بازگشت

مدت حبس حضرت موسي بن جعفر


در رجال كبير در ضمن حالات جناب علي بن يقطين وزير هارون چند روايت نقل مي كند كه آنها صريح است در آنكه آقا چهار سال در زندان محبوس بود.

و در اصول كافي است كه مسافر گفت: من هر شب رختخواب حضرت رضا (ع) را در دهليز خانه فرش مي كردم حضرت همه شب بعد از عشاء تشريف مي آورد و به خواب مي رفت تا مدت چهار سال بعد يك شبي حضرت رضا نيامد به منزل عيالاتش مضطرب شدند روز كه شد سؤال كردند معلوم شد كه ديشب حضرت موسي بن جعفر (ع) از دنيا رفته و حضرت به بالين پدر بزرگوارش تشريف برده، و در دمعةالساكبه از بعضي از اخبار نقل كرده كه حضرت موسي بن جعفر (ع) يك سال در بصره نزد عيسي بن جعفر بن ابي جعفر منصور دوانقي محبوس بود و رشيد ملعون امر كرد آن حضرت را به قتل برساند و او امتناع كرد بعد آن حضرت را بردند در بغداد نزد فضل بن ربيع حبس نمودند و به او امر كرد كه آن بزرگوار را به قتل آورد او هم ابا كرد بعد آن حضرت را نزد فضل بن يحيي بن خالد البرمكي حبس نمودند و از او هم خواهش نمودند كه حضرت را به قتل برساند او هم ابا و امتناع نمود بعد خود يحيي بن خالد البرمكي مباشر قتل آن حضرت گرديد و بعضي گفتند سندي بن شاهك ملعون آن حضرت را در طعام مسموم يا در رطب مسموم به قتل رسانيد انتهي.

و در عيون از علي بن ابراهيم از پدرش روايت كرده كه گفت شنيدم از يك نفر از اصحابمان كه مي گفت: هارون الرشيد حضرت موسي بن جعفر را محبوس نمود چون شب شد حضرت ترسيد كه هارون او را به قتل برساند پس آن بزرگوار تجديد وضو فرمود و چهار ركعت نماز كرد بعد به اين دعوات دعا كرد:

«يا سيدي نجني من هارون و خلصني من يده يا مخلص الشجر من بين رمل و طين و يا مخلص اللبن



[ صفحه 520]



من بين فرث و دم و يا مخلص الولد من بين مشيمة و رحم و يا مخلص النار من بين الحديد و الحجر و يا مخلص الروح من بين الاحشاء و الامعاء خلصني من يد هارون».

پس هارون در خواب ديد كه مرد سياه صورتي شمشير بالاي سرش نگاهداشته و مي گويد موسي بن جعفر را رها كن و الا با شمشير گردنت را مي زنم پس هارون از هيبت آن شخص از خواب بيدار شد و به حاجب گفت برو ميان زندان و موسي بن جعفر را رها كن حاجب آمد ميان زندان و حضرت را رها كرده و گفت اجابت كن خليفه را پس گريان و مهموم و محزون آيسا من حيوته آمد نزد هارون در حالتي كه اندامش مي لرزيد فرمود سلام علي هارون آن ملعون جواب سلام داد و سه خلعت بر آن بزرگوار پوشانيد و سوار بر اسب خود نمود و اكرامش نمود و آن بزرگوار در هر پنجشنبه مي رفت نزد هارون تا آنكه دو مرتبه آن حضرت را محبوس نمود و تسليم كرد به دست سندي بن شاهك لع و آن ملعون آن حضرت را به زهر شهيد نمود.

و در كتاب ابن عساكر است كه ربيع بن يونس بن محمد بن كيسان حاجب منصور دوانقي بود و بعد وزير او شد و پسرش فضل بن ربيع حاجب هارون الرشيد شد و پسر فضل عباس بن فضل بن ربيع حاجب محمد امين بود و فوت ربيع در سنه ي صد و شصت و نه بود انتهي.

و در خامس بحار روايت كرده وقتي كه حضرت يوسف از زندان بيرون شد به درب زندان نوشت «هذا قبور الاحياء و بيت الاحزان و شماتة الاعداء» الخ.