بازگشت

در ذكر اولاد حضرت موسي بن جعفر


در ارشاد مفيد است كه آن حضرت سي و هفت اولاد داشت هيجده پسر داشته و نوزده دختر: و اما پسرهاي آن بزرگوار علي بن موسي الرضا الامام (ع) و ابراهيم و عباس و قاسم و اسماعيل و جعفر و هارون و حسن و احمد و محمد و حمزه و عبدالله و اسحاق و هبة الله و زيد و المحسن و الفضل و سليمان.

و اما دخترهاي آن حضرت فاطمة الكبري و فاطمة الصغري و رقيه و حكيمه و ام ابيها و رقية الصغري و كلثوم و ام جعفر و لبابه و زينب و خديجه و عليه و آمنه و حسنيه و بريهه و عايشه و ام سلمه و ميمونه و ام كلثوم.

و مادرهاي تمام اولادهاي موسي بن جعفر (ع) ام ولد و كنيز بودند و معلوم است كه افضل تمام اولادهاي حضرت موسي بن جعفر حضرت علي بن موسي الرضا (ع) بوده كه در باب بعد في الجمله از حالات شريفه ي ايشان ذكر خواهد شد انشاء الله.

اما ابراهيم ملقب است به ابراهيم المرتضي - و اين غير ابراهيم مجابي است كه در كربلا ميان رواق مدفون است چون او پسر محمد العابد ابن موسي الكاظم است چنانچه در باب پنجم گفته شد و اين جناب ابراهيم المرتضي پدر چهارم جناب سيد مرتضي و سيد رضي است چون اين دو آقا پسران ابواحمد حسين بن موسي الابرش ابن محمد الاعرج ابن موسي ابي السبخة بن ابراهيم المرتضي ابن موسي الكاظم (ع) بودند.

و در عمدة الطالب است كه ابراهيم المجاب بن محمد العابد ابن موسي الكاظم است و



[ صفحه 521]



قبر ايشان در رواق مطهر حضرت سيدالشهداء (ع) است و اما قبر ابراهيم المرتضي را معين نفرموده اند.

در ارشاد است و كان ابراهيم بن موسي شجاعا سخيا كريما و در زمان مأمون امير يمن بود از قبل محمد بن محمد بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب (ع) و خروج نمود در مكه به مأمون در سنه ي دويست و تشريف برد به جانب يمن و اينقدر از اهل يمن را به قتل رسانيد كه او را ابراهيم جزار گفتند و مستولي شد به يمن.

و اما عباس بن موسي الكاظم در بحار از اختصاص روايت فرموده و حاصل بعضي از فقراتش آن است كه بعد از رحلت حضرت موسي بن جعفر جناب عباس رفت نزد ابوعمران طلحي قاضي مدينه و شكايت نمود از حضرت رضا (ع) جناب اسحاق بن جعفر الصادق (ع) حاضر بود گريبان جناب عباس برادرزاده اش را گرفت فرمود انك لسفيه ضعيف احمق و قاضي مدينه هم اعتنائي به گفته جناب عباس نكرد خبر به حضرت رضا (ع) رسيد حضرت به برادرش عباس فرمود «انا اعلم انه انما حملكم علي هذا الغرائم و الديون» يعني برادر من مي دانم شما را قرضداري و پريشاني وادار نمود بر اين شكايت كردن بعد فرمود يا سعيد برو قرضهايش را معين كن و آنچه قرض دارد ادا كن بعد فرمود والله دست از مواسات و احسان شما بر نمي دارم تا وقتي كه روي زمين راه مي روم و شما آنچه مي خواهيد بگوئيد.

و در عمدةالطالب است كه جناب عباس بن موسي الكاظم (ع) چند پسر داشت.

من جمله قاسم بن عباس بن موسي الكاظم (ع) بود خودش و نسبش را مخفي مي كرد از ترس بني العباس و رفت به سوي مدينه و سبزه كاري مي كرد و از ثمن او قوتش را تحصيل مي كرد و احدي او را نمي شناخت و نسبش را نمي دانست و اهالي آن محل اعتقاد داشتند به زهد و عبادت آن بزرگوار با آنكه او را نمي شناختند در آنجا خداوند به او دختري كرامت فرمود.

