بازگشت

اخبار آن حضرت است به غيب


و نيز در حديقه از فصول المهمه و كشف الغمه نقل كرده: در آن وقت كه هارون امام موسي عليه السلام را محبوس داشت ابويوسف و محمد بن الحسن كه هر دو مجتهد عصر بودند به مذهب اهل سنت و شاگرد ابوحنيفه با هم قرار دادند كه به نزد امام عليه السلام روند و مسائل علمي از او پرسند و با اعتقاد خود با او بحث كنند و آن حضرت را الزام دهند. چون به خدمت آن حضرت رسيدند مقارن رسيدن ايشان مردي كه بر آن حضرت موكل بود از قبل سندي بن شاهك آمده گفت نوبت من تمام شد و به خانه ي خود مي روم و اگر شما را خدمتي و كاري هست بفرمائيد كه چون باز نوبت من شود آن كار را ساخته بيايم، امام فرمود برو خدمتي و كاري ندارم و چون مرد روانه شد رو به ايشان كرده گفت تعجب نمي كنيد از اين مرد كه امشب خواهد مرد و آمده كه فردا قضاي حاجت من نمايد، پس هر دو برخاسته و بيرون رفتند و با هم گفتند كه ما آمده بوديم كه از او مسائل فرض و سنت بشنويم او خود از غيب خبر مي دهد و كسي فرستادند تا بر در آن خانه منتظر خبر نشست، و چون نصفي از شب گذشته فرياد و فغان از آن خانه برآمد و چون پرسيد كه چه واقع شده گفتند آن مرد به علت فجاة بمرد بي آنكه او را بيماري و مرضي باشد. فرستاده رفت و هر دو را خبر كرد و ايشان باز به خدمت امام عليه السلام آمده پرسيدند كه ما مي خواهيم بدانيم كه شما اين علم را از كجا بهم رسانيده بود؟ فرمود اين علم از آن علمها است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به مرتضي علي عليه السلام تعليم داده بود و از آن علمها نيست كه ديگري را راهي به آن باشد و هر دو متحير و مبهوت شده هر چند خواستند كه ديگر حرفي توانند زد نتوانستند و هر دو برخاسته شرمنده برگشتند و صبر بر كتمان هم نداشتند و خود



[ صفحه 370]



روايت نمودند و نقل كردند تا در روز قيامت برايشان حجت باشد.