بازگشت

نجات دادن آن حضرت علي بن يقطين را از شر هارون


در حديقة الشيعه در ذكر معجزات حضرت امام موسي عليه السلام است كه از جمله ي معجزات دو چيز است كه نسبت به علي بن يقطين كه وزير هارون الرشيد و از شيعيان مخلص بود واقع شده:

يكي آنكه روزي رشيد جامه ي قيمتي بسيار نفيس به علي مذكور عنايت كرده، بعد از چند روز علي آن جامه را با مال وافر به خدمت آن حضرت فرستاد، امام عليه السلام همه را قبول نموده جامه را پس فرستاد كه اين جامه را نيكو محافظت كن كه به اين محتاج خواهي شد، علي را در خاطر مي گذشت كه آيا سبب آنچه باشد وليكن چون امر شده بود آن را حفظ نمود و بعد از مدتي يكي از غلامان را كه بر احوال او مطلع بود به جهت گناهي چوبي چند زده غلام خود را به رشيد رسانيده گفت كه علي بن يقطين هر سال خمس مال خود را با تحف و هدايا به جهت موسي كاظم مي فرستد، و از جمله ي چيزهائي كه امسال فرستاده آن جامه ي قيمتي است كه خليفه به او عنايت كرده بود. آتش غضب رشيد شعله كشيده گفت اگر اين حرف واقعي داشته باشد او را سياست بليغ مي كنم، في الفور علي را طلبيده گفت آن جامه را كه فلان روز به تو دادم چه كردي حاضر كن كه غرضي به آن متعلق است علي گفت آن را خوشبوي كرده در صندوقي گذاشتم از بس آن را دوست مي دارم نمي پوشم، رشيد گفت بايد كه همين لحظه او را حاضر كني، علي غلامي را طلبيده گفت برو و فلان صندوق را كه در فلان خانه است بياور، چون آورد در حضور رشيد گشود و رشيد آن را به همان طريق كه علي نقل كرده بود با زينت و خوشبوئي ديد آتش غضبش فرونشست و گفت آن را به مكان خود برگردان و به سلامت برو كه بعد از اين سخن هيچ كس را در حق تو نخواهم شنيد، چون علي رفت غلام را طلبيده فرمود كه او را هزار تازيانه بزنيد و چون عدد تازيانه به پانصد



[ صفحه 368]



رسيد غلام دنيا را وداع كرده و بر علي بن يقطين ظاهر شد كه غرض از رد آن جامه چه بوده، بعد از آن بار ديگر به خاطر جمع آن را با تحفه ي ديگر به خدمت امام فرستاد.

دومش آنكه علي بن يقطين به آن حضرت نوشت كه روايات در باب وضوء مختلف است مي خواهم به خط مبارك خود مرا اعلام فرمائيد كه چگونه وضو مي كرده باشم؟ امام عليه السلام به او نوشت كه تو را امر مي كنم به آنكه سه بار رو بشوئي، و دستها را از سر انگشتان تا مرفق سه بار بشوئي و تمام سر را مسح كن و ظاهر دو گوش را مسح نماي و پاها را تا ساق بشوي بروشي كه حنفيان مي كنند. چون نوشته به علي رسيد تعجب نموده با خود گفت اين عمل مذهب او نيست و مرا يقين است كه هيچيك از اين اعمال موافق حق نيست اما چون امام عليه السلام مرا به اين مأمور ساخته مخالفت نمي كنم تا سر اين ظاهر شود و بعد از آن هميشه آنچنان وضو مي ساخت تا آنكه مخالفان و دشمنان گفتند به هارون علي بن يقطين رافضي است و به فتواي امام موسي كاظم عليه السلام عمل مي كند و از فرموده ي او تخلف روانمي دارد. و رشيد در خلوت با يكي از خواص خود گفت كه در خدمت علي تقصيري نيست اما دشمنانش بجدند كه او رافضي است و من نمي دانم كه امتحان او به چه چيز است كه بكنم و خاطرم اطمينان يابد، آن شخص گفت شيعه را با سني مخالفتي كه در باب وضوء است در هيچ مسئله و فعلي آن قدر مخالفت نيست اگر وضوي او به آنها موافق نيست حرف آن جماعت راست است و الا فلا. رشيد را معقول افتاده روزي او را طلبيد و در يكي از خانه ها كاري فرمود و به شغلي گرفتار كرد كه تمام روز و شب مي بايست اوقات صرف كند حكم نمود كه از آنجا بيرون نرود و بغير از غلامي در خدمت او كسي را نگذاشت و علي را عادت بود كه نماز را در خلوت مي كرد، چون غلام آب وضو را حاضر ساخت فرمود كه در خانه را بسته برود و خود برخاسته به همان روش كه مأمون بود وضوء ساخت و به نماز مشغول شد و رشيد خود را از سوراخي كه از بام خانه در آنجا بود نگاه مي كرد، و بعد از آنكه دانست علي از نماز فارغ شده آمد و به او گفت اي علي هر كه تو را از رافضيان مي داند غلط مي گويد و من بعد سخن هيچ كس درباره ي تو مقبول نيست و



[ صفحه 369]



بعد از اين حكايت بدو روز نوشته اي از امام عليه السلام رسيد كه طريق وضوي درست موافق مذهب معصومين عليهم السلام در آن مذكور بود و او را امر نمود كه بعد از اين وضو را مي بايد به اين روش مي ساخته باشي كه آنچه از آن بر تو مي ترسيدم گذشت، خاطرجمع دار و از اين طريق تخلف مكن.