و سيد تاج الدين محمد بن معيه حسيني (ره) فرموده كه جناب قاسم دوستي داشت اراده كرد برود به مكه معظمه پس آمد كه با جناب قاسم وداع كند فرمود من به تو حاجتي دارم كه همين دخترم را ببري به مدينه ي طيبه وقتي كه آنجا رسيدي سؤال كن از خانه فلاني و اين صبيه را آنجا بسپار و مراجعت كن.

آن مرد اطاعت كرد و آن دختر را برد و به آن خانه سپرد قدري نگذشت كه صداي گريه از آن خانه بلند شد و در تمام مدينه منتشر شد از بعضي سؤال كردم گفت الان خبر رسيد كه جناب قاسم بن عباس از دنيا رحلت فرموده و مردي از اهل عراق دخترش را آورده پس من تعجب كردم چون برگشتم به خارج مدينه خبر دادند به وفات آن مرد پس من خبردار كردم مردم را كه آن مرد قاسم بن عباس بن موسي الكاظم است و او را در همان موضع دفن كردند و به جهت او حرمي ساختند و قبر شريفش زيارتگاه است انتهي و نظير اين قصه است قصه عيسي بن زيد كه در فصل چهارم از باب ششم گفته شد.

و اما جناب قاسم بن موسي الكاظم بسيار جلالت قدر داشت.

در اصول كافي از حضرت موسي بن جعفر روايت كرده كه آن حضرت در بين راه مكه به ابي عماره فرمود اگر امر راجع به من مي بود قرار مي دادم امامت را در پسرم قاسم به جهت محبت و مهرباني من به او و لكن امر راجع به خداوند عزوجل است قرار مي دهد هر جا كه بخواهد الخ و علامه مجلسي



[ صفحه 522]



فرموده از جمله امامزاده هائي كه هم جلالت قدرش معلوم است و هم موضع قبرش امامزاده قاسم فرزند موسي بن جعفر است و قبر شريفش در هشت فرسخي حله زيارتگاه عامه خلق است.

و اما اسماعيل بن موسي بن جعفر صاحب كتاب جعفريات.

در منهج المقال است كه ايشان ساكن مصر بودند و تولدشان هم در مصر بود كتب مبوبه ي دارند كه از پدر بزرگوارش و از پدرانش نقل فرموده و از علامه بهبهاني نقل شده كه فرمود كثرت تصانيف اسماعيل بن موسي دليل است بر مدح او انتهي و ايشان صاحب اعقاب بودند كه بعضي در مصر و بعضي در شام و بعضي در آذربايجان و بعضي در طبرستان ساكن بودند.

و اما احمد بن موسي الكاظم المشهور به شاه چراغ.

در ارشاد است و كان احمد بن موسي كريما جليلا ورعا و كان ابوالحسن موسي يحبه و يقدمه و وهب له ضيعته المعروفة باليسرية و يقال ان احمد بن موسي اعتق الف مملوك و از جناب اسماعيل بن موسي روايت كرده فرمود پدر بزرگوارم اولادش را برد به قريه اي از قراي مدينه و با جناب احمد بن موسي (ع) بيست نفر از خدم و حشم بودند كه اگر احمد مي ايستاد آنها هم مي ايستادند و اگر احمد مي نشست آنها هم مي نشستند.

و در بديع الانوار از لب الانساب نقل كرده كه جناب احمد بن موسي الكاظم هزار قرآن به خط خود تحرير نموده و در بغداد سكني داشت چون خبر شهادت حضرت رضا (ع) را شنيد بسيار محزون شد و از بغداد خروج نمود به جهت طلب خون برادرش و با او سه هزار نفر غلامان بودند و سه هزار نفر هم از اقوام و عشاير آن بزرگوار به او ملحق شدند آمد به جانب خراسان چون به قم رسيد حاكم قم با لشگر زيادي براي محاربه از شهر قم خارج شد و با آن جناب مصاف نمود و جمع كثيري از سادات هاشمي و فاطمي شهيد شدند كه مزار آنها در قم مشهور است و آن جناب از قم حركت كرده آمد به اسفرائن كه در ناحيه خراسان است و در ميان دو كوه فرود آمد و قبرش در آنجا هست انتهي.

