بازگشت

آمدن آن حضرت بطي الارض از مدينه به بطن الرمه


شيخ كشي روايت كرده از اسمعيل بن سلام و فلان بن حميد كه گفتند فرستاد علي بن يقطين به سوي ما كه دو شتر رونده بخريد و از راه متعارف دور شويد و از بيراهه برويد به مدينه و داد به ما اموال و كاغذهائي و گفت اينها را برسانيد به ابوالحسن موسي بن جعفر عليه السلام و بايد احدي به امر شما اطلاع نيابد پس ما آمديم به كوفه و دو شتر قوي خريديم و زاد و توشه ي سفر برداشتيم و از كوفه بيرون شديم و از بيراهه مي رفتيم تا رسيديم به بطن الرمه، و آن وادي است به عاليه ي نجد، گويند آن منزلي است در راه مدينه كه اهل بصره و كوفه در آنجا با هم مجتمع مي شوند، از راحله ها فرود آمديم آنها را بستيم و علف نزد آنها ريختيم و نشستيم غذا بخوريم كه ناگاه در اين بين سواري رو كرد به آمدن و با او بود چاكري، همين كه نزديك ما رسيد ديديم حضرت امام موسي عليه السلام است پس برخاستيم براي آن حضرت و سلام كرديم و كاغذها و مالها كه با ما بود به آن حضرت داديم. پس بيرون آورد از آستين خود كاغذهائي و به ما داد و فرمود اين جوابهاي كاغذهاي شما است، ما گفتيم كه زاد و توشه ي ما به آخر رسيده پس اگر



[ صفحه 366]



رخصت فرمائيد داخل مدينه شويم و زيارت كنيم حضرت رسول صلي الله عليه و آله را و توشه بگيريم، فرمود بياوريد آنچه با شما است از توشه، ما بيرون آورديم توشه ي خود را به سوي آن حضرت، آن جناب آن را به دست خود گردانيد و فرمود اين مي رساند شما را به كوفه و اما رسول الله صلي الله عليه و آله پس ديديد شما به درستي كه من نماز صبح را با ايشان گذاشته ام و مي خواهم نماز ظهر هم با ايشان به جا آورم برگرديد در حفظ خدا.

مؤلف گويد فرمايش آن حضرت كه رسول الله صلي الله عليه و آله را ديديد معني دارد: يكي آنكه نزديك به مدينه شديد و قرب به زيارت در حكم زيارت است، دوم آنكه رؤيت من به منزله ي رؤيت رسول الله صلي الله عليه و آله است چون مرا ديديد پس پيغمبر را ديده ايد، و اين معني درست است هرگاه از آن محل كه بودند تا مدينه مسافت بعيدي باشد. علامه ي مجلسي فرموده معني اول اظهر است و احقر گمان مي كنم كه معني دوم اظهر باشد و مؤيد اين معني روايت است كه ابن شهر اشوب نقل كرده كه وقتي ابوحنيفه آمد بر در منزل حضرت صادق عليه السلام كه از حضرت استماع حديث كند، حضرت بيرون آمد در حالي كه تكيه بر عصا كرده بود، ابوحنيفه گفت يابن رسول الله شما نرسيده ايد از سن به حدي كه محتاج به عصا باشيد، فرمود چنين است كه گفتي لكن اين عصا عصاي پيغمبر است من خواستم تبرك بجويم به آن، پس برجست ابوحنيفه به سوي عصا و اجازه خواست كه ببوسد آن را، حضرت صادق عليه السلام آستين از ذراع خود بالا زد و فرمود به او به خدا سوگند دانسته اي كه اين بشره ي رسول الله صلي الله عليه و آله است و اين از موي آن حضرت است و نبوسيده ي آن را و مي بوسي عصا را.