بازگشت

امر آن حضرت است شير پرده را به دريدن افسونگري


ابن شهر اشوب از علي بن يقطين روايت كرده كه وقتي هارون الرشيد طلب كرد مردي را كه باطل كند به سبب اوامر حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر عليه السلام را و خجالت دهد آن حضرت را در مجلس پس اجابت كرد او را به جهة اين كار مردي افسونگر، پس چون خوان طعام حاضر شد آن مرد حيله كرد در نان پس چنان شد كه هر چند قصد كرد خادم حضرت كه ناني بردارد و نزد حضرت گذارد نان از نزد او پريد. هارون از اين كار چندان خوشحال و خندان شد كه خودداري نتوانست كند و به حركت درآمد پس چندان نگذشت كه حضرت امام موسي عليه السلام سر مبارك بلند كرد به سوي شيري كه كشيده بودند آن را به بعضي از آن پرده ها، فرمود اي اسدالله بگير دشمن خدا را، پس برجست آن صورت به مثل بزرگترين شيران و پاره كرد آن افسونگر را، هارون و نديمانش از ديدن اين امر عظيم غش كرده و بر رو درافتادند و عقلهايشان پريد از هول آنچه مشاهده كردند و چون به هوش آمدند بعد از زماني هارون به حضرت امام موسي عليه السلام عرض كرد كه درخواست مي كنم از تو به حق من بر تو كه بخواهي از صورت كه برگرداند اين مرد را، فرمود اگر عصاي حضرت موسي عليه السلام برگردانيد آنچه را كه بلعيد از ريسمانها و عصاهاي ساحران اين صورت نيز برمي گرداند اين مرد را كه بلعيد.

مؤلف گويد كه بعضي از فضلاء و شايد كه آن سيد اجل آقا سيد حسين مفتي باشد روايت كرده اين حديث را از شيخ بهائي به اين طريق كه فرمود حديث كرد مرا در شب جمعه هفتم جمادي الأخره سنه ي هزار و سه در مقابل دو ضريح امامين معصومين حضرت موسي بن جعفر و ابوجعفر جواد عيلهماالسلام از پدرش شيخ حسين از مشايخ خود پس آنها را نام برده تا به شيخ صدوق از ابن الوليد از صفار و سعد بن عبدالله از احمد بن محمد بن عيسي از حسن بن علي بن يقطين از برادرش حسين از پدرش علي بن يقطين و رجال اين سند تمامي ثقات و شيوخ طايفه هستند پس حديث را ذكر كرده مثل آنچه ذكر شد و مخالفتي با اين حديث ندارد جز



[ صفحه 371]



آنكه در آن خادم ندارد بلكه دارد خود حضرت مي خواست نان بردارد، و ديگر آنكه صورت شير در بعضي از صحنهاي منزل بود نه در پرده و بقيه مثل همند، و بعد از اين روايت گفته كه شيخ بهائي ادام الله ايامه انشاد كرد براي من سه بيتي كه در مدح حضرت امام موسي و امام محمدجواد عليهماالسلام گفته بود و آن سه بيت اين است، بهترين اشعاري است كه در مدح آن دو بزرگوار گفته شده.



الا يا قاصد الزوراء عرج [1] .

علي الغربي من تلك المغاني [2] .



و نعليك اخلعن و اسجد خضوعا

اذا لاحت لديك القيتان



فتحتهما لعمرك نار موسي

و نور محمد متقارنان




پاورقي

[1] تعريع خمائيدن و ميل كردن و توقف نمودن م.

[2] مغني جاي و منزل مغاني جمع آن است م.