بعد صاحب بدايع الانوار مي فرمايد حق آن است كه آن جناب از خراسان مراجعت كرد و در شيراز وفات كرد.

صاحب مجدي گويد كه قبر احمد بقعه و گنبد طلا و صحن و خدمه ي بسياري دارد و مرقد شريفش مطاف و مزار عامه مسلمين است و ايشان از امامزاده هائي است كه هم جلالت قدرشان معلوم است و هم موضع قبرشان.

و اما محمد بن موسي الكاظم برادر ابويني جناب احمد بودند.

در ارشاد است و كان من اهل الفضل و الصلاح و از كنيز رقيه بنت موسي بن جعفر روايت كرده كه محمد بن موسي تمام شب را وضو مي ساخت و نماز مي خواند بعد ساعتي مي خوابيد باز برمي خاست و صداي ريختن آب وضويش را مي شنيدم باز وضو مي گرفت و نماز مي خواند تا صبح و نشد كه من او را ببينم و متذكر نشوم قول الله تعالي را كه مي فرمايد كانوا قليلا من الليل ما يهجعون انتهي.

و در عمدةالطالب است كه ابراهيم الضرير ابن محمد بن موسي الكاظم (ع) فهو المعروف بالمجاب و قبره بمشهد الحسين (ع) معروف انتهي و گويا قبرشان در زاويه شمالي رواق مطهر حضرت سيدالشهداء (ع) باشد و علي بن ابراهيم المجاب قبرش در سيرجان كرمان است كذا في بدايع الانوار و جناب احمد المشهور به شاه چراغ و جناب محمد در شيراز مدفونند و از براي هر يك بقعه



[ صفحه 523]



گنبدي طلا و ضريح و حرم بسيار عالي مي باشد كه شيعيان به مرقد ايشان تبرك مي جويند.

و در كاخك گناباد مقبره اي است منسوب به جناب محمد بن موسي الكاظم (ع) و بقعه و بارگاه و موقوفات مفصلي دارد.

و اما جناب حمزة بن موسي الكاظم برادر ابويني جناب احمد و محمد است و بسيار جليل بود قبر ايشان در نزديك قبر حضرت عبدالعظيم است بقعه و ضريح نقره و صحن و بارگاه مفصلي دارد.

و در تاريخ عالم آراي عباسي است كه امامزاده حمزه به قول اصح در سوسفيد ترشيز مدفون است و مرقد شريفشان مطاف مردم آن ولايت است انتهي و احتمال مي رود كه اين قبري كه در سوسفيد ترشيز است قبر حمزة بن حمزة بن موسي بن جعفر (ع) باشد چون در عمدة الطالب فرموده كه حمزة بن حمزة رفت به خراسان و در بدايع الانوار است از كتاب لب الانساب نقل كرده كه حمزة بن موسي بن جعفر مدفون در سيرجان كرمان است و جناب علي بن حمزة بن موسي در خارج باب اسطخر شيراز مدفونند و مرقد شريفشان مزار معروفي است چنانچه در عمدةالطالب است و سلسله ي سادات سلاطين صفويه منتهي مي شود به جناب حمزة بن موسي الكاظم (ع)

به اين تفصيل كه شاه سلطان حسين آخر سلاطين صفويه بود و متصل شد سلطنتش به فتنه افاغنه در اصفهان و او پسر شاه سليمان بود و او پسر شاه صفي ثاني بود و او پسر شاه عباس ثاني بود و او پسر شاه صفي اول بود و او پسر صفي ميرزا بود كه او را شهيد كردند و به سلطنت نرسيد و او پسر شاه عباس اول بود و او پسر سلطان محمد مكفوف بود كه معروف بود به خدابنده و او برادر شاه اسماعيل ثاني بود و اين دو پسران شاه طهماسب بودند و او پسر شاه اسماعيل اول است و او سر سلسله ي سلاطين صفويه است.

