بازگشت

اخبار آن حضرت است به غيب


شيخ كشي از شعيب عقرقوقي روايت كرده كه روزي خدمت حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بودم كه ناگهان ابتداء از پيش خود مرا فرمود كه اي



[ صفحه 375]



شعيب فردا ملاقات خواهد كرد تو را مردي از اهل مغرب و از حال من از تو سؤال خواهد كرد تو در جواب او بگو كه او است به خدا سوگند امامي كه حضرت صادق عليه السلام از براي ما گفته هر چه از تو سؤال كند از مسائل حلال و حرام تو از جانب من جواب او بده. گفتم فدايت شوم آن مرد مغربي چه نشاني دارد؟ فرمود مردي به قامت طويل و جسيم است و نام او يعقوب است و هرگاه او را ملاقات كني باكي نيست كه او را جواب گوئي از هر چه مي پرسد چه او يگانه ي قوم خويش است و اگر خواست به نزد من بيايد او را با خود بياور. شعيب گفت به خدا سوگند كه روز ديگر من در طواف بودم كه مردي طويل و جسيم رو به من كرد و گفت مي خواهم از تو سؤالي كنم از احوال صاحبت، گفتم از كدام صاحب؟ گفت از فلان بن فلان يعني حضرت موسي بن جعفر عليه السلام، گفتم چه نام داري؟ گفت يعقوب گفتم از كجا مي باشي؟ گفت از اهل مغرب، گفتم از كجا مرا شناختي؟ گفت در خواب ديدم كسي مرا گفت كه شعيب را ملاقات كن و آنچه خواهي از او بپرس، چون بيدار شدم نام تو را پرسيدم تو را به من نشاني دادند، گفتم بنشين در اين مكان تا من از طواف فارغ شوم و به نزد تو بيايم. پس طواف خود نمودم و به نزد او رفتم و با او تكلم كردم مردي عاقل يافتم او را پس از من طلب كرد كه او را به خدمت حضرت موسي بن جعفر عليه السلام ببرم.

پس دست او را گرفتم و به خانه ي آن حضرت بردم و طلب رخصت كردم چون رخصت يافتم داخل خانه شديم، چون امام عليه السلام نگاهش به آن مرد افتاد فرمود اي يعقوب تو ديروز اينجا وارد شدي و ما بين تو و برادرت در فلان موضع نزاعي واقع شد و كار به جائي رسيد كه همديگر را دشنام داديد و اين طريقه ي ما نيست و دين ما و دين پدران ما بر اين نيست و ما امر نمي كنيم احدي را به اين نحو كارها پس از خداوند يگانه ي بي شريك بپرهيز، همانا به اين زودي مرگ ما بين تو و برادرت جدائي خواهد افكند و برادرت در همين سفر خواهد مرد پيش از آنكه به وطن خويش برسد و تو هم از كرده ي خود پشيمان خواهي شد و اين به سبب آن شد كه شما قطع رحم كرديد خدا عمر شماها را قطع كرد. آن مرد پرسيد فدايت شوم



[ صفحه 376]



اجل من كي خواهد رسيد؟ فرمود همانا اجل تو نيز حاضر شده بود لكن چون در فلان منزل با عمه ات صله كردي بيست سال بر عمرت افزوده شد، شعيب گفت بعد از اين مطلب يكسالي آن مرد را در طريق حج ديدم و احوال پرسيدم خبر داد كه در آن سفر برادرش به وطن نرسيد كه وفات يافت و در بين راه به خاك رفت. و قطب راوندي اين حديث را از علي بن ابي حمزه روايت كرده به نحو مذكور.