب خوردم آبي شيرين و گوارا بود تا كنون نياشاميده بودم آنگاه آرد (سويق) مخلوط به خرما و شكر كه غذاي خودش بود به من داد لذتي بردم تا وارد مكه شدم - شبي ديدم همان جوان در قبه ابوقبيس به خشوع و خضوع ناله هاي دامنه دار مي كشد مانند زن بچه مرده و تا صبح با خداي خود به راز و نياز اشتغال داشت - صبحگاه آمد نماز گذارد و هشت شوط طواف كعبه كرد و بيرون رفت گروهي با او بودند از يكي از جوانان همراه او پرسيدم اين عبدصالح كيست گفت موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام است [2] .

و در اين باره گفته اند:



[ صفحه 313]



سل شقيق البلخي عنه و ماعاين

منه وما الذي كان ابصر



قال لما حججت عاينت شخصا

شاحب اللون ناحل الجسم اسمر



سايرا وحده و ليس له

زاد فما زلت دائما اتفكر



و توهمت انه يسئل الناس و لم

ادرانه الحج الاكبر



ثم عاينه و نحن نزول

دون فيد علي الكثيب الاحمر



يضع الرمل في الاناء و يشربه

فناديته و عقلي محير



اسقني شربة فناولني منه

قعاينته سويقا و سكر



فسئلت الحجيج من يك هذا

قيل هذا الامام موسي بن جعفر [3] .



شيخ مفيد مي نويسد: كان ابوالحسن موسي اعبد اهل زمانه و افقههم و اسخاهم كفا و اكرمهم نفسا [4] .

حضرت موسي بن جعفر عابدترين اهل زمان بود در فقه و دين داناترين مردم و درياي متلاطم علم و كرامت بود او نفسي سخي و طبع بلند و گذشتي وافر داشت.

شبها به عبادت و نوافل مشغول بود تا طلوع صبح و پس از اداء نماز به تعقيبات مشغول مي شد تا طلوع آفتاب سپس سر به سجده مي گذاشت و چندان به سجده طول مي داد كه وقت ظهر نزديك مي شد و چنان گريه مي كرد كه موهاي او تر مي شد و اكثر مي خواند.

اللهم اني اسئلك الراحة عندالموت و العفو عندالحساب و درباره او گفته اند: موسي بن جعفر سرالله و العلم المبين - في الدين مفروصا و مسنونا.

در كافي مي نويسد افضل الناس من عشق العباده فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده فهو لا يبالي علي ما اصبح من الدنيا علي عسرام علي يسر و موسي بن جعفر چنين بوده عاشق عبادت و بندگي خدا بود و مكرر مي گفت پروردگارا ترا شكر مي كنم كه گوشه انزوائي براي عبادت مي خواستم در زندان به من عطا كردي.

موسي بن جعفر در مكتب ربوبي دل خود را به عشق عبادت تقويت كرد و جز پرستش و رضاي معبود در او راه نداشت از هر رنگ تعلق آزاد بود دل او منزل وحدت و گوشه خلوت و مبداء فيض و عنايت الهي شد آري معبد و مسجد احرار دل است آنجاست كه بايد به نور حق روشن گردد و جز بارقه عواطف الهي نتابد - او جز اين هدف نداشت كه روي به خاك مسكنت و



[ صفحه 314]



بندگي نهد و براي او اين عمل گوشه زندان بيشتر از طرف گلستان نشاط افزا و فرح بخش بود.

آري دوست نزديك است بايد با او نزديك شد و از عنايات او بهره مند گرديد.



دوست نزديك تر از من به منست

وين عجبتر كه من از وي دورم



چكنم با كه توان گفت كه دوست

در كنار من و من مهجورم



امام موسي الكاظم هميشه به ياد خدا و در مكتب ربوبي و زير نظر مستقيم الهي بوده و لذا زمان و مكان در نظرش يكسان بود و مي گفت پروردگارا:



هر كجا تو با مني من خوش دلم

گر بود در قعر زندان منزلم



و در حق وي گفته اند:



به شب نشيني زندانيان خورم حسرت

كه نقل مجلسشان دانه هاي زنجير است



حضرت موسي بن جعفر داراي علم و حلم و كرم و بخشش فراوان بود صره هاي (كيسه هاي) او معروف عرب و عجم گرديد منزل او ملجاء و مركز علماء و دانشمندان و شيعيان و طالبان علم و فضيلت بود از اطراف كشورهاي اسلامي كه به اوج ارتقاء و توسعه رسيده بود مي آمدند امام هفتم را زيارت كنند تحفه و هدايائي فراوان براي آن حضرت مي آوردند و چون خلفاي عباسي از صيت شهرت و فضيلت و سيل مال و اموال و تمركز آن نزد حضرت موسي خايف شدند در مقام زجر و تهديد و تبعيد و حبس و شكنجه اش برآمدند مبادا خلافت اسلامي به آل علي منتقل گردد - در اخبار و كتب روايات بيش از هزارها خبر در دست است كه تحف و هداياي بسيار از زر و سيم و اموال گرانبها مانند سيل به سوي مدينه براي امام هفتم عليه السلام مي آمد و او همچون ابر بهاري و در درياي متلاطم به خود مي جوشيد و مي خروشيد و لؤلؤ و مرجان بيرون مي ريخت و آن قدر صره هاي (كيسه هاي) 250 دينار طلا و سيصد دينار طلا به مردم داد كه ضرب المثل حجاز و عراق گرديد - كلماتش مانند صره هايش در دل جا مي گرفت و صيت فضيلتش به اكناف عالم اسلامي طنين انداز گرديد تا جائي كه همه فهميدند او خليفه بر حق و امام هفتم عليه السلام و پيشواي مذهب تشيع است.


پاورقي

[1] دائرةالمعارف فريد وجدي ص 138 ج 8.

[2] صفوةالصفوة ص 103 ج 2 - فصول المهمه ص 214.

[3] كشف الغمه ص 242.

[4] ارشاد مفيد ص 267.