بازگشت

بيان ولادت و اسم و لقب و كنيت امام كاظم و ذكر وليمه دادن حضرت صادق براي ولادت آن


بيان ولادت و اسم و لقب و كنيت امام كاظم و ذكر وليمه دادن حضرت صادق براي ولادت آن حضرت
ولادت با سعادت آن حضرت در روز يكشنبه هفتم ماه صفر سنه صد و بيست و هشت در ابواء كه نام منزلي است مابين مكه و مدينه واقع شده، اسم شريف آن حضرت موسي و كنيت مشهورش ابوالحسن و ابوابراهيم، و القاب آن جناب كاظم و صابر و صالح و امين است و لقب مشهورش همان كاظم است يعني خاموش و فروبرنده ي خشم چه آن حضرت از دست دشمنان كشيد آنچه كشيد و برايشان نفرين نكرد، حتي آنكه در ايام حبس مكرر در كمين درآمدند و از آن حضرت يك كلمه سخن خشم آميز نشنيدند. و ابن اثير كه از متعصبان اهل سنت است گفته آن حضرت را كاظم لقب دادند به جهت آنكه احسان مي كرد با هر كس كه با او بدي مي كرد و اين عادت او بود هميشه ولكن اصحابش به جهت تقيه گاهي از آن جناب به عبد صالح و گاهي به فقيه و عالم و غير ذلك تعبير مي كردند، و در ميان مردم به باب الحوائج معروف است و توسل به آن حضرت براي شفاء امراض و بيماريها و رفع امراض ظاهري و باطني و دردهاي اعضاء خصوصا درد چشم مجرب است، و نقش خاتم آن حضرت حسبي الله و به روايت ديگر الملك لله وحده بوده. و والده ي آن حضرت عليا مخدره حميده ي مصفاة است كه از اشراف اعاظم بوده. حضرت صادق عليه السلام فرموده كه حميده تصفيه شده از هر دنس و چركي مانند شمش طلا، پيوسته ملائكه او را حراست و پاسباني مي نمودند تا رسيد به من به سبب آن



[ صفحه 336]



كرامتي كه از حق تعالي است براي من و حجت بعد از من.

شيخ كليني و قطب راوندي و ديگران روايت كرده اند كه ابن عكاشه ي اسدي به خدمت حضرت امام محمدباقر عليه السلام آمد و حضرت امام جعفرصادق عليه السلام در خدمت آن حضرت ايستاده بود حضرت او را اعزاز و اكرام نمود و انگوري براي او طلبيد، در اثناي سخن ابن عكاشه عرض كرد كه يابن رسول الله (ص) چرا جعفر را تزويج نمي نمائي به حد تزويج رسيده است؟ و هميان زري نزد حضرت گذاشته بود، حضرت فرمود كه در اين زودي برده فروشي از اهل بربر خواهد آمد و در خانه ي ميمون فرود خواهد آمد و به اين زر از براي او كنيزي خواهم خريد. راوي گفت بعد از چند روز ديگر به خدمت آن حضرت رفتم، فرمود كه مي خواهيد شما را خبر دهم از آن برده [1] فروشي كه من گفتم براي جعفر از او كنيز خواهم خريد، اكنون آمده است برويد و به اين هميان از او كنيزي بخريد.

چون به نزد آن برده فروش رفتيم، گفت كنيزاني كه داشتم همه را فروخته ام و نمانده است نزد من مگر دو كنيز يكي از ديگري بهتر است گفتم بيرون آور ايشان را تا ببينيم، چون ايشان را بيرون آورد گفتيم آن جاريه كه نيكوتر است بچند مي فروشي؟ گفت قيمت آخرش هفتاد دينار است، گفتم احسان كن و از قيمت چيزي كم كن گفت هيچ كم نمي كنم، ما گفتيم به آنچه در اين كيسه است ما مي خريم، مرد ريش سفيدي نزد او بود گفت بگشائيد مهر او را و بشماريد، نخاس گفت عبث نگشائيد كه اگر يك حبه از هفتاد دينار كمتر است نمي فروشم. آن مرد پير گفت بگشائيد و بشماريد، چون شمرديم هفتاد دينار بود نه زياد و نه كم. پس آن جاريه را گرفتيم و به خدمت حضرت آورديم و حضرت امام جعفرصادق عليه السلام نزد آن حضرت ايستاده بود و آنچه گذشته بود به خدمت آن حضرت عرض كرديم، حضرت ما را حمد كرد و از جاريه سئوال نمود كه چه نام داري؟ گفت حميده نام دارم، حضرت فرمود كه پسنديده اي در دنيا و ستايش كرده



[ صفحه 337]



خواهي بود در آخرت.

