بازگشت

اخبار آن حضرت است به غيب


و نيز كليني روايت كرده از سيف بن عميره از اسحق بن عمار كه گفت شنيدم از عبد صالح يعني حضرت امام موسي عليه السلام كه به مردي خبر مردن او را داد، من از روي استبعاد در دل خود گفتم كه همانا از او مي داند كه چه زمان مي ميرد مردي از شيعيانش! چون در دل من گذشت آن حضرت رو به من كرد شبيه



[ صفحه 365]



آدم غضبناك و فرمود از اسحق رشيد هجري مي دانست علم مرگها و بلاهائي كه بر مردم وارد مي شود و امام سزاوارتر است به دانستن آن، بعد از آن فرمود اي اسحق بكن آنچه مي خواهي بكني زيرا كه عمرت تمام شده و تو تا دو سال ديگر خواهي مرد و برادران تو و اهلبيت تو مكث نخواهند كرد بعد از تو مگر اندكي تا آنكه مختلف مي شود كلمه ي ايشان و خيانت مي كند بعضي از ايشان با بعضي تا آنكه شماتت مي كند به ايشان دشمنشان فكان هذا في نفسك اسحق گفت، گفتم من استغفار مي كنم از آنچه به هم رسيده در سينه ي من. راوي گويد پس درنگ نكرد اسحق بعد از اين مجلس مگر اندكي و وفات كرد، پس نگذشت بر اولاد عمار مگر زمان كمي كه مفلس شدند و زندگي ايشان به اموال مردم شد يعني به عنوان قرض و مضاربه و امثال آن زندگي مي كردند بعد از آنكه خودشان مال بسيار داشتند.