و ابتداء از گيلان خروج نمود با بعضي از مريدهاي صوفيه ي خود در سنه ي نهصد و شش در سن چهارده سالگي و در سن سي و نه سالگي از دنيا رحلت فرمود و او مروج مذهب تشيع شد پس ايشان تقريبا بيست و پنج سال سلطنت كردند و پسرش شاه طهماسب تقريبا پنجاه و چهار سال سلطنت كرد و پسر او شاه اسماعيل ثاني زياده بر يك سال ظاهرا سلطنت نكرد و به نفرين سيد المحققين السيد حسين بن سيد ضياءالدين سبط محقق ثاني شيخ علي كركي در بدو سلطنت از دنيا رفت و جهت نفرين سيد اين شد كه شاه اسماعيل ثاني به امر پدرش شاه طهماسب مدتي در قلعه اي از قلعه هاي قره داغ محبوس بود و چون شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب خيلي مذهب حقه شيعه را ترويج كردند علماء اهل سنت قلبشان مملو از حقد و كينه بود مثل ميرزا مخدوم ملعون صاحب نواقض الروافض و جمعي از قلندرهاي خبيث در زمان حبس شاه اسماعيل ثاني مشغول اغواء و اضلال او شدند و او را از رويه پدر و جدش منصرف نمودند و قلب او را از علماء شيعه منقلب نمودند و وقتي كه پدرش شاه طهماسب از دنيا رحلت فرمود و شاه اسماعيل ثاني به تخت سلطنت نشست با اهل ايمان اظهار معاندت نمود خصوصا با علمائشان و خصوصا با اين سيد جليل سبط محقق كركي حتي آنكه خواست سكه هائي را كه پدر و جدش و نقش كرده بودند ائمه اطهار را خواست آن اسماء مقدسه را حك نمايد به بهانه ي آنكه آنها به دست كفار مي افتد و آنها را مس مي كنند جناب سيد فهميد فرمود مي خواهي آنها را حك كني بكن و لكن اين شعر حيرتي شاعر را نقش كن



هر كجا نقشي است بر ديوار و در

لعن بوبكر است و عثمان و عمر



سلطان كه شنيد كينه اش از سيد زياد شد يك شب شاه اسماعيل ثاني با معشوقش مست از خانه



[ صفحه 524]



بيرون شد و در آن حالت سيد حسين سبط را تهديد مي كرد به قتل سيد شنيد همان شب دعاي علوي مصري را خواند و از خداوند خواهش نمود كه او را باشد نكال اخذ نمايد سلطان از نفرين سيد هلاك شد فجاة يا مسموما.

بعد از او برادرش سلطان محمد خدابنده ده سال سلطنت كرد بعد كه پسرش شاه عباس اول به حد رشد رسيد او را به سلطنت نشانيد و او چهل و چهار سال سلطنت كرد بعد از او نواده اش شاه صفي اول چهارده سال سلطنت كرد و در قم از دنيا رفت بعد از او پسرش شاه عباس ثاني بيست و شش يا زياده سلطنت كرد بعد از او پسرش شاه صفي ثاني تقريبا دو سال سلطنت كرد بعد از او پسرش شاه سليمان سلطنت كرد و بعد از او پسرش شاه سلطان حسين كه آخر سلاطين صفويه بود سلطنت كرد.

و اما جناب عبدالله بن موسي الكاظم در اثبات الوصية است كه بعد از شهادت حضرت رضا (ع) هشتاد نفر از علماء و فقهاء و از شيعيان امصار مشرف شدند به مكه معظمه و بعد رفتند به مدينه ي طيبه كه خدمت حضرت جواد الائمه (ع) شرفياب شوند وارد شدند به خانه حضرت جعفر بن محمد الصادق و بر روي فرش نشستند ناگاه عبدالله بن موسي بيرون شد و در صدر مجلس نشست و شخصي برخاست و ندا كرد هذا ابن رسول الله هركس مي خواهد سؤالي بنمايد سؤال كند پس يك نفر گفت چه مي فرمائي درباره مردي كه به زوجه اش بگويد انت طالق عدد نجوم السماء عبدالله گفت سه طلاقه مي شود آن جماعت شيعه متحير و مغموم شدند شخص ديگري گفت چه مي فرمائي درباره مردي كه با حيواني جمع شود گفت دستش را قطع مي كنند و صد تازيانه به او مي زنند و او را نفي بلند مي كنند پس مردم ضجه و گريه كردند و متحير بودند كه چگونه برخيزند و بروند و اينها از فقهاء مشرق و مغرب حجاز و مكه و عراقين بودند.