مؤلف گويد كه آنچه بر من ظاهر شده از بعض روايات آن است كه آن مخدره چندان فقيهه و علمه به احكام و مسائل بوده كه حضرت صادق عليه السلام زنها را امر مي فرموده كه رجوع به او نمايند در اخذ مسائل و احكام دين.

شيخ كليني و صفار و ديگران از ابوبصير روايت كرده اند كه گفت در سالي كه حضرت امام موسي عليه السلام متولد شد من در خدمت حضرت صادق عليه السلام به سفر حج رفتم چون به منزل ابواء رسيديم حضرت براي ما چاشت طلبيد و بسيار و نيكو آوردند، در اثناي طعام خوردن پيكي از جانب حميده به خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد كه حميده مي گويد اثر وضع حمل در من ظاهر شده است و فرموده بودي كه چون اثر ظاهر شد تو را خبر كنم كه اين فرزند مثل فرزندان ديگر نيست. پس حضرت شاد و خوشحال برخاست و متوجه خيمه ي حرم شد و بعد از اندك زماني معاودت نمود شگفته و خندان و آستينهاي مبارك خود را برزده بود گفتيم خدا هميشه دهان تو را خندان و دل را شادان بدارد و حال حميده چگونه شد؟ حضرت فرمود كه حق تعالي پسري به من عطا كرد كه بهترين خلق خدا است و حميده مرا به امري خبر داد از او كه من از او مطلعتر بودم به آن، ابوبصير گفت فداي تو شوم چه چيز خبر داد تو را حميده؟ حضرت فرمود كه حميده گفت: چون آن مولود مبارك به زمين آمد دستهاي خود را بر زمين گذاشت و سر خود را به سوي آسمان بلند كرد، من به او گفتم كه چنين است علامت ولادت حضرت رسالت و هر امامي كه بعد از او هست.

روايت كرده شيخ برقي از منهال قصاب كه گفت بيرون شدم از مكه به قصد تشرف جستن به مدينه همين كه گذشتم به ابواء ديدم كه حق تعالي مولودي به حضرت صادق عليه السلام عطا فرموده پس من زودتر از آن حضرت به مدينه وارد شدم و آن حضرت يك روز بعد از من وارد شد. پس سه روز مردم را طعام داد و من يكي از آن مردم بودم كه در طعام آن حضرت حاضر مي شدند و چندان غذا مي خوردم كه ديگر محتاج به طعام نبودم تا روز ديگر كه بر سفره ي آن جناب شدم و سه روز من از



[ صفحه 338]



طعام آن حضرت خوردم چندان كه شكمم پر مي گشت و از ثقل طعام تكيه بر بالش مي دادم و ديگر چيزي نمي خوردم تا فرداي آن روز. و روايت شده كه به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه محبت شما نسبت به پسرت موسي عليه السلام تا چه حد رسيده؟ فرمود به آن مرتبه ي كه دوست دارم كه فرزندي غير از او نداشتم كه تمام محبت من براي او باشد و ديگري شريك او نشود.

شيخ مفيد روايت كرده از يعقوب سراج كه گفت داخل شدم بر حضرت امام جعفرصادق عليه السلام ديدم ايستاده نزديك سر پسرش ابوالحسن موسي عليه السلام و او در گهواره است پس به او راز گفت زمان طولاني من نشستم تافارغ شد پس برخاستم به سوي آن حضرت، حضرت فرمود: برو نزديك مولاي خود و سلام كن بر او، من نزديك ابوالحسن موسي عليه السلام شدم و بر او سلام كردم، آن حضرت به زبان فصيح سلام مرا جواب داد و آنگاه فرمود برو تغيير بده اسم دخترت را كه ديروز نام او نهاده اي زيرا او اسمي است كه حق تعالي مبغوض دارد آن را، يعقوب گفت كه حق تعالي به من دختري كرامت فرموده بود و من او را حميراء نام گذاشته بودم حضرت صادق عليه السلام فرمود انته الي امره ترشد يعني اطاعت كن امر مولاي خود را تا رشد يعني راه راست نصيب تو شود. پس من تغيير دادم اسم دخترم را.



[ صفحه 339]




پاورقي

[1] برده بر وزن ارده يعني اسير شده چه دختر باشد چه پسر شرح.