بازگشت

تكلم آن حضرت است با شير


و نيز ابن شهر آشوب روايت كرده از علي بن ابي حمزه ي بطائني كه گفت با حضرت امام موسي عليه السلام بودم در راهي كه شيري رو به ما آمد و گذاشت دست خود را بر كفل استري كه حضرت سوار بر آن بود پس حضرت براي او مكث فرمود مثل كسي كه گوش داده به صداي او پس شير رفت به كنار راه ايستاد و حضرت ابوالحسن عليه السلام صورت خود را به جانب قبله گردانيد و دعائي خواند كه من نفهميدم پس از آن اشاره فرمود به شير به دست خود كه برو پس شير همهمه كرد طولاني و حضرت مي گفت آمين آمين، آنگاه شير رفت من گفتم به آن حضرت فدايت شوم عجب كردم از قصه ي اين شير با شما فرمود كه اين شير آمد نزد من شكايت كرد از سخني زائيدن ماده اش و درخواست كرد از من كه من از خدا بخواهم كه فرج دهد او را من دعا كردم براي او و در دلم افتاد كه بچه اي كه ميزايد نر است پس خبر دادم او را به اين پس شير به من گفت برو در حفظ خداي تعالي مسلط نكند بر تو و نه بر ذريه ي تو و نه بر احدي از شيعيان تو چيزي از درندگان را من گفتم آمين. و اين معجزه را بعضي از شعراء به نظم درآورده به قول خود:



[ صفحه 372]





و اذكر الليث حين القي يديه

فسعي نحوه و زار و زمجر



ثم لما راي الامام اتاه

و تجافي عنه وهاب و اكبر



و هو طاو ثلثا هذا هو الحق

و ما لم اقله او في و اكثر