ناگاه دري از صدر مجلس باز شد و موفق خادم بيرون شد و عقب سر او حضرت جواد الائمه بود در حالتي كه دو پيراهن دربرداشت و يك لنك عدني و از براي عمامه اش دو گوشه بود كه يكي را از جلو انداخته و ديگري از عقب سر پس آقا سلام كرد و نشست و مردم همه ساكت در مقابلش نشستند.

سائل اول عرض كرد يابن رسول الله چه مي فرمائيد درباره ي مردي كه به زوجه اش بگويد «انت طالق عدد نجوم السماء» حضرت جواد (ع) فرمودند اقرء كتاب الله عزوجل «الطلاق مرتان فامساك به معروف او تسريح باحسان» سائل عرض كرد عم تان فتوي داد كه آن زن سه طلاقه است حضرت فرموده اي عم از خدا بترس و فتوي مده با آنكه اعلم از تو هست سائل دومي عرض كرد يابن رسول الله چه مي فرمائي درباره ي مردي كه با حيواني جمع شده باشد حضرت فرمود آن مرد تعزير مي شود و پشت آن حيوان را داغ مي كنند و از شهر او را خارج مي كنند عرض كرد عموتان چنين فتوي داده حضرت فرمود لا اله الا الله ياعم انه لعظيم عندالله ان تقف غدا بين يديه فيقول لك لم افتيت عبادي بمالم تعلم و في الامة من هو اعلم منك.

عبدالله بن موسي عرض كرد ديدم برادرم حضرت رضا را كه در اين مسئله دومي چنين جواب داد حضرت جواد (ع) فرمود پدرم حضرت رضا (ع) اين جواب را داد به سائلي كه سؤال كرد از نباشي كه قبر زني را نبش كرده باشد و با او فجور كرده باشد و كفنش را دزديده باشد پس فرمود بايد دستش را قطع كنند چون سرقت كرده و بايد او را نفي بلند كنند چون باميت فجور نموده انتهي.

و در استرآباد است قبري كه منسوب است به جناب عبدالله بن موسي الكاظم (ع)



[ صفحه 525]



و در مجالس المؤمنين است كه مشهد امامزاده عبدالله و فضل و سليمان اولاد امام موسي الكاظم در آبه است كه دو فرسخي ساوه باشد كه از محال قم است و آبه هميشه شيعه نشين بوده به خلاف ساوه كه ساكنان او سني بوده اند و هميشه بين ساكنين اين دو نزاع مذهبي بوده.

و اما جناب اسحاق بن الامام موسي الكاظم، در رجال كبير است كه ايشان از اصحاب حضرت رضا (ع) بودند.

و در عمدةالطالب است كه ايشان اولاد زيادي داشتند و از اولادهاي اوست ابوجعفر محمد الصوراني ابن الحسن بن الحسين بن اسحاق بن موسي الكاظم (ع) قتل به شيراز و قبره بها - و ظاهرا قبر شريفش در نزديك باب اسطخر باشد.

و اما عبدالله بن موسي الكاظم المكني بابي الدنيا ابوالقاسم اولادش معروفند به بني ابي الدنيا كذا في عمدةالطالب.

و اما مظهر قهر الجبار زيد النار ابن موسي الكاظم، در مجالس المؤمنين است چون جناب ابراهيم بن موسي الكاظم (ع) المعروف به ابوالسرايا در كوفه خروج نمود و محمد مشهور به ابن طباطبا را از قبل خود نايب حضرت رضا (ع) نموده و او را بر خود و ساير تابعان امير نموده بود زيد النار را به تسخير بصره فرستاد و زيد مثل شعله ي نار به بصره مستولي شد، خانه هاي بني العباس را سوخت و نخلستانهاي ايشان را آتش زد به اين سبب او را زيد النار گفتند و آخر او را گرفته نزد مأمون به مرو بردند و در آنجا وفات يافت انتهي - و اين قضيه در سنه صد و نود و نه بود و در بحار از عيون اخبارالرضا روايت كرده كه حضرت رضا (ع) به زيدالنار فرمودند: يا زيد اغترك قول سفلة اهل الكوفة ان فاطمة احصنت فرجها فحرم الله ذريتها علي النار و ذلك للحسن و الحسين خاصة ان كنت تري انك تعصي الله و تدخل الجنة و موسي بن جعفر اطاع الله و دخل الجنة فانت اذا اكرم علي الله من موسي بن جعفر (ع) و الله ما ينال احد ما عندالله عزوجل الا بطاعته و زعمت انك تناله بمعصيته فقال له زيد:

انا اخوك و ابن ابيك فقال له ابوالحسن (ع): انت اخي ما اطعت الله عزوجل ان نوح (ع) قال رب ان ابني من اهلي الخ - فقال الله عزوجل: يا نوح انه ليس من اهلك فاخرجه الله من ان يكون من اهله بمعصيته.

و در بحار است كه جناب زيد بن موسي الكاظم در سامراء از دنيا رحلت فرمود.

و در عمدة الطالب است چون زيد النار خانه هاي اهل بصره را سوزانيد و نخلستانشان را آتش زد حسن بن سهل با او محاربه كرد و بر او غلبه يافت و او را روانه كرد مقيدا به مرو نزد مأمون او هم زيد را فرستاد خدمت برادرش حضرت رضا (ع) و از جرائم او درگذشت حضرت رضا (ع) قسم ياد فرمود كه ابدا با او تكلم نكند - بعد مأمون جناب زيد را زهر خورانيد و از دنيا رحلت فرمود و قبرش در مرو است انتهي.

و اما حالات شريفه بقيه پسرهاي حضرت موسي بن جعفر (ع) و حالات شريفه ي بنات آن بزرگوار را احقر در جائي نديده ام به غير جناب فاطمه ملقبه به معصومه (س) كه در قم مدفون است و جناب آمنه كه در مصر مدفون است كما في عمدة الطالب و ظاهرا تمام اولادهاي حضرت موسي بن جعفر (ع) مادرهاشان ام ولد بودند نه حره و نه معقوده بلكه شايد آن بزرگوار ابدا زوجه ي معقوده نداشته اند.

و بدانكه در صحن كاظمين دو قبر است با بقعه و قبه ي عاليه و آنها را نسبت مي دهند كه دو فرزند حضرت امام موسي كاظم (ع) اند و جناب سيد العلماء آقا سيد مهدي قزويني در كتاب مزار



[ صفحه 526]



فلك النجاة فرموده كه از اولاد ائمه دو قبري است مشهور در مشهد امام موسي كاظم (ع) لكن معروف نيستند و بعضي گفته اند كه يكي از آن دو قبر مسمي است به عباس بن موسي كه در حق او قدح شده انتهي و در هدية الزائرين فرموده كه در لوح زيارتشان نوشته يكي ابراهيم و يكي اسماعيل و شايد قبري كه معروف به اسماعيل است همان عباس بن موسي باشد چه آنكه اسماعيل كه كتاب جعفريات از او نقل شد ظاهرا آن است كه در مصر باشد و اما ابراهيم پس حضرت امام موسي را دو ابراهيم بوده و ظاهر آن است كه اين همان ابراهيم اكبر است كه مكني است بابي السرايا انتهي.

و در كتاب عمدةالطالب است كه حضرت موسي بن جعفر (ع) شصت اولاد داشت: بيست و هفت پسر و سي و سه دختر انتهي.

و از پسرهاي موسي بن جعفر است جناب محسن بن موسي بن جعفر (ع) كه قبرش در فراهان نزديك قم است و معروف است به زاهد